شبهه:
دکتر سها با استناد به برخی آیات ادعا میکند که از نظر قرآن کافران عقل ندارند، پس دانشمندان کافر بدون عقل هستند؛ (نقد قرآن، ص 43ـ44) نظیر «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لاَيُؤْمِنُونَ»؛ (انفال/ 55) به يقين، بدترين جنبندگان نزد خدا كسانى هستند كه كفر ورزيدند و آنان ايمان نمى آورند. «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيل»؛ (فرقان/ 44) يا مگر مىپندارى كه بيشتر آنان مىشنوند يا خردورزى مىكنند؟! آنان جز همانند چهارپايان نيستند، بلكه آنان از نظر راه(يابى) گمراه ترند. «وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ»؛ (ملک/ 10) و مىگويند: اگر (بر فرض، ما) گوش شنوا داشتيم، يا خردورزى مىكرديم، در ميان اهل شعلهى فروزان (آتش) نبوديم.
پاسخ تفصیلی:
ابتدا لازم است نکات تفسیری آیات ذکر شده در شبهه مورد بررسی قرار گیرد:
نکات تفسیری
1. يهوديان مدينه، قبل از ظهور پيامبر اسلام (ص)، طبق بشارتهايى كه به آنان رسيده بود، منتظر پیامبر (ص) بودند و نسبت به او اظهار علاقه و ايمان مىكردند، ولى بعد از آمدن پيامبر (ص)، هنگامى كه منافع مادى خود را در خطر ديدند، به كفر گراييدند و در بىايمانى خود سرسخت شدند و ضربات سختى از طريق پيمان شكنى بر مسلمانان وارد كردند.
2. پيامبر (ص) با يهوديان مدينه پيمان بسته بود كه به مشركان كمك نكنند و در صدد آزار مسلمانان برنيايند، ولى يهوديان مدينه و اطراف آن، بارها پيمان شكستند و به مشركان كمك كردند و آيهى فوق به پيمان شكنىهاى مكرر آنان اشاره مىكند.
3. قرآن كافران را بىارزشترين و بدترين موجودات زندهى اين جهان معرفى مىكند؛ چرا كه از نعمتهاى الهى در كنار پيامبر خدا (ص) استفاده مىكردند، ولى ناسپاس بودند و ايمان نمىآوردند و با پيمان شكنى از پشت به مؤمنان ضربه مىزدند.
4. در آيهى 22 سوره انفال بيان شد كه بدترين جنبندگان كسانى هستند كه از ابزارهاى شناخت بهره نمىبرند و خردورزى نمىكنند و اينك در اين آيه مىفرمايد: «بدترين جنبندگان كسانى هستند كه كفر مىورزند. از اين دو آيه روشن مىشود كه اگر انسان از عقل خود استفاده كند، خداشناس مىشود و ايمان مىآورد؛ و مشكل اصلى كافران در همين مورد است.
5. ريشهى انحراف مشركان آن است كه آنان از عقل خود استفاده نمىكنند و به سخنان حق ديگران نيز گوش نمىدهند؛ بنابراين راه عقل و نقل را بر خود بستهاند و دسترسى به علم و دانش بيرونى ندارند؛ از اين روست كه همچون حيوانات شدهاند.
6. تعبير «اكثرهم» در اين آيات اشاره دارد كه شايد در ميان مشركان فريب خوردگانى وجود دارند كه اهل تعقّل و شنيدن هستند و ممكن است تدريجاً بيدار شوند و حق را بپذيرند. البته مقصود از «شنيدن» در اين آيه شنيدن معمولى مطالب با گوش نيست، بلكه شنيدن و فهم مطالب حق و عمل بر طبق آن است.
7. هر كس مىتواند در يكى از اين مراحل باشد:
الف) واقعاً انسان باشد، هم در صورت و هم در سيرت.
ب) در ظاهر انسان باشد، اما در صفات همچون حيوان باشد.
ج) در ظاهر انسان باشد، اما در واقع و سيرت و باطن حيوانى درنده شود.
د) در ظاهر انسان باشد، اما در حقيقت از حيوانات بدتر شده باشد و اگر حيوان يك نفر را مىدرد او هزاران نفر را بكشد. آيه 55 سوره انفال به مرحلهى دوم و چهارم اشاره كرده است.
8. در اين آيه بيان شده كه گاهى انسانها از حيوان پست تر و گمراهتر مىشوند؛ چرا كه:
الف) گمراهى حيوان به خاطر نداشتن عقل است، اما انسان داراى عقل است و از آن استفاده نمىكند و گمراه مىشود.
ب) حيوانات در همان حال گمراهى خدمت گزار انسانها هستند، اما انسانهاى گمراه سركش، عامل مصيبت و بدبختى خود و ديگران مىشوند.
ج) خطر حيوانات وحشى محدود است و يك گرگ ممكن است يك انسان را بدرد، اما انسانهاى درنده خو، قدرت طلب و جنگ آفرين، گاهى ميليونها نفر را به خاك و خون مىكشند.
د) حيوانات طبق غرايز طبيعى خود عمل مىكنند، اما انسانهاى هواپرست همه قوانين تكوين و تشريع را زير پا مىگذارند تا به هوسهاى خود دست يابند.
9. يكى از عوامل عذاب كافران و علت اصلى بدبختى آنها اين است كه آنان نه اهل خردورزىاند كه خود حقايق را درك كنند و نه اهل گوش دادن به سخنان پيامبران و پيروى از آنها؛ يعنى گوش و عقل دارند ولى استفاده نمىكنند و از اين رو وجود پيامبران و وحى، سودى به حالشان ندارد و از همين اعتراف دوزخيان مىتوان به عامل نجات و سعادت انسان نيز دست يافت؛ يعنى خردورزى انسان را به سوى شناخت نشانههاى خدا و درك حقيقت وحى و نبوّت سوق مىدهد، در نتيجه راه سعادت را به روى او مىگشايد و اگر انسانى اهل خردورزى نباشد مىتواند با تعبّد و اعتماد به وحى الهى و شنيدن سخنان رهبران الهى و پيروى از آنان به راه سعادت و نجات رهنمون شود.
10. از ديدگاه قرآن، عقل و خردورزى ارزش فوقالعادهاى دارد و عامل نجات از عذاب است. در احاديث اسلامى نيز بر اين مطلب تأكيد فراوان شده است و دانشوران و نويسندگان اسلامى نيز به اين حقيقت توجه دادهاند، به طورى كه اولين باب از كتاب معروف شيعه، يعنى كافى، در بارهى عقل و جهل است.
نکات تکمیلی در پاسخ به دکتر سها
در مورد ادعای ششم دکتر سها، با توجه به آیات و نکات تفسیری که بیان شد روشن میشود که:
اولاً آیات فوق در مورد کافران لجوج است که بدون تفکر با حق و دلایل عقلی و نقلی آن مخالفت میکنند و آیات فوق ربطی به کافران حقجو، حقطلب و متفکر ندارد که در مورد حقانیت اسلام پژوهش میکنند و منصفانه دلایل را مطالعه و قضاوت میکنند. (و در بسیاری از موارد مسلمان میشوند)
ثانیاً آیات فوق کافران لجوج را از آن جهت سرزنش میکند که از عقل خود استفاده نمیکنند و بدون فکر عقایدی را بر میگزینند و طبق آن عمل میکنند و خود را گرفتار آتش دوزخ میکنند. این سرزنش مطابق منطق و خردمندانه و دلسوزانه است و اصولاً هر کس از عقل خود بهرهمند نشود و به بیراهه برود مستحق سرزنش است.
ثالثاً بین عقل تجربی که منشأ علوم تجربی است با عقل نظری که به وسیله آن استدلال و برهان آورده میشود و عقاید ما را شکل میدهد تفاوت هست. برخی دانشمندان علوم تجربی ممکن است عقل تجربی خود را به کار اندازند ولی از عقل نظری و برهانی خود استفاده نکنند. در این صورت از یک جهت سزاوار تشویق هستند و از یک جهت سزاوار سرزنش و این دو منافاتی با همدیگر ندارد. پس اگر قرآن کافری را از جهت خردورزی نکردن در عقاید زندگی سرزنش کرد، مستلزم سرزنش او از جهت علوم تجربی داشتن یا نفی عقل تجربی او نیست.