تعارض قرآن و علم

تعارض قرآن و علم
پاسخ اجمالی: 
تعارض دین با علم ريشه در تحريفاتي دارد که در کتاب مقدس صورت گرفته و مطالب خلاف علم و حکمت، در تورات و انجيل داخل شده و يا داستان‌هاي ساختگي را وحي شمردند و بعد از گذشت چند قرن و کشفيات جديد، بطلان آنها اثبات شده است. اما آموزه‌هاي اسلام نه تنها با مطالب و کشفيات علمي تضادي ندارد، بلکه هر چه علوم بشري پيشرفت کند، حقايق قرآن آشکارتر مي‌شود و اگر تضاد ظاهري، بين بعضي احکام شرعي و علم در ابتدا به نظر برسد با تأمل و دقت و رفع مي‌شود.

شبهه:

برخی بر آنند که علم و دين سر سازگاري ندارند و هر کس بايد يکي را انتخاب کند؛ زيرا هر قدر علوم تجربي پيشرفت مي‌کند، دچار تضاد بيشتري با کتاب‌هاي مقدس مي‌شود و قضاياي يقيني ديني را باطل مي‌سازد؛ پس بين علم و دين تعارض واقعي وجود دارد. براي مثال نظريات گاليله ثابت بودن زمين را که در نظر مسيحيان مسلم بود، باطل کرد و نظريه تکامل داروين، داستان خلقت آدم را بي اعتبار ساخت و به همين ترتيب تحقيقات تاريخي، موجب شد در وحي بودن کتاب مقدس شک ايجاد شود يا غلط بودن تاريخ‌هاي آنها ثابت گردد. (تورات، انجيل، قرآن و علم، نوشتة دکتر بوکاي، ص 39 به بعد، با تصرف و تلخيص) و اين نظريه تا آنجا پيشرفت کرد که دين را افيون بشر دانستند و حتي مکتب‌هايي مانند مارکسيسم در روسيه (شوروي سابق) مسلط شدند و سعي در براندازي دين کردند. نمونه‌اي از اين تعارض، در قرون وسطاي اروپا و دادگاه‌هاي تفتيش عقايد تبلور يافت.

پاسخ تفصیلی:

اين تعارض، ريشه در اروپا و برخورد مسيحيان با دانشمندان علوم تجربي دارد. اين مسئله، ريشه در تحريفاتي دارد که در کتاب مقدس صورت گرفته و مطالب خلاف علم و حکمت، در تورات و انجيل داخل شده است يا داستان‌هاي ساختگي، وحي شمرده شده و بعد از گذشت چند قرن و کشفيات جديد، بطلان آنها اثبات شده است، لذا دانشمندان مسيحي براي حفظ هويت و اعتبار خود و کليسا سعي کردند هر مطلب علمي را که با محتويات کتاب مقدس مطابقت ندارد، طرد يا گوينده آن را محاکمه و مجازات کنند. اين مسئله ربطي به قرآن و اسلام ندارد؛ زيرا آموزه‌هاي اسلام نه تنها با مطالب و کشفيات علمي تضادي ندارد، بلکه هر چه علوم بشري پيشرفت مي کند، حقايق قرآن آشکارتر مي‌شود.

اقسام تعارض علم و دين

اول. تعارض واقعي علم و دين

اين تعارض بدان معنا است که گوهر و ذات علم، با دين ناسازگار است، حتي علم و دين در کنار هم جمع نمي‌شوند؛ پس يک انسان نمي‌تواند هم متدين و هم دانشمند باشد و ناچار است يکي از دو راه را انتخاب کند. (اين نظريه از برتراند راسل نقل شده است). به عبارت ديگر تعارض واقعي به اين معناست که دو گزاره ديني و علمي، هر دو قطعي باشند؛ يعني دليل ديني يک نصّ قرآني باشد و دليل علمي يک مطلب اثبات شده، همراه با دليل عقلي و با هم تعارض کامل داشته باشند، به طوري که برطرف شدني نباشد. در اين مورد، اعتقاد ما بر اين است که تعارض واقعي بين علم و دين وجود ندارد، بلکه اين نوع تعارض محال است؛ زيرا به تعارض عقل و دين منتهي مي‌شود که محال است. (ما در ادامه بحث به اين مطلب باز مي گرديم).

دوم. تعارض ظاهري بين علم و دين

اين قسم از تعارض بدين معناست که اگر چه گوهر علم و دين تعارض واقعي و حقيقي ندارند، اما گاهي ظواهر ديني، با نظريات علوم، متعارض به نظر مي‌رسد؛ زيرا بعضي از دانشمندان علوم تجربي، نظريه‌هاي اثبات نشده علوم را قطعي مي‌انگارند و هنگامي که مثلاً ملاحظه کردند يک نظريه علمي، با آيات قرآن ناسازگار است، فکر مي‌کنند علم و دين متعارض هستند. از طرف ديگر، بعضي مفسران يا متکلمان ديني، در فهم مطالب دين خطا مي‌کنند و فهم خود را قطعي و صحيح مي‌انگارند و گاهي اين برداشت ديني با نظريات و مطالب علوم تجربي، در تعارض قرار مي‌گيرد و علم و دين را متعارض مي‌پندارند. (البته دلايل زيادي براي تعارض علم و دين، هست که در ادامه آنها را بر مي‌شماريم) اين نوع از تعارض علم و دين پذيرفته است و در اديان الهي، نمونه‌هاي بسيار دارد. در اينجا به طور اختصار راه حل‌هاي آن را بررسي مي‌کنيم.

در اينجا براي توضيح بيشتر مطلب، به بررسي احتمال‌ها در رابطة علم و دين مي‌پردازيم، زيرا بررسي احتمال‌هاي رابطه احکام ديني با نتايج علوم تجربي، براي رفع توهم تعارض علم و دين مفيد است. در اين مورد سه احتمال قابل تصور است:

الف. احکام ديني علم پذير: مطالبي که در قرآن يا روايات وجود دارد و علوم آنها را اثبات کرده است. مثلا نجاساتي که در اسلام نجس و حرام شمرده شده است، عموماً از لحاظ بهداشتي براي انسان مضر شناخته مي‌شود و پزشکان و متخصصان بهداشت ما را به دوري از آنها توصيه مي‌کنند. پس در اين مورد تطابق کامل بين احکام ديني و علمي وجود دارد و شايد بيشتر موارد احکام اسلام از اين نوع باشد.

ب. احکام ديني علم ستيز: مطالبي در قرآن باشد که با نظريات يا قطعيات علمي ناسازگار و بلکه در تضاد باشد. براي مثال قرآن مي‌فرمايد ما هفت آسمان داريم، (بقره/ 29) ولي فرض کنيد علوم کيهان شناسي ثابت مي‌کنند که صدها کهکشان، در جهان هست که يکي از آنها کهکشان راه شيري است و در اين کهکشان هم صدها منظومه وجود دارد که يکي از آنها، منظومه شمسي ماست؛ پس ظاهر آيات با اين مطلب علمي ناسازگار است؛ زيرا اگر آسمان را به معناي يک کهکشان بگيريم، تعداد آسمان‌ها زيادتر از هفت است و اگر همه کهکشان‌ها را يک آسمان فرض کنيم، از هفت عدد کمتر است. اين موارد، چند نوع قابل طرح و پاسخ گويي است و به عبارتي، چند احتمال به اين شرح وجود دارد:

اولا: ما در مباحث قبل روشن کرديم که علوم تجربي «قطع مطابق واقع» به ما نمي‌دهد و چنين ادعايي هم ندارد، بلکه خطاپذير است و به قول برخي از  دانشمندان افسانه‌هاي مفيد است. بنابراين عقل به ما حکم مي‌کند که دليل قطعي (ظاهر قرآن) را بر دليل ظني (قانون علمي) ترجيح دهيم و تجربه تاريخي هم ثابت کرده است که همين راه صحيح است؛ زيرا در موارد متعدد، نظريات علمي که قرن‌ها بر جهان علم و افکار دانشمندان حاکم بود، با ظهور وسايل تازه و کشفيات جديد باطل شد که نمونه آن را در هيئت بطلميوسي يا نظريه ثابت بودن خورشيد مي‌بينيم که پس از قرن‌ها از اعتبار افتاد، ولي قرآن بر خلاف هر دو نظريه، قرن‌ها ايستاد و با صراحت از حرکت خورشيد و زمين خبر داد و فرمود. (يس/ 38)

ثانياً: اگر يک نظرية علمي با ضميمه شدن به دليلي ديگر (مانند حکم عقل) به مرحلة قطع و يقين برسد، اين مسئله به تعارض عقل و دين بر مي‌گردد و از مسئله تعارض علم و دين خارج مي‌شود، اما مي‌دانيم که احکام عقلي با احکام ديني تعارض ندارد و اگر تعارضي بين يک حکم عقلي و يک حکم ديني به نظر آيد، داراي يکي از دو احتمال زير است:

نخست اینکه احتمالا در مقدمات دليل عقلي، خطايي صورت گرفته باشد که با ظاهر آيات معارض شده است. احتمال دوم اينکه ظاهر آيه يا حکم شرعي مراد نباشد؛ بنابراين با قرينه حکم عقل در ظاهر آيه تصرف مي‌کنيم. مثلا در آياتي که مي‌فرمايد آسمان‌ها هفت گانه است، اگر ما يک دليل علمي قطعي (استقراء تجربي با ضميمة دليل عقلي) پيدا کرديم که صدها آسمان داريم يا يک آسمان بيشتر نداريم، تعارض دليل عقلي و شرع شده است، از اين رو با کمک قرينه عقلي در ظاهر دليل شرعي تصرف مي‌کنيم و مي‌گوييم مراد از هفت، در آيات شريفه تعيين عدد آسمان‌ها نبوده، بلکه بيان کثرت مورد نظر بوده است، چنانکه مردم هم در محاورات عرفي عدد هفت، صد، هزار و..... را براي بيان کثرت به کار مي‌برند و اين بر مباني روش تفسير عقلي است که در بحث روش‌هاي تفسيري، وجود دارد.

به عبارت ديگر تعارض علم و دين به تعارض عقل و دين بر مي‌گردد که اين نوع تعارض به سه دليل محال است. به سه دليل که به طور خلاصه عبارتند از:

1. خداوند حکيم و عاقل است و حکم خلاف عقل، صادر نمي‌کند.

2. عقل حجت باطني انسان است و با حجت ظاهري (پيامبر) تعارض ندارد.

3. اصل دين به وسيله عقل ثابت مي‌شود و اگر حکم عقل به وسيله نقل باطل شود، اصل دين باطل مي گردد.

به عبارت بهتر، ما در اينجا چند نوع حکم علمي و شرعي داريم:

الف. احکام ديني ب) احکام علمی. هنگام تعارض دو احتمال وجود دارد:

1. مقدمات دليل عقل خطا باشد.

2. خطا در فهم دين باشد، ظاهر دين مراد نيست.

در اين مورد به عنوان شاهد، کلام بعضي از بزرگان و اساتيد حوزه علميه را مي‌آوريم. آيت الله مشکيني مي‌فرمايد: «در قرآن هرگز چيزي که مخالف عقل و منطق و قطعيت علمي (از طريق مشاهده و تجربه) باشد، وجود ندارد و اگر موضوعي بدين روش و به طور قطع به اثبات رسيد، مسلماً قرآن، موافق آن است نه متضاد و مغاير آن، ولي اگر برخلاف واقعيت موضوع گام برداشته باشيم، نهايت امر که نادرست بودن نتيجه تحقيق و اشتباه بودن نظريه معلوم خواهد شد، به خطاي خود در اين گونه برداشت و استفاده از قرآن نيز پي خواهيم برد (مانند هيئت قديم و جديد در علم نجوم).» (تکامل در قرآن، تأليف آيت الله مشکيني، ص 25)

آيت الله صافي گلپايگاني مي‌فرمايند: «آري اگر دليل قاطع عقلي، بر خلاف ظاهر دليل نقلي باشد، آن دليل قطعي به منزله قرينه عقليه است بر اينکه ظاهر آن مراد نيست و آنچه ابتدا و بدون توجه به اين قرينه از کلام استفاده مي‌شود، مقصود نمي‌باشد.» (به سوي آفريدگار، تأليف لطف الله صافي گلپايگاني، ص 74، چاپ اول دفتر انتشارات اسلامي)

استاد جعفر سبحاني مي فرمايد: «مسئله تعارض علم و دين، اگر بي پاسخ بماند دين و دينداري را زير سؤال برده و آن را متزلزل مي‌سازد. متکلمان مسيحي که ناچارند از کتاب مقدس خود و آيين تثليث دفاع کنند، اين تعارض را پذيرفته و حل آن را، اختلاف قلمروها مي‌دانند. در حالي که از نظر متکلمان اسلامي، جريان برخلاف آن است و هرگز (تعارض علم و دين) ممکن نيست و يکي از دو طرف قضيه سست و بي پايه است، يا آنچه را که دين ناميده‌ايم، دين نيست، يا اينکه علم حالت قطعي ندارد.» (مجله کلام، شمارة 1، بهار 1371، ص 7، وابسته به مؤسسه امام صادق (ع) قم)

ج. احکام ديني علم گريز: يعني مطالب و احکام تعبدي ديني که در آيات و روايات وارد شده، فراتر از علم است علوم تجربي، دليلي براي اثبات يا نفي آن ندارد. در اين موارد، ناچاريم که ظاهر احکام شرعي را بپذيريم و به آن متعبد شويم؛ زيرا معارف و علوم بشري، در حال رشد است و هنوز به سرانجام کمال خود نرسيده است، بنابراين نمي‌توان با صرف نبود دليل مساعد علمي، يک حکم شرعي را تخطئه کرد.

در اين مورد در طول تاريخ اديان الهي، نمونه‌هاي بسياري هست که يک حکم شرعي صادر مي‌شد و بسياري از دانشمندان از فهم آن قاصر بودند و بعد از قرن‌ها حکمت و دليل آن مطلب علمي آشکار مي‌گرديد. مثلا حرام کردن شراب در اسلام و يا احکام بهداشتي ديگر که تا قرن‌ها علتشان ناشناخته بود، ولي امروزه همه دانشمندان، به مضر بودن آن اعتراف و بشريت را از نوشيدن شراب برحذر مي‌دارند. در اين زمينه، هنوز هم احکام تعبدي بسياري در اسلام وجود دارد که هر روز علت يکي از آنها کشف مي‌شود و جهانيان به حقانيت اسلام و قرآن پي مي‌برند.

نتيجه

پس بين احکام شرعي (در اينجا قرآن به طور خاص منظور است) و مطالب علوم تجربي، تعارض و تضادي وجود ندارد و اگر تضاد ظاهري، بين بعضي احکام شرعي و علم در ابتدا به نظر برسد با تأمل و دقت و رفع مي‌شود و در نهايت، بيان شد که تعارض علم و دين، به تعارض عقل و دين منجر مي‌گردد و ثابت شد که اين تعارض محال است.

موضوعات :