بررسی کرامت انسان در قرآن با تأکید بر شبهات کتاب نقد قرآن

نویسنده: 

بررسی کرامت انسان در قرآن با تأکید بر شبهات دکتر سها در کتاب «نقد قرآن»

چکیده

قرآن کریم در آیات متعدد خود شأن والای انسانها را مورد توجه قرار داده به گونه‌ای که با مطالعه‌ی آن آیات به این نتیجه می‌رسیم که خداوند علاوه بر آنکه انسانها را موجودی با کرامت می‌داند، دستوراتی نیز در راستای حفظ و رشد و کمال این ویژگی در آنها بیان می‌نماید. آیاتی نیز که به ظاهر «منافی کرامت انسان‌ها » می‌باشند و دکتر سها در فصل «انسان درقرآن» کتاب «نقد قرآن»، مورد استتناد خویش قرار داده تا قرآن را به نشناختن انسان‌ها متهم نماید که با تقسیم صفات انسانی به دو دسته‌ی زیر بر مدعای خویش تصریح می نماید:

1ـ صفاتی که با دخالت خود انسان و با اختیار او به وجود می‌آیند.

2ـ صفاتی که زمینه ی خلقت انسان ایجاب می‌کند که دارای آن صفات بوده باشد.

 قرآن نیز با بیان  متفاوت خود به این ویژگی‌ها اشاره داشته است. نکته‌ی مهم دیگری که مورد تأکید می‌باشد این است که باید بدانیم، هیچ گاه نگاه یک کتاب آسمانی به یک موضوع از توجه به یک آیه یا بخشی از یک آیه به دست نمی‌آید و برای دست یافتن به دیدگاه کرامت بخشی قرآن به انسان بایستی یک نگاه جامع به قرآن داشت. البته قرآن تعابیر مثبت فراوانی را درباره انسان به کار برده است که نشان دهنده جایگاه ویژه انسان نزد خداوند است که به برخی از این تعابیر اشاره می شود: انسان  مختار و آزاد است، انسان دارای موهبت فهم و تعقل است، انسان امانتدار خداوند است، انسان تسخیر کننده عالم است و ... .

درآمد

دکتر سها در فصل «انسان در قرآن» کتاب نقد قرآن، برخی از آیات را انتخاب نموده و بر اساس آنها به این نتیجه گیری دست یافته است که «قرآن تصویر ناقص و معوجی از انسان نشان داده و نتوانسته بسیاری از صفات و ویژگی‌های برتر این موجود ارزشمند را نشان دهد.» (سها، نقد قرآن، ص 472 ـ 482)

بایستی گفت انتخاب چند آیه و یا بخش‌هایی از آیات، آن هم بدون توجه به بستر نزول آنها و سیاقشان، نمی‌تواند بیانگر نوع نگاه قرآن کریم به جایگاه انسان باشد و دست‌یابی به نظر و اقعی قرآن از راه بررسی کلیه‌ی بیاناتی است که در آن وارد شده است.

 در تحقیق حاضر سعی شده است آیاتی از قرآن که به این موضوع پرداخته اند مورد فحص و جستجو قرار گرفته و سپس صفاتی که در قرآن به انسان‌ها نسبت داده شده و به ظاهر منافی کرامت او محسوب می‌شوند، بررسی گردند. همان ویژگی‌هایی که دکتر سها در مبحث انسان در قرآن به آنها اشاره نموده و سوالات و شبهاتی را در ضمن آنها بیان نموده است .

1ـ بررسی جایگاه ارزشمند انسان در قرآن

قرآن کریم، انسان را موجودی دارای کرامت معرفی می‌نماید این دیدگاه الهی در برخی از آیات به وضوح بیان گردیده است مانند: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنىِ ءَادَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فىِ الْبرَّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلىَ‏ كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا»  (اسراء: 17/ 70) «و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم، و آنان را در خشكى و دريا [بر مركبها] برنشانديم، و از چيزهاى پاكيزه به ايشان روزى داديم، و آنها را بر بسيارى از آفريده‏‌هاى خود برترى آشكار داديم. » و در برخی دیگر از آیات، این دیدگاه از فحوا و سیاق کلام الهی به دست می‌آید. «كرامت»  به معنى سخاوت، شرافت، نفاست و عزّت می‌باشد (قرشی، قاموس قرآن،6/103) و اصل ماده ی «كرم» ضدّ لئآمت و پستی است و کرامت، عزت داشتن و وجود برتری در نفس هر چیزی است. (مصطفوی، التحقيق، 10/46) مقصود از تكريم، اختصاص دادن به عنايت و شرافت دادن به خصوصيتى است كه در ديگران نباشد. باید متذکر شد انسان در ميان ساير موجودات عالم خصوصيتى دارد كه در ديگران نيست، و آن داشتن نعمت عقل است. (طباطبایی، الميزان، 13/ 215) و در همین آیه «فضّلنا» اشاره به فضائلى دارد كه انسان به توفيق الهى، اكتساب مى‌‏كند. (مکارم، تفسير نمونه، 12/ 199) در ضمن می‌توان بیان داشت، کرامت، ناظر به شرافت ذاتی شیء است که ویژه اوست و مقایسه با غیر در آن لحاظ نمی شود؛ برخلاف تفضیل. (جوادی آملی، تفسیر انسان به انسان، 216)

یکی از دلایل مهم این کرامت ذاتی را می‌توان شأن جانشینی و خلیفۀ اللهی انسان دانست. جانشین پروردگاری که کریم است، «كريم» خواهد بود: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً»،  مادام که این خلیفه‌ی الهی در جایگاه «قائم‌ مقام و خلیفه» عمل می‌کند در کرامت است؛ زیرا که در آیات ابتدایی سوره علق، خدای تعالی خود را پروردگاری معرفی می‌نماید که در عین ربوبیت، معلم کرامت نیز می‌باشد. (اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ‏ . الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ‏ . عَلَّمَ الْانسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ‏.) خدایی که خاتم پیامبرانش را نیز بر همین اصل مهم به رسالت برگزید.«انّما بُعثتُ لِأتَمّمَ مَکارِمَ الأخلاق» (مجلسی، بحار، 68 /382) تنها و تنها به جهت اتمام و کامل نمودن مکارم اخلاق مبعوث گردیدم. (جوادی آملی، عبدالله www.portal.esra.ir/Pages/Index.aspx)

2ـ بررسی مصادیق کرامت انسان  در آیات قرآن

آیات پرشماری در قرآن هستند که در سیاق و محتوای خود انسان را دارای شأنی کریمانه معرفی می‌کنند که این نوشتار کوشیده است از لابلای آیات قرآن ، این مفاهیم عالیه را به دست آورد:

انسان  مختار و آزاد است

آیه شریفه «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا»  (انسان 3)؛ ما راه را بدو نموديم يا سپاسگزار خواهد بود و يا ناسپاسگزار. در فحوای خود پیامی را منتقل می‌نماید که آن همان اصل اختیار و آزادی انسان‌ها در انتخاب خیر و شر، نیکی و بدی و بندگی و کفر می‌باشد. انسانى كه به پذيرش باورى اجبار شود، كرامت وى سركوب شده است و شخصيت انسانى او مورد اهانت قرار گرفته است. خداوند به پیامبرش می‌فرماید: «فذكّر انّما انت مذكّر, لستَ عليهم بمُصَيطر»؛ (غايشه/ 21 ـ 22) پس تذكّر بده كه تو تنها تذكر دهنده اى بر آنان چيره نيستى. و یا اینکه می‌فرماید: «ليس عليكَ هُداهم و لكنّ الله يهدى من يشاء»؛  (بقره/272) هدايت آنان بر عهده تو نيست، بلكه خدا هر كه را بخواهد، هدايت مى‌كند. عدم اجبار در دين در كنار تبيين راه درست و نادرست, چيزى جز حرمت گذارى به كرامت انسان نيست. (سلطانی محمد علی، آیینه پژوهش - شماره 102، صفحه 30)

وجود پیمان نامه‌های متعدد که پيامبر اكرم (ص) با  مشرکین و یهودیان و مسیحیان نگاشته‌اند، دلیل روشنی است بر مشی ایشان در راستای اهمیت به کرامت و اختیار انسان‌ها. (حميدالله، نامه ­ها و پيمان ­هاي سياسي حضرت محمد (ص)، ص 229)

انسان دارای موهبت فهم و تعقل است

درک و بینش انسان‌ها نزد خدای تعالی دارای ارزش و اعتبار است. خدای تعالی انسان‌ها را به استماع هر نوع کلام، اندیشه و یا طرز فکری دعوت می‌کند و تشخیص را بر عهده‌ی خود فرد گذاشته و به پیروی از بهترین آراء فرا می‌خواند، مهم‌ترین پیامی که از این نگاه به دست می‌آید، اعتبار بالای قوه ی تمییز و تشخیص انسانی است که بدون هیچ گونه اجباری از بیرون و یا قوای قهریه ای از درون مذهب ، خود، راه را می یابد و راهی که یافته است در درجه‌ای از اعتبار است که  تبعیت و پیروی از آن دارای اعتبار و ارزش می‌باشد. «وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُواْ الطَّغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُواْ إِلىَ اللَّهِ لهَُمُ الْبُشْرَى‏  فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ  أُوْلَئكَ الَّذِينَ هَدَئهُمُ اللَّهُ  وَ أُوْلَئكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ»؛ (زمر 17و 18) و [لى‏] آنان كه خود را از طاغوت به دور مى‌‏دارند تا مبادا او را بپرستند و به سوى خدا بازگشته‏‌اند آنان را مژده باد، پس بشارت ده به آن بندگان من كه: به سخن گوش فرامى‌‏دهند و بهترين آن را پيروى مى‌‏كنند اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان. »

نکته ی قابل تأمل در این آیه، تاکیدی است بر عدم اطاعت از طواغیت، که گویا مقدمه و شرطی بر آزاد اندیشی و بهره بردن از نتیجه ی آن است . چرا که اطاعت ازطواغیت میتواند به بندگی ایشان و محو شدن در طریق آنها بینجامد که در این حالت عقل از آزاد اندیشی دور افتاده و از کارآیی اش ساقط میشود. (  الميزان، 17/380،  نمونه، ‏19/ 413)  قرآن کریم بیش از سیصد مورد آدمیان را به تفکر، تذکر و یا تعقل دعوت‌ کرده‌ است‌.

انسان امانتدار خداوند است

خدای تعالی می‌فرماید: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلىَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَينْ‏ أَن يحْمِلْنهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنهْا وَ حَمَلَهَا الْانسَنُ  إِنَّهُ كاَنَ ظَلُومًا جَهُولا» (احزاب: 33/ 72) «ما آن امانت را بر آسمان‌ها و زمين و كوه‌‏ها عرضه كرديم، پس آنها از تحمل آن امتناع كردند و ترسيدند و انسان آن را حمل كرد، چون انسان ستم پيشه و جاهل بود.»

 با توجه به اینکه این اهداء امانت  به صورت تشریعی و احکام قرار دادی نبوده، پس می‌توان نتیجه گرفت که منظور از «عرضه»، نهادن در خمیر مایه و فطرت انسان بوده است. این امرکه مایه ی امتیاز انسان از دیگر موجودات می‌باشد به دلیل وجود عقل و اختیار و اراده  است؛ زیرا اگر انسان توان این پذیرش را نداشت، مانند دیگر موجودات می‌توانست سر باز زده و نپذیرد؛ جالب این است که این انسان مانند آسمان و زمین و کوه نیست که طوعاً و کرهاً تسلیم هستند «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَن فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعًا وَ كَرْهًا»؛ (آل عمران 83) تمامى ساكنان آسمان‌ها و زمين چه به طوع و چه به كره تسليم اويند. حتی انسان هم که صلاحيت و استعداد حمل این امانت را دارد، می‌تواند راه فساد و خونریزی را پیش بگیرد، در این صورت است که «ظلوم» و « جهول» نامیده می‌شود. به دیگر بیان، می‌توان گفت كسی متصف به ظلم و جهل مى‌‏شود كه شأن اتصاف به عدل و علم را نیز دارا باشد، وگرنه چرا به كوه، ظالم و جاهل نمى‏‌گويند، چون متصف به عدالت و علم نمى‌‏شوند، به خلاف انسان كه چون شأن و استعداد علم و عدالت را دارد، ظلوم و جهول نيز هست. (طباطبایی، الميزان، ‏16/527)

در حقیقت این بیان الهی (در ذیل آیه ی امانت) اشاره به توانایی اختیار و اراده در انسان دارد وگرنه برای او نیز مانند زمین و آسمان لفظ «طوعا و کرها» می‌آمد و یا مانند ملائکه به توصیف «لَّا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُون»؛ (تحریم 6) از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچى نمى‌‏كنند و آنچه را كه مأمورند انجام مى‌‏دهند، توصیف می‌شد. بنابر این داشتن استعداد و پذیرش امانت الهی و بیان آن در قرآن کریم، اشاره به یکی از مبانی کرامت انسانی می‌باشد. (ایازی، کرامت وآزادی انسان، پرتال علوم انسانی)

کرامت انسان در فرآیند دعوت انبیاء محترم شمرده میشود

پیامبران که از طرف خداوند به جهت ایفای مسؤولیت پیامبری مبعوث گشتند، از جانب پروردگار ملزم به رعایت  اصولی در راستای فرآیند دعوت انسان‌ها شده‌اند، که این اصول همگی حکایت از اهمیت کرامت انسان‌ها حتی در محضر بزرگترین انسان‌های عالمِ آفرینش یعنی پیامبران دارد. برخی از اصول لازم الاجرای ایشان به شرح ذیل است:

یک : رعایت احترام به انسان‌ها و خیرخواهی برای آنها

یکی از مهم‌ترین اصولی که بایستی پیامبران به آن ملزم باشند رعایت احترام به انسان‌هاست. بسیار دور از ذهن بشر امروزی است که با انسان ظالمی چون فرعون  که خود را خدا نامیده و در حفظ این جایگاه خودساخته از هر فریب و جنایتی حتی کشتار وحشیانه ی نوزادان بی‌گناه کوتاهی ننموده به غیر از زبان زور و جنگ بتوان راهی از پیش برد. اما موسی (علیه السلام) از طرف خداوند اینگونه امر می‌شود که: «اذْهَبَا إِلىَ‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يخَشى»؛ (طه: 20/ 43 ـ 44) به سوى فرعون برويد كه او به سركشى برخاسته، و با او سخنى نرم گوييد، شايد كه پند پذيرد يا بترسد.»  نکته‌ی قابل توجه دیگر در این پیام الهی این است که علم خدای تعالی بر ایمان نیاوردن و عدم پذیرش فرعون، مجوزی نه برای خدا و نه پیامبرش برای عدم دعوت با گفتاری نرم و شیوا نمی باشد.

تعبیر به «برادر قوم» در شأن انبیاء الهی، بیان رسایی دیگر در همین راستاست. خدای تعالی حتی نوح (ع) را  که شیخ المرسلین است با همین تعبیر یاد میکند. گوییا تعمدی دارد تا همه ی دعوت کنندگان به خدا و دین خدا بدانند که معبودشان آنها را «برادر ملت خود» میداند تا مبادا شرط برادری که اولینش احترام و لطف و دلسوزی است، در راه هدایت انسان‌ها نادیده گرفته شود.

«إِذْ قَالَ لهَمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لَا تَتَّقُونَ أِنىّ‏ لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ وَ مَا أَسَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ  إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلىَ‏ رَبِّ الْعَالَمِينَ فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُون»؛ (شعراء 106-110) چون برادرشان نوح به آنان گفت: «آيا پروا نداريد؟ من براى شما فرستاده‌‏اى درخور اعتمادم از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد، و بر اين [رسالت‏] اجرى از شما طلب نمى‌‏كنم. اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست. پس از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد.» همین بیان برای پیامبر دیگر چون هود (ع) (شعرا 124)و صالح (شعرا 142) و لوط (شعرا 164) (علیهم السلام) و نیز حضرت شعیب (ع)  در سوره‌ی اعراف بیان گردیده است.

دو: عدم در خواست دستمزد در راستای دعوت

در بسیاری از آیات قرآن  بر اجر و مزد  نخواستن پیامبران در قبال دعوت و امور پیامبری تأکید شده است. این امر پیام‌های متفاوتی را القا می‌نماید که یکی از آنها، محترم بودن و کرامت داشتن انسان‌های مورد دعوت است تا مبادا مصلحی که برای اصلاح و یا هدایت انسان‌ها آمده از جایگاه خود سوء استفاده کند و به بهانه‌ی بار رسالت و هدایت بشری، موجبات زحمت آنها را فراهم نموده و خود، باری بر آنها گردد. به طور مثال از زبان حضرت نوح بیان می‌دارد: «فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَمَا سَأَلْتُكمُ مِّنْ أَجْرٍ  إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلىَ اللَّهِ  وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِين»؛ (یونس 72) و اگر روى گردانيديد، من مُزدى از شما نمى‏‌طلبم. پاداش من جز بر عهده خدا نيست و مأمورم كه از گردن‏ نهندگان باشم.»

سه : مهربانی و شفقت با انسان‌ها

امر دعوت به خوبی‌ها مگر از راهی به غیر از طریق خیر و خوبی و مهربانی امکان دارد؟ و مگر ممکنست پیامبری، دعوت کننده به خیر و هدایت (داعیا الی الله) باشد و از طریقی به غیر از رحمت و دلسوزی موفق گردد؟ «نحّْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَ مَا أَنتَ عَلَيهْم بجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْءَانِ مَن يخَافُ وَعِيدِ»؛ (ق 45) ما به آنچه مى‏‌گويند داناييم و تو نمى‌‏توانى مردم را به آنچه مى‏‌خواهى مجبور كنى پس تنها با قرآن كسانى را تذكر بده كه از تهديد خدا بيمناكند.

رحمت و مهربانی داشتن پیامبر نه تنها از وظایف اوست، بلکه مرحمت و لطفی از جانب خدای تعالی برای پیامبر اسلام بیان می‌گردد: «رحمت خدا تو را با خلق، مهربان و خوش خوى گردانيد، و اگر تند خو و سخت دل بودى مردم از پيرامون تو متفرق مى‌‏شدند، پس چون امت به نادانى در باره تو بد كنند از آنان درگذر و از خدا بر آنها طلب آمرزش كن و براى دلجويى آنان در كار جنگ مشورت نما ليكن آنچه را كه خود تصميم گرفتى با توكل به خدا انجام ده كه خدا آنان را كه بر او اعتماد كنند دوست دارد و يارى مى‏‌كند.» ( آل عمران 159)  در سوره‌ی شعرا آیه 215  نیز به پیامبر امر می‌شود: «براى آن مؤمنانى كه تو را پيروى كرده‏‌اند، بال(تواضع) خود را فرو گستر.»

خدای متعال، تنها راه موجود در برابر تهمت‌هایی که بر پیامبران وارد می‌شده را صبر و استقامت و کلام نیکو می‌داند؛ «قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بىِ ضَلَالَةٌ وَ لَكِنىّ‏ رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَلَمِينَ اُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبىِّ وَ أَنصَحُ لَكمُ‏ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُون‏»؛ (اعراف 61 و 62) گفت: «اى قوم من، هيچ گونه گمراهى در من نيست، بلكه من فرستاده‏‌اى از جانب پروردگار جهانيانم. پيام‌هاى پروردگارم را به شما مى‌‏رسانم و اندرزتان مى‏‌دهم و چيزهايى از خدا مى‌‏دانم كه [شما] نمى‌‏دانيد.» پاسخ به توهین نیز از این روش مستثنی نیست: «قَالَ يَاقَوْمِ لَيْسَ بىِ سَفَاهَةٌ وَ لَكِنىّ‏ رَسُولٌ مِّن رَّبّ‏ الْعَلَمِين‏»؛ (اعراف 67) گفت: اى قوم من، در من سفاهتى نيست، ولى من فرستاده‏‌اى از جانب پروردگار جهانيانم‏.

در همه‌ی موارد فوق، دستور الهی در راستای بهترین نوع تعامل پیامبران با مردم و حتی توهین کنندگان و ناسزاگویان بیان گردیده است و این نیست جز تأکید خداوند بر حفظ کرامت انسان‌ها، کرامت توهین کنندگان با برخورد کریمانه‌ی انبیا حفظ می‌شود و کرامت انبیاء نیز با رعایت این اصول حفظ شده و ارتقا می‌یابد.

 چهار: بر انگیختن قوه تفکر و بینش در انسان‌ها

پیامبران در راه هدایت انسان‌ها از ابزار مختلفی بهره می‌برند که یکی از آنها برانگیختن قوه‌ی بینش و تفکر در انسان‌هاست. این پیام آوران الهی گاه با بیان نعمت‌های خداوند بر مردم و یاد آوری قدرت و رحمت او در آفرینش آنها و عالم خلقت، به تحریک قوای عقلانی انسان‌ها پرداخته تا خود راه حق را بیابند، گاه نیز آنها را متذکر اعمال خلافی که به آنها مبتلا بوده‌اند می‌نمودند تا خود را پاک کرده و آماده‌ی هدایت شوند. (سوره انعام 77 الی 80) و گاه  برای آنها مثال‌هایی می‌زدند تا تفکر آنها را فعال کنند. مثلا در سوره ی حج آیه‌ی 73 به یک مورد از این پیام‌ها اشاره شده است: «دقت کنید آنانی را كه جز خدا مى‏‌خوانيد هرگز نمی‌توانند حتی یک مگس بیافرینند، هر چند براى آفريدنش اجتماع كنند، و اگر آن مگس چيزى از آنان بر بايد نمى‌‏توانند آن را باز پس گيرند. دقت کنید که تا چه حد طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.»

نمونه‌ی دیگر در این راستا نوع مواجهه حضرت لوط با کار زشت قومش می‌باشد که وجدان‌های آنها را مورد خطاب قرار داده و متذکر روح انسانی آنها شده و در راستای روشنگری عقل و بینش آنها استلال می‌نماید. (نمل  55)

انسان تسخیر کننده عالم است

از نشانه‌های کرامت انسانی توانایی تسخیر موجودات دیگر است از گیاهان گرفته تا جانوران، از دریاها و اقیانوس‌ها تا ذرات بسیار ریز ملکول‌ها، عناصر و حتی هسته‌ی اتمها، از تغییرات بزرگ در عالم فضا و امواج رادیویی و نورانی و انرژی‌های مختلف گرفته تا شبیه سازی و ایجاد تغییرات در سلول‌های بشری و حیوانی، گیاهی و به دست آوردن محصولات جدید. انسان با به دست آوردن قوانین جاری در تک تک عوالم حیات و جماد در حقیقت توانسته عالم را مسخر علم و اراده‌ی خود کند و این نبوده جز انجام خواست و اراده‌ی الهی در این راستا. اراده‌ای بر ایجاد نظم و قوانین مشخص حاکم بر عالم و اعطاء توان کشف آنها جهت تسلط و بهره‌مندی از آنها به انسان. همان گونه که در آیه 20 سوره‌ی لقمان و آیاتی شبیه به آن به این موضوع اشاره می‌نماید. «آيا ندانسته‏‌ايد كه خدا آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمين است، مسخّر شما ساخته و نعمت‌هاى ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرده است؟ و برخى از مردم در باره خدا بى [آنكه‏] دانش و رهنمود و كتابى روشن [داشته باشند] به مجادله برمى‏‌خيزند.»                             

انسان مجاز به تقلید کور کورانه نیست

قرآن، مسيحيان و يهوديان را به دليل اينكه راهبان و دانشمندان خود را از حد و اندازه خودشان بالاتر برده و در دام نيرنگ آنان گرفتار شده‌اند، و به بهانه دين دارى به تحميق آنان گردن نهادند، توبيخ مى كند و مى فرماید:

«اتخَّذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَنَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ مَا أُمِرُواْ إِلَّا لِيَعْبُدُواْ إِلَهًا وَاحِدًا  لَّا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَنَهُ عَمَّا يُشْرِكُون‏»؛ (توبه/31) اينان دانشمندان و راهبان خود مسيح پسر مريم را به جاى خدا به الوهيّت گرفتند، با آنكه مأمور نبودند، جز اينكه خدايى يگانه را بپرستند كه هيچ معبودى جز او نيست. منزه است او از آنچه [با وى] شريك مى گردانند»

اينكه توده مردم راهبان و احبار را به عنوان ارباب خود بگيرند، به سادگى انجام نگرفته است، بلكه نخست اينان از انديشه ورزى و نقد شخصيت‌ها و سخنان،  دور شده و به سوى تقليد كوركورانه رفته‌اند و سپس آمادگى ذهنى براى پذيرش آنان به عنوان ارباب پيدا كرده‌اند. اين كار نوعى تحميق و ناآگاهى سازى است. اینکه قرآن رفتار راهبان و احبار را با توده مردم گزارش مى‌كند و در نهايت آنان را به عذابى دردناك بشارت مى‌دهد، گوياى اين حقيقت است كه قرآن تقلید کور کورانه و در پی آن تحميق انسان‌ها با نام دین و یا هر نامی دیگر را به دور از كرامت شخصيت انسان مى‌داند. (سلطانی محمد علی، آیینه پژوهش - شماره 102 ، صفحه..)

هرگونه نگرش طبقاتی در جامعه اسلامی ممنوع است

قرآن براى حفظ كرامت انسان، نگرش طبقاتى را نفى مى‌كند و آن را با كرامت انسان ناسازگار مى‌داند و همواره توصيه مى‌كند كه انسان از اين نگرش دست بشويد و در معاملات اجتماعی از آن بر حذر باشد. در این رابطه  قرآن می‌فرماید: «يَأَيهُّا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكمُ مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثىَ‏ وَ جَعَلْنَاكمُ‏ شُعُوبًا وَ قَبَائلَ لِتَعَارَفُواْ  إِنَّ أَكْرَمَكمُ‏ عِندَ اللَّهِ أَتْقَئكُمْ  إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِير»؛ (حجرات 13) اى مردم، ما شما را از مرد و زنى آفريديم، و شما را ملّت ملّت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد. در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست. بى‏‌ترديد، خداوند داناى آگاه است.

قرآن مجید با آیاتی از این دست به بیان حقیقت یگانه‌ی انسان‌ها پرداخته و کارآیی مناسبات اجتماعی مانند شعوب و قبیله را برای شناخت انسان‌ها از یکدیگر می‌داند و نه موجبات تفاخرو برتری جویی آنها با یکدیگر، سپس به سراغ معيار واقعى ارزشى رفته مى‏‌افزايد: «گرامى‌‏ترين شما نزد خداوند با تقواترين شما است.» (إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ).  به اين ترتيب خط بطلانی بر تمام امتيازات ظاهرى و مادى می‌کشد، و اصالت و واقعيت را به مسأله تقوا و پرهيزكارى و خدا ترسى مى‌‏دهد. ( مکارم ، نمونه، ‏22/ 198)

در این راستا حتی آنها که در حال انجام عبادات الهی، به گونه‌ای عمل می‌کردند تا ارزش‌های ظاهری برای خود بخرند و برای خود جایگاهی قائل شوند مورد نهی الهی واقع می‌شوند؛ مانند برخی از اشراف که در انجام عبادت حج در عرفات از منطقه‌اى كه توده مردم حركت مى‌كردند، حركت نکرده و اين را بر خلاف شأن خود مى‌دانستند. قرآن به آنان تذكر مى‌دهد تا اين بينش‌هاى طبقاتى را كنار بگذارند: «ثم افيضوا من حيث افاض الناس و استغفروا الله إن الله غفور رحيم»؛ (بقره/ 199) پس از همان جايى كه [انبوه] مردم روانه مى‌شوند، شما نيز روانه شويد و از خداوند آمرزش خواهيد كه خدا آمرزنده مهربان است.

در جامعه طبقاتى، توده‌هاى انسانى به عنوان افراد پست به شمار مى‌آيند و يكى از عوامل گريز اشراف از پذيرش دين الهى نیز روی آوردن این افراد به دین بوده است. (سوره شعرا 17) اهمیت این موضوع تا به آنجاست که حتی پیامبر اسلام نیز از داشتن چنین نگاهی که می‌توانسته بر اثر فشار مستکبران جامعه بر او وارد گردد، حذر داده می‌شود: «با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مى‏‌خوانند، و تنها رضاى او را مى‌‏طلبند! و هرگز به خاطر زيورهاى دنيا، چشمان خود را از آنها برمگير! و از كسانى كه [به عقوبت اعمالشان] قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم، اطاعت مكن! همان‌ها كه از هواى نفس پيروى كردند، و كارشان از حد گذشته است.» (کهف 28)

امت‌های دیگر هم از روى نخوت و غرور انتظار داشتند كه پيغمبرانشان اغنيا را دور خود جمع كرده، فقرا را، علی رغم اعتقاد صمیانه‌شان، از خود دور سازند، که آنها نیز از این کار نهی شده‌اند. (ترجمه المیزان ج7 ص142) این نوع نگاه به جامعه‌ی اسلامی و القاء رفتارهای عادلانه در تعالیم انبیاء، به تنهایی دلیل آشکاری است بر کرامت انسان‌ها در نزد خداوند و فرستادگان او از هر طبقه و قومی که باشند.

انسان به رفتارهای کریمانه دعوت شده است

اینگونه نیست که انسان دارای جایگاه کرامت در نزد خداوند حکیم نباشد، اما به رفتارهای کریمانه دعوت شود. مگر رفتار و منش کریمانه از ذات بی بهره از کرامت منبعث می‌شود؟  محال است انسان از دیدگاه الهی موجودی ارزشمند نباشد و دعوت به تعامل کریمانه در زمینه‌ی مسائل فردی و اجتماعی گردد. مسائل متعددی در این حیطه وجود دارند که انسان‌ها به رعایتشان و پایبندی به آنها فرا خوانده شده‌اند.

ساده ترین امری که در این راستا در قرآن می یابیم دعوت به استفاده از «طیبات» هست در خوراک. در دیدگاه الهی وجود انسان شریف‌تر از آن است که برای تأمین غذای خود به هر خوراکی دست یابد و آنرا به مصرف برساند. قرآن در این زمینه بیان می‌فرماید: «يَأَيُّهَا النَّاسُ كلُواْ مِمَّا فىِ الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا»؛ (بقره 168) اى مردم، از آنچه در زمين است حلال و پاكيزه را بخوريد و در ادامه در همین سوره به توضیح حلال پرداخته بیان می‌دارد: «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ»؛ (بقره: 2/ 17) اى كسانى كه ايمان آورده‌‏ايد، از نعمت‌هاى پاكيزه‏اى كه روزى شما كرده‌‏ايم بخورید»

خداوند بزرگ به دلیل شأن و جایگاهی که برای انسان قائل است، ساده‌ترین امور جسمانی او که خوردن و آشامیدن می‌باشد را نیز از نظر دور نداشته و انسان‌ها را از ناپاکی‌های ظاهری و معنوی برحذر می‌دارد، مانند: مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را كه [هنگام سر بريدن‏] نام غير خدا بر آن برده شده است. (بقره آیه‌ی 173) حرمت شراب و قمار هم در همین راستا بیان شده است. (مائده 90-91) دعوت بندگان الهی به طهارت وضو و غسل نیز در همین راستا صورت گرفته تا انسان به طهارت جسمی و معنوی  خود بها دهد.

در همین راستاست دعوت پیامبران به بندگی خدا و پرهیز و اجتناب از طاغوت (قدرت فریبگر). «وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فىِ كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّغُوتَ»؛ (نحل 36) و همچنین دعوت انسان‌ها به پرهیز از گناهان (ظاهری و باطنی)؛ زیرا که اگر این وجود با کرامت با آلودگی‌های معاصی در هم آمیزد پاکی و کرامتش آسیب میبیند. در همین راستاست که میفرماید:« ان الله یحب  التوابین و یحب المتطهرین»

 دعوت به پرهیز از تعرض به اموال یتامی ، غیبت و بدگویی ، تجسس در امور شخصی دیگران، القاب بد بر یکدیگر نهادن و تمسخر دیگران (حجرات آیات 11و 12)  و پرهیز از تهمت ( نورآیه 4) دروغ ، تکبر و فخر فروشی ( لقمان 18 )، تعرض به حریم شخصی دیگران بی اذن آنها (نور آیه 27) و دستبرد به اموال دیگران، و منت نهادن بعد از لطف و تصدق (بقره 26) و بسیاری دیگر از امور اخلاقی در همین راستاست.

قرآن براى گسترش كرامت منشى و پاسدارى از كرامت، انسان‌ها را به بيهوده گريزى نیز تشويق مى‌كند. كارهاى پست و بيهوده، شخصيت و كرامت انسان را مورد تهديد قرار مى‌دهد. لذت‌هاى زودگذر، خوشى‌هاى غير خردمندانه، اشتغالات كاذب و امثال آن حتى اگر حرام هم نباشند، زيبنده شأن انسانى نيستند.» (سلطانی کرامت انسان در نگاه قرآن) این نوع نگاه به امر و نهی‌های الهی علاوه بر تبیین جایگاه پر کرامت انسان در نظام دستورات الهی؛ به پذیرش این دستورات کریمانه کمک شایانی می‌نماید.

جان انسان‌ها دارای اهمیت است

جان انسان‌ها در نزد خدای تعالی چنان عزیز و محترم است که در دیدگاه پروردگار، نجات جان یک انسان برابر است با نجات یک ملت و نابودی یک انسان مساوی است با نابودی بقیه‌ی انسان‌ها. این نگاه عجیب، حکایت از ارزش و اهمیت شخصیت انسانی در بارگاه الهی دارد: «أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ» (32 مائده) كه هر كس فردی را، جز به قصاص قتل، يا [به كيفر] فسادى در زمين بكشد، چنان است كه گويى همه مردم را كشته باشد و هر كس فردی را زنده بدارد، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است و قطعاً پيامبران ما دلايل آشكار براى آنان آوردند، [با اين همه‏] پس از آن بسيارى از ايشان در زمين زياده‌‏روى مى‏‌كنند.»

قتل دو گونه است: 1 - قتل از طريق گرفتن جان. 2- قتل از طريق ربودن روح انسانيّت با بدى تربيت و جهت دادن و راهنمایی به شر، و همچنین با از بین بردن عقل و اراده در انسان. از دیگر سو خدای تعالی  آلودگی به گناه زنا را  که در آن آبروی انسان و شخصیت او آسیب می‌بیند، آنقدر زشت و قبیح می‌شمارد که بعد از گناه قتل (بزرگترین گناه انسانی) ذکر می‌نماید. با این بیان قرآنی به رابطه‌‏اى ميان قتل نفس از يك سو و زنا از سوى ديگر پی می‌بریم،  هر دو آنها نوعى تجاوز و تعدّى به كرامت انسان تلقّی مى‏‌شوند.» (تفسير هدايت، ج‏ 8، ص 485)

همچنین تبیین قوانین قصاص و پرداخت دیه در مقابل آسیب‌های جسمی و روحی ، نیز در راستای اهمیت و ارزش وجود انسان‌ها در دیدگاه الهی می‌باشد.

یکی از مسائلی که در جامعه ی امروز بشری دیده می‌شود و بر سر آن اختلاف نظر وجود دارد، مسأله‌ی کشتن بیماران صعب العلاج، فقیر و بی پناه وآنانی که خود رضایت به مرگشان می‌دهند (euthanasia)، می‌باشد. طرفداران این ایده چنین استدلال می کنند که هر چند این عمل غیر عقلانی است ولی برای فرد درمانده و فقیر، فرد دارای زندگی نباتی یا مریض‌های صعب العلاج لازم بوده و برای خانواده و جامعه‌ی آنها مفید می‌باشد.این قانون در هلند، بلژیک، سوئیس و ایالت ارگون امریکا به تصویب رسیده است. مخالفان اتانازی معتقدند که زندگی موهبتی است الهی  و این عمل زیر پا گذاشتن ارزش های انسانی است؛ زیرا احتمال برگشت همیشه هست.

اسلام، اتانازی را ( که گویا گونه ای خود کشی و یا کمک به آن است ) به هر شکل حرام می داند. (من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 95؛ الکافی، ج 7، ص 45 ) از این رو نمی‌توان فرد را رها ساخت تا بمیرد؛ زیرا چه بسا ممکن است با حفظ او،  شرایط درمانی جدیدی برایش فراهم شود. (حمیده مظفری ، سیّده فریبا امامی ،  مجموعه مقالات قرآن و طب، ج 3، ص: 82)

آبروی انسان‌ها محترم است

تأکید بسیار مهم دیگر قرآن، بعد از حفظ جان انسان‌ها، پافشاری و اصرار بر حفظ آبرو میباشد.با نگاهی به بیان تعزیرات لازم برای مجازات کسانی که آبرو و حیثیت انسانها را نادیده گرفته‌اند به اهمیت این امر در قرآن کریم پی می‌بریم، به طوری که برای اثبات زنا، لزوم وجود چهار شاهد مقرّر شده است،‌ در حالی که برای اثبات حقوق و جُرم، وجود دو شاهدِ عادل کافی است؛ حتی در اثبات قتل نفس. این الزام وجود چهار شاهد، خود دلیلی است بر اهمیت آبروی انسان‌ها؛ تا جایی که  اگر سه شاهد بر این امر گواهی دهند، هر سه تازیانه  می‌خورند. (نور4)

همچنین دستورات الهی در راستای پرهیز از تمسخر، تجسس و غیبت و گذاردن القاب نامناسب بر انسان‌ها، همگی در راستای حفظ شأن و آبرو و کرامت انسانی است. نهی از «تجسس»، نیز نشانه‌ای است بر حفظ حریم انسان‌هاست. هیچ کس حق ندارد حتی به بهانه‌های مقدس سر از حریم خصوصی افراد در آورد چرا که این امر با هر هدفی گناه بزرگی محسوب می‌شود. (حجرات 12)

«عیب‌جویی» نیز که خراشیدن روح و شخصیت انسانی است به شدت مورد نهی الهی واقع شده است. برشمردن عیوب آدمیان،  علاوه بر تأثیرات منفی در روابط اجتماعی، موجبات از دست رفتن اعتماد به نفس در انسان‌ها می‌شود. و این تحریم، جز در راستای حفظ کرامت و شخصیت تک تک افراد جامعه  نمی‌باشد. راه برطرف کردن نواقص و عیوب، اعلان آشکار نیست، بلکه اطلاع رسانی صمیمانه، محترمانه و آن هم در شرایط مناسب و در فضای گفتگوی امن می‌باشد. پیامبر اسلام فرمودند: «هرکس در دنیا عیب برادر خود را بپوشاند خداوند در قیامت بر او عیب پوشی نماید.» (ری شهری، 8/327)

هر نوع رفتاری که در ضمن آنها،  تحقیری برای انسان‌ها  اتفاق بیفتد، مورد نهی الهی واقع شده است. هیچ انسانی، مسلمان اخلاق مداری نیست اگر که به تکبر از مردم رو برتابد چنانچه می‌فرماید: «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُور»؛ و از مردم [به نِخوت‏] رُخ برمتاب، و در زمين خرامان راه مرو كه خدا خودپسندِ لافزن را دوست نمى‏‌دارد. در همین رابطه پیامبر اسلام به ابوذر فرموده‌اند: هر کس دوست بدارد مردم در نزد او بایستند (در حالی که او نشسته است) جایگاه خود را در آتش دوزخ قرار داده است. (مجلسی ، بحار الانوار، ج77 ص90) )  در حدیثی از امام رضا (علیه السلام) نیز وارد شده  است: «‌هر كس با مسلمانی فقیر روبه رو شود و به او سلامی متفاوت با سلامی كند كه به ثروتمند می‌كند،‌ روز قیامت خدای عزّو جلّ را دیدار نماید در حالی كه خدا از او در خشم است.» (ری شهری، میزان الحكمه / جلد 10 / صفحه 4675)

 همچنین هیچ کس حق ندارد فقیر مراجعه کننده را به بدخویی و اهانت براند: «فَأَمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقْهَرْ، وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ»؛ (ضحی 9-10) پس هيچ يتيمى را از روى قهر خوار مشمار و هيچ سائلى را مرنجان. و یا اگر به او کمک نمود، بر او منت نهد و او را رهین مرحمت خود داند « وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِر»؛ ( مدثر6) و در برابر احسانت نه منت بگذار و نه آن را بسيار و بزرگ بدان. منت نهادن در ازای نیکی آنقدر تقبیح شده تا جایی که خود،  باطل کننده صدقات محسوب می‌شود. (بقره، 264)

دارایی انسان‌ها محترم است

تأکید دیگر قرآن بر اهمیت دستاوردهای انسان‌ها و حرمت مال و دارایی آنها می‌باشد. نادیده انگاشتن زحمات انسان‌ها وحاصل دست رنجشان و عیب گذاردن بر دستاوردهای آنان مورد نهی الهی واقع گردیده است. زیرا این شیوه‌ی برخورد، می‌تواند موجبات تحقیر شخصیت و کرامت انسانها را فراهم آورد، که  این امر از نظر خدای تعالی مردود و غیر قابل قبول است: «وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدينَ»؛ (هود: 11/ 85) بر اشياء مردم عيب مگذاريد و از حق آنان نكاهيد و در زمين فساد مكنيد.

نکته ی دیگر توجه به رعایت عدل و انصاف در مبادلات کالایی و خرید و فروش‌هاست؛ زیرا که اساس اجتماع مدنى برمبادله و داد و ستد است، آنگاه که يك انسان  برای به دست آوردن مایحتاج زندگی خود برنامه ریزی می‌نماید و کالای مورد نیاز را تهیه می‌نماید، اگر در این مبادله رعایت انصاف انجام نشود فرد مورد نظر علاوه بر آنکه از نظر مالی متضرر می‌شود از نظر محاسبه و تدیبر معیشت خود نیز به مشکل بر می‌خورد؛ زیرا آنچه  که برنامه ریزی نموده با طمع ورزی دیگران بر هم خورده و موجبات نگرانی این فرد و افراد دیگر جامعه‌ی انسانی فراهم شده و آرامش روانی  و امنیت عمومی و اعتماد، از این جامعه رخت بر می‌بندد و این مصیبت دامن گیر کل جامعه می‌شود که از آن در قرآن به فساد تعبیر شده است. (طباطبایی، الميزان، ج‏10، ص: 544) و لذا خداى تعالى به رعایت پیمانه و عدم کم فروشی توصیه فرموده، که یکی از آن موارد در سوره‌ی اسراء آیه ی 35 است که می‌فرماید: «هنگامی که جنسی را پیمانه می‌کنید، پیمانه را کامل بدهید و اجناس قابل وزن را با ترازوی درست و صحیح وزن کنید، این برای شما بهتر و فرجامش نکوتر است.» در سوره‌ی مطففین نیز خداوند «کم فروشان» و اعمالشان  را تقبیح می‌نماید که با این شیوه‌ی خود علاوه بر ناچیز انگاشتن مال و تلاش انسان‌ها، با ایجاد حس غبن و زیان در افراد، موجبات تحقیر روحی و روانی آنها را فراهم می‌نمایند.

اهمیت این امر تا به آنجاست که شعیب نبی (ع) مردم قوم خود را که به این آفت مبتلا بودند از این عمل بر حذر داشته و اجرای این شیوه را یکی از علائم ایمان آنها بر شمرد (اعراف 85) (قرطبی10/86) وعدم انجام آن را مساوی با افساد  بر روی زمین دانست. (شعراء177) و این امور به تمامه بیانگر میزان ارزش دستاوردهای انسان‌ها در نظامات الهی می‌باشد.

3ـ بررسی آیاتی که دلالت بر عدم کرامت انسان دارند

آیاتی در قرآن کریم هستند که می‌توانند در نگاه نخستین و گزینشی، بر «عدم کرامت انسانها» اشاره نمایند. اما این آیات بعد از بررسی، دلالت واقعی شان آشکار میشود.

 علامه محمد تقی جعفری (ره) بیان نمودهاند این اوصاف منفی، هیچ‌ یک، بیان‌ کننده ماهیت انسانی نیست، بلکه بیان یک رشته پدیده‌ها است که با نظر به عواملی در انسان ایجاد می‌گردد. (جعفری، انسان در اسلاملإ ص 37) بر اساس نظر ایشان می‌توان کلیه اوصافی که دلالت بر عدم کرامت دارند را به دو قسم عمده تقسیم نماییم:

1ـ صفاتی که با دخالت خود انسان و با اختیار او به وجود می‌آید.

2ـ صفاتی که زمینه خلقت انسان ایجاب می‌کند که انسان دارای آن صفات بوده باشد.

صفاتی که با دخالت خود انسان و با اختیار او به وجود می‌آیند:

دسته‌ای از آیات، به بیان اوصاف پست انسانی می‌پردازند، همان خصوصیاتی که منافات با کرامت انسانی دارند؛  این دسته از صفات ، ارتباطی به ذات و طبیعت انسانی نداشته بلکه این خود انسان است که در اکتساب آنها نقش مؤثر دارد و لذا قرآن نیز در ذیل بیان این ویژگی‌های منفی، هم آن ویژگیها را مورد نکوهش قرار داده؛ هم استثناها را بیان نموده است؛ یعنی وصف کسانی را نموده  که به این صفات آلوده نشدند. در حقیقت باید گفت اگر قرآن کریم آن صفات منفی را جزو ذات انسان‌ها می‌دانست، دیگر نه نکوهش آنها صحیح بود و نه استثنایی برای آنها پیدا می‌شد. این صفات که  جزو این دسته می‌باشند عبارتند از: کفر، جدال، عجله، خصومت، طغیان، بخل.

دکتر سها این صفات را و آیاتی که به آنها اشاره نموده‌اند، بیان نموده و آنها را تصویر انسان از قرآن دانسته است. (سها، نقد قرآن، ص 472 ـ 482)

بررسی «کفر» در آیات قرآنی:

آیاتی که به ویژگی کفر در انسان اشاره دارند و مورد استناد کتاب نقد قرآن واقع شده اند عبارتند از: « قتِلَ الْانسَانُ مَا أَكْفَرَهُ * مِنْ أَىّ‏ شىَ‏ءٍ خَلَقَه»؛ (عبس 17و 18) كشته باد انسان، چه ناسپاس است. ‏او را از چه چيز آفريده است‏ و آیه ی «إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ وَ إِنَّهُ عَلى‏ ذلِكَ لَشَهيدٌ»؛ (عاديات 6 ـ 7) كه انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس است، و او خود بر اي اين [امر]، نيك گواه است و آیه «إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبين‏»؛ (زخرف 15) به راستى كه انسان بس ناسپاس آشكار است، می‌باشد.  ایشان از بیان آنها نتیجه می‌گیرد: «در اﻳﻦ آﻳﺎت  دﺷﻤﻨﻲ و ﻛﻔﺮ ﺧﺪا ﻳﻚ ﺻﻔﺖ ﻋﺎم اﻧﺴﺎن ﺷﻤﺮده ﺷﺪه اﺳﺖ ﻛﻪ ﻏﻠﻂ اﺳﺖ. ﺑﺎﻟﻌﻜﺲ ﻫﻤﻴﺸﻪ اﻧﺴﺎن ﻃﺎﻟﺐ ﺧﺪا و ﻋﺎﺷﻖ ﺧﺪا ﺑﻮده و ﻫﺴﺖ. ﺑﻬ ﻤﻴﻦ دﻟﻴﻞ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ﻓﺪاﻛﺎري‌های ﻣﺎﻟﻲ و ﺟﺎﻧﻲ را ﺑﺮاي ﺧﺪاي ﻣﻮرد ﻗﺒﻮﻟﺶ اﻧجام داده و زﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﻫﻨﺮﻫﺎ را ﻧﻴﺰ ﺑه ﭙﺎي ﺧﺪاﻳﺎﻧﺶ رﻳﺨﺘﻪاست.» (سها، نقد قرآن ص473)

قابل ذکر است که قرآن کریم در آیات متعدد ویژگی‌های کفار را بیان نموده و ضمن معرفی آنها به مذمت آنها نیز پرداخته است، شیوه‌ی بیان قرآن از این صفت مذموم کاملا بیانگر پذیرش ارادی آن از جانب انسانها است و بیان این مجموعه از صفات اهل کفر جنبه ی ایجاد هشیاری و بیداری برای انسانها را دارد؛ زیرا چه بسا انسان‌هایی هستند که به دلیل غفلت در مسیری که منجر به کفر و بی دینی می‌شود قرار می‌گیرند، اما با تنبهی که از جانب آیات قرآن داده می‌شود آگاه شده و بازگشت به مسیر حق برایشان میسر می‌شود. از جمله ویژگی‌هایی که برای کفر و کافران در قرآن به آنها اشاره  شده و مورد تحقیق این نوشتار واقع شده می‌توان به موارد ذیل اشاره نمود: 

* اهل کفر به نشانه‌های الهی در عالم خلقت بی توجه‌اند و حتی بعد از تنبه نیز به آنها ایمان نمی‌آورند. (بقره 28) در واقع ایشان کسانی‌اند که حق بر آنها آشکار شده است «قَد تَّبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَى‏» (بقره 256) و در انکار تا جایی پیش رفته‌اند که حتی بعد از رؤیت آیات و نشانه‌های روشن الهی بر کفرو انکار اصرار می‌ورزند (انعام 7).  اینان هم به خود دروغ می‌گویند و با حق باوری خویش ستیزه می‌کنند. (انعام 24)  و هم بر خدای خود دروغ می‌بندند؛ زیرا که اهل تفکر و تعقل نیستند. (مائده 103)  و آیات روشن الهی را با سخنانی باطل و بیهوده در هم می‌آمیزند. (ال عمران 70 و 71) از دیگر ويژگي‌هايشان بعد از كفر، مبارزه با حق جويان و داد گستران الهی است (آل عمران 21)  و از راه‌های مبارزه‌ی آنها توهین و تحقیرو دروغ انگاشتن انبیاء الهی می‌باشد. (اعراف 66) اینان، در ادامه‌ی راهی که در پیش گرفته اند، ارزشى براى مؤمنان قائل نبوده  (هود 27) و ایشان را تمسخر و استهزا می‌کنند. (بقره 212)  با اینکه خود به معتقدات اهل ایمان باور و اعتقادی ندارند اما با پیشنهاداتشان باورهای مؤمنان را به بازی می‌گیرند. (توبه 37 )

* اهل اطعام و کمک به فقرا نیستند (یس 47) اما اهل انفاق مال برای بستن راه‌های الهی (ایجاد مانع در مسیر حق) هستند تا که مردم را از راه حق منحرف نمایند. (انفال 36) جالب‌تر از همه آنکه خود بر کفر و راه باطل خود آگاه‌اند و بر پیمودن این راه و ماندن در طریق ضلال، اصرار می‌ورزند. (عادیات 7) به دلیل اصرار بر طریق باطل، قوه‌ی تشخیص درونی و نیروی وجدانشان از بین رفته و گوییا بر دل‌هایشان پرده‌ای کشیده شده و هر آنچه از معجزات الهی را که ببینند، باور نکرده و با پیامبران الهی به جدال بر می‌خیزند. (انعام 165) اعمال باطلشان برایشان تزیین یافته و همه‌ی کارهای خود را خوب می‌بینند. (رعد 33)

با بررسی ویژگی‌هایی که برای کفر در قرآن ذکر شده است، کاملا مشخص می‌گردد پذیرش آن، کاملا اختیاری و ارادی  بوده و اینطور نیست که قرآن «کفر» را از صفات ذاتی انسانی یا به قول دکتر سها از صفات عام انسانی بداند؛ در ضمن اگر انسان‌ها مبتلا به کفر نگردند، خواهند توانست رابطه‌ی عاشقانه با خدای خود پیدا کنند و آنگونه که دکتر سها می‌گوید به پای او عاشقانه بذل مال و جان نمایند.

بررسی ویژگی «جدل» در آیات قرآنی

* «لَقَدْ صرَّفْنَا فىِ هَاذَا الْقُرْءَانِ لِلنَّاسِ مِن كُلّ‏ مَثَلٍ  وَ كاَنَ الْانسَنُ أَكْثرَ شىَ‏ءٍ جَدَلًا»؛ (کهف 54) و به راستى در اين قرآن، براى مردم از هر گونه مَثَلى آورديم، و [لى‏] انسان بيش از هر چيز سَرِ جدال دارد.»

* «وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ يُجادِلُ الَّذينَ كَفَرُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آياتي‏ وَ ما أُنْذِرُوا هُزُوا»؛ (کهف 56) و پيامبران [خود] را جز بشارت ‏دهنده و بيم‌‏رسان گسيل نمى‌‏داريم، و كسانى كه كافر شده‌‏اند، به باطل مجادله مى‌‏كنند تا به وسيله آن، حق را پايمال گردانند، و نشانه‌‏هاى من و آنچه را [بدان‏] بيم داده شده‌‏اند به ريشخند گرفتند.»  

 یکی دیگر از صفاتی که مورد اشاره‌ی کتاب نقد قرآن واقع شده صفت «جدل» است که در این رابطه می‌گوید: «در ﻗﺮآن از ﺟﺪل در ﻣﻮرد ﻗﺮآن و آﻳﺎت آن ﺑه عنوان ﺻﻔﺘﻲ ﻣﺬﻣﻮم ﻳﺎد ﺷﺪه اﺳﺖ. اﮔﺮ اﺻﻞ ﺟﺪل را ﻗﺪرت ﻧﻘﺎدي ﺑﺸﺮ ﺑﺪاﻧﻴﻢ از ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺗﺮﻳﻦ ﺻﻔﺎت اﻧﺴﺎﻧﻲ اﺳﺖ و ﺑﺰرﮔﺘﺮﻳﻦ ﻋﺎﻣﻞ ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ و ﺗﻤﺪن اﺳﺖ. نقد ﻣﺴﺘﻤﺮي ﻛﻪ در ﺟﻮاﻣﻊ دﻣﻮﻛﺮاﺗﻴﻚ و در ﺳﻴﺴﺘﻢ ﻋﻠﻤﻲ ﻣﺪرن وﺟﻮد دارد ﻛﻠﻴﺪ رﺷﺪ و ﺗﻌﺎﻟﻲ اﺳﺖ. ﻧﻘﺪ، ﻫﻴﭻ ﺧﻂ قرﻣﺰي ﻧﺪارد و ﺻﺤﻴﺢ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﺬاﻫﺐ را از داﻳﺮه ي ﻧﻘﺪ ﺑﺸﺮي ﺧﺎرج ﻛﻨﻴﻢ. ﻣﺬاﻫﺐ ﻫﻢ ﻣﻄﺎﻟﺐ درﺳﺖ و هم ﻧﺎدرﺳﺖ دارﻧﺪ و ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﻧﻘﺪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺗﻮان ﺑﻪ ﻧﻜﺎت ﻣﺜﺒﺖ ﻳﺎ ﻣﻨﻔﻲ آﻧﺎن ﭘﻲ ﺑﺮد. (سها، نقد قرآن، ص 479)

  معنای لغوی و اصطلاحی لغت «جدل»، بر خلاف دیدگاه نویسنده کتاب نقد قرآن، «نقادی» نیست. بلکه در لغت به معنای پافشاری و استحکام است، چه در کلام و چه در غیر آن، چه از راه حق و چه از راه باطل، حتی می‌تواند از راه مخاصمه نیز باشد. (مصطفوی، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ‏2/64) ناگفته نماند اكثر استعمال اين صيغه در قرآن در منازعه و مخاصمه‌ی نا حق است. (قرشی، قاموس قرآن، 2/23 ) پس به هیچ وجه معنای این لغت، اشاره‌ای به ویژگی‌های خوب انسانی نیست. در اصطلاح نیز «جدل» به معنى گفتگويى است كه بر اساس نزاع و تسلط بر ديگرى صورت گيرد و در "مجادله" دو نفر در برابر هم به جر و بحث و مشاجره برمی‌خيزند، اين كلمه در اصل- به طورى كه راغب مى‏‌گويد- از "جدلت الخيل" (طناب را محكم تابيدم) گرفته شده است، گويى كسى كه چنين سخنانى مى‌‏گويد مى‏‌خواهد طرف مقابل را به زور از افكارش بپيچاند. (راغب، المفردات، ص 189) بعضى نيز آنرا به معنى كشتى گرفتن و ديگرى را بر زمين افكندن دانسته‌اند كه در مشاجرات لفظى نيز به كار مى‌‏رود، به هر حال منظور از انسان در آیه‌ی مذکور، انسان‌هاى تربيت نايافته است، که این ویژگی منفی را با خود دارند.

بررسی صفت «عجله» در آیات قرآنی

ِ«وَ كانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً»؛ (اسراء11) و آدمى شتابزده است. کتاب نقد قرآن با اشاره به این آیه بیان می‌دارد: «ﻗﺮآن ﻋﺠﻮل ﺑﻮدن را ﺻﻔﺘﻲ ﻋﺎم ﺑﺮاي ﻛﻞ ﺑﺸﺮ داﻧﺴﺘﻪ اﺳﺖ درﺻﻮرﺗﻴ‌ﻜﻪ ﺑﻌﻀﻲ اﻓﺮاد ﻋﺠﻮﻟﻨﺪ ﻧﻪ ﻫﻤﻪ.» (سها، نقد قرآن، ص 475). «شتابزدگی» که کیفیتی خاص برای حرکت از یک مبدأ به یک مقصد است، جزئی از ماهیت انسان و از ویژگی‌های فردی او نمی‌باشد،  کما اینکه  در آیه ی ذیل می‌فرماید: «فلا تستعجلون» و به نهی از این امر می‌پردازد: «خُلِقَ الْانسَنُ مِنْ عَجَلٍ  سَأُوْرِيكُمْ ءَايَتىِ فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ»؛ (انبیاء: 21/ 37) انسان از شتاب آفريده شده است. به زودى آياتم را به شما نشان مى‌‏دهم؛ پس [عذاب را] به شتاب از من نخواهيد.

روشن است اگر صفتی از ماهیت وجودی انسان باشد، قابل رها کردن نیست و نمی‌تواند مورد نهی قرار گیرد. همان‌طور که در بسیاری دیگر از آیات قرآن، انسان را به صبر وشکیبایی در برابر رویدادهای ناگوار امر نموده و به بیان فضایل آن می‌پردازد. (جعفری، انسان در اسلام، ص 40)

پس این آیات علاوه بر اشاره به واقعیتی از زندگی انسان‌ها،  تذکری را به انسان‌ها می‌دهند تا با کسب صبر و حوصله و افزودن میزان تحمل خود، هر چه بیشترخود را از آفات این صفت رهایی ببخشند. انسان‌ها به دلیل حفاظت از خویشتن و رسانیدن خود به مراتب متصور از کمالات، گاهی با «صفت عجله» همراه شده‌اند. همانطور که در آیه ی ذیل به این امر اشاره شده است: «وَ يَدْعُ الْانسَانُ بِالشرِّ دُعَاءَهُ بِالخْيرْ وَ كاَنَ الْانسَانُ عجَولًا»؛ (اسراء11) و انسان [همان گونه كه‏] خير را فرا مى‏‌خواند، [پيشامد] بد را مى‏‌خواند و انسان همواره شتابزده است. آنها که نتوانسته‌اند به صفت طمأنینه و صبر و تحمل، خود را بیارایند، چه بسا آنچه را که بسیار در طلبش می‌کوشند و تلاش می‌کنند جز زیان و آفت برای آنها نمی‌باشد.

 «دعا» در اينجا معنى وسيعى دارد كه هر گونه طلب و خواستن را شامل مى‌‏شود، اعم از اينكه با زبان بخواهد، و يا عملا براى به دست آوردن چيزى بپا خيزد و تلاش كند و عجول بودن انسان براى كسب منافع بيشتر سبب مى‌‏شود، كه  نتواند خير واقعى خود را تشخيص دهد و در حالی که از خدا تقاضاى نيكى مى‌‏كند، بر اثر سوء تشخيص خود، بدي‌ها را از او تقاضا مى‏‌نماید. ( تفسير نمونه، ‏12/ 40) امام صادق (علیه السلام) در این رابطه می‌فرمایند: «راه نجات و هلاك خود را درست بشناس مبادا از خدا چيزى بطلبى كه نابودى تو در آن است، در حالى كه گمان مى‏‌برى، نجات تو در آن است.»  (حویزی، نور الثقلين جلد 3 صفحه 141.) جالب است بدانیم خدای تعالی حتی پیامبر مکرم خود را از اینکه در مواجهه با وحی الهی و بیان آن به مردم عجله نماید پرهیز داده است: «در خواندن قرآن پيش از آنكه وحى آن بر تو پايان يابد، شتاب مكن، و بگو: «پروردگارا، بر دانشم بيفزاى.» ( طه 114)

بررسی ویژگی «خصومت انسان» در قرآن

تنها در  دو آیه از قرآن به نوعی خصومت و دشمنی انسان با خدای خود اشاره می‌نماید. مسلما این بیان هیچ دلالتی بر خصومت همه‌ی انسان‌ها ندارد، آنگونه که کتاب نقد قرآن به آن اشاره نموده است. (سها، نقد قرآن، ص 473) و گواه این بیان ما، آیات پر شماری می‌باشد که در وصف عباد صالح و محب و دوستدار خدا که حاضر به ایثار و بذل جان در راه او شده‌اند. چگونه است که ایشان  مفهوم دو آیه را به دیدگاه قرآن در رابطه با انسان‌ها تعمیم داده و حجم عظیمی از آیاتی که به رابطه‌ی عشق و انس انسان‌ها با پروردگارشان اشاره دارد، از نظر دور می‌دارد: «وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ»؛ (بقره: 2/ 165) كسانى كه ايمان آورده‌‏اند، به خدا محبت بيشترى دارند.

 آیاتی که با کلید واژه «ابتغاء» به معنای طلب و خواست شدید و مؤکد (مصطفوی، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ‏1/ 310) و همچنین به معنای کوشش فراوان در راه طلب (راغب، المفردات فی غریب القرآن،ص 138) مورد جستجو واقع می‌گردند، به بیان ویژگی‌های انسان‌هایی پرداخته که «ابتغاء مرضات الله» و «ابتغاء وجه رب» را وجهه‌ی همت و آرزوی خود قرار داده و تا پای جان برای آن کوشیده‌اند.

گاه  رابطه ی عشق انسانها با خدا تا بدانجاست که حاضرند در این راه جان خود را فدا نمایند: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ  وَ اللَّهُ رَءُوفُ بِالْعِبَاد»؛ (بقره 207) و از ميان مردم كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى‌‏فروشد و خدا نسبت به [اين‏] بندگان مهربان است. چه معاشقه‌ای از این نیکوتر که آنها حاضرند جان بدهند و پروردگارشان به بالاترین بها خریدار جان آنها می‌شود (توبه111)  و گاه رابطه ی دوستی شان با معبود، آنها را به انفاق‌های خالصانه وا می‌دارد: «مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِيتًا مِّنْ أَنفُسِهِم…»؛ (بقره، ‏265) و مَثَل [صدقات‏] كسانى كه اموال خويش را براى طلب خشنودى خدا و استوارى روحشان انفاق مى‏‌كنند…» و گاه این رابطه ی حب الهی موجب می‌شود، صبر خود را به پای معشوق بریزند: «وَ الَّذِينَ صَبرُواْ ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبهِّمْ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ أَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلَانِيَةً وَ يَدْرَءُونَ بِالحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُوْلَئكَ لهُمْ عُقْبىَ الدَّار»؛ (رعد 22) و كسانى كه براى طلب خشنودى پروردگارشان شكيبايى كردند و نماز بر پا داشتند و از آنچه روزيشان داديم، نهان و آشكارا انفاق كردند، و بدى را با نيكى مى‏زدايند، ايشان راست فرجام خوش سراى باقى.»

اما اشارت های الهی در مورد خصومت و دشمنی انسان با خداوند، که در ذیل آیات 4 از سوره‌ی نحل: «خَلَقَ الْانسَنَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِين»؛ انسان را از نطفه‌‏اى آفريده است، آن گاه ستيزه‌‏جويى آشكار است‏. و آیه ی 77 سوره ی یس: «أ وَ لَمْ يَرَ الْانسَنُ أَنَّا خَلَقْنَهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِين‏»؛ مگر آدمى ندانسته است كه ما او را از نطفه‏‌اى آفريده‌‏ايم، پس بناگاه وى ستيزه‌‏جويى آشكار شده است، وارد شده است. در حقیقت برای تنبه و آگاهی بخشی به انسان‌هایی است که راه دشمنی با خدای تعالی را در پیش گرفته، و مبدأ آفرینش خود را فراموش نموده‌اند.

بررسی صفت «یأس انسان‌ها» در قرآن

«وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ وَ لَئنِ‏ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيَّاتُ عَنىّ‏  إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ إلَّا الَّذِينَ صَبرُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئكَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِير»؛ (هود 9-11) و اگر ازجانب خود رحمتی به انسان بچشانیم، سپس آن را از وی سلب کنیم، قطعاً نومید و ناسپاس خواهد بود. و اگر پس از محنتى كه به او رسيده- نعمتى به او بچشانيم حتماً خواهد گفت: «گرفتاريها از من دور شد!» بى‌‏گمان، او شادمان و فخرفروش است. مگر كسانى كه شكيبايى ورزيده و كارهاى شايسته كرده‏‌اند [كه‏] براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ خواهد بود.»

این آیات اشاره دارند به وجود صفت کوتاه بینی در برخی از انسانها که منجر به ديد تنگ نظرانه در آنها می‌شود، این افراد  تنها وضع حاضررا مى‌‏بينند و از آينده دورتر خود غافل مى‌‏شوند، اگر نعمت از دستشان برود، ديگر بازگشتى براى آن نمى‏‌بينند و به نا امیدی می‌افتند، به ياد نمى‌‏آورند كه آنچه داشته‌اند از خداى سبحان بوده، و اگر او بخواهد مى‌‏تواند دوباره آن را برگرداند، و اگر (نعمتى به آنها برسد و يا) نعمت از دست رفته‌‏ی آنها دوباره برگردد، خيال مى‌‏كنند مالك آن نعمت هستند، برای همین  مسرور و فخور ‏شده و خدا را در اين سرنوشت خود هيچ‌كاره می‌دانند، غفلت آنها مقدمه‌ی تفاخر و فخر فروشی می‌گردد. (طباطبایی، الميزان، ‏10/ 235)

با دقت در آیه‌ی فوق که استثنایی را برای این بخش از انسان‌ها ذکر نموده است، کاملا آشکار می‌شود این ویژگی‌های ذکر شده، عام نمی‌باشند و بسیاری از انسان‌ها نیز هستند که به واسطه نوع نگرش و بینش و اعمالشان از این آفات به دور می‌باشند. آیات دیگری نیز هستند که به این مضمون ذکر شده با عباراتی دیگر اشاره می‌نمایند. (اسراء83)  و (روم 36) و (فصلت 49)

بررسی ویژگی «طغیان انسانها» در قرآن

«کَلاَّ إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى ‏* أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى‏»؛ (علق 6 و7)؛ «حقاً که انسان سرکشی می‌کند، همین‌که خود را بی‌نیاز می‌پندارد.» در مورد این آیه دکتر سها بیان می‌دارد: «اﻳﻦ ﺻﻔﺖ (طغیانگری) ﺑه ﻄﻮر ﺟﺰﺋﻲ ﺻﺤﻴﺢ اﺳﺖ ﻧﻪ ﻛلی. ﻳﻌﻨﻲ ﻳﻚ ﺻﻔﺖ ذاﺗﻲ ﺑﺸﺮي ﻣﺤﺴﻮب ﻧﻤﻲ‌ﺷﻮد. ﻧﻤﻮﻧﻪ‌اش ﻏﻨﺎي ﻋﻈﻴﻢ ﻋﻠﻤﻲ و ﻣﺎﻟﻲ و ﺻﻨﻌﺘﻲ و رﻓﺎﻫﻲ ﺑﺸﺮ در دﻧﻴﺎي اﻣﺮوز اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺧﻼف ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻃﻐﻴﺎن ﺑﺸﺮ را ﻛﺎﺳﺘﻪ اﺳﺖ و ﺟﻮاﻣﻊ دﻣﻮﻛﺮاﺗﻴﻚ و ﺣﻘﻮق ﺑﺸﺮ را ﺑه همراه داﺷﺘﻪ اﺳﺖ.» (سها، نقد قرآن، ص 476)

مطالعه در حال انسانها گواه صادق اين واقعيت است كه وقتى دنيا به آنها روى مى‏آورد و مسير حوادث بر وفق مراد آنها است، ديگر خدا را بنده نيستند و به سرعت از او فاصله مى‏گيرند، و فاصله گرفتن از خداوند همراه میباشد با نزدیک شدن به بدیها. (مكارم و همكاران، تفسير نمونه، ج‏20، ص:433) در حقیقت دلیل بر این طغیان، احساس بی نیازی به پروردگاری است که آنها را غرق نعم خود نموده و دل بستن به اسباب دنیوی است که منجر به کفر نیز میشود. (طباطبایی، المیزان، ج 20، ص551)

با توجه به شیوه‌ی حکومت‌های استکباری و استعماری در تاریخ گذشته و حال ایشان، و مشاهده‌ی خوی ستیزه جویانه و طمع  کارانه‌ی آنها  در قبال دیگر کشورها می‌توانیم به درک بهتری از این بیان قرآنی دست یابیم. چگونه است که دکتر سها نظام‌های دموکراتیک را که بر اثر بهره بردن از عقلانیت به این دموکراسی رسیده‌اند را می‌بیند ولی به این نکته اشاره نمی‌نماید که آنها دموکراسی و پیشرفت را فقط برای کشورهای خود میخواهند و گرنه دلیل این  جنگ‌های طولانی که در کشورهای دیگر به واسطه‌ی حضور مستقیم و یا غیر مستقیم خود به راه انداخته‌اند چیست؟ مگر می‌شود از این همه خوی طغیانگری آنها چشم پوشید. در ضمن دموکراسی نیز در آن کشورها تحت تأثیر رنگ پوست و سیاهی و سفیدی آن متغیر و نامتوازن است. به دکتر سها مشاهده‌ی رفتار پلیس آمریکا و سیاه پوستان را متذکر می‌شویم.

بررسی صفت «بخل» در قرآن

در آیه‌ی «قُلْ لَوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْإِنفَاقِ وَکَانَ الْإِنْسَانُ قَتُوراً»؛ (اسراء100) بگو: اگر شما مالک گنجینه‌های رحمت پروردگارم بودید، باز هم از بیم خرج کردن، قطعاً امساک می‌ورزیدید و انسان، همواره بخیل است. به ویژگی بخل در انسان اشاره می‌نماید. با بررسی دیگر آیاتی که به همین موضوع اشاره می‌نمایند، درمی‌یابیم که این صفت در ذات انسانها نیست؛ برخلاف ادعای دکتر سها و بیان ایشان در ذیل این آیه در کتاب نقد قرآن (سها، نقد قرآن، ص 476) زیرا در آیات دیگر ابتلا به این صفت را خاص برخی از انسان‌ها می‌داند و نه همه. و از سویی دیگر، انسان‌ها را به پرهیز از بخل دعوت می‌کند، و می‌دانیم پرهیز دادن از هر صفتی نشانه ای است بر ذاتی نبودن و اکتسابی بودن آن صفت. این پرهیز در بیانی متفاوت در سوره ی آل عمران ذیل آیه 180 ذکر شده است. در سوره‌ی نسآء نیز این توصیه در ضمن یک مجموعه سفارشات اخلاقی اجتماعی و خانوادگی آمده است که  بعد از دعوت به ایمان به پروردگار، و نیکی نمودن به پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و مستمندان و همسايگان و  همراهان و در راه ‏ماندگان؛  بیان می‌فرماید: «خدا كسى را كه متكبّر و فخرفروش است دوست نمى‌‏دارد همان كسانى كه بخل مى‏‌ورزند، و مردم را به بخل وا مى‌‏دارند، و آنچه را خداوند از فضل خويش بدانها ارزانى داشته پوشيده مى‌‏دارند.» (نساء 36 و37) جالب است که هرکس به صفتی مبتلاست دیگران را نیز به آن فرا می‌خواند تا بر همراهان خود و شاید هم ایجاد حقانیت در راهی که در پیش گرفته بیفزاید: «الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ مَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنىِّ الحْمِيد»؛ (حدید 24) همانان كه بخل مى‌‏ورزند و مردم را به بخل ورزيدن وا مى‏‌دارند و هر كه روى گرداند قطعاً خدا بى‌‏نياز ستوده است.»

 با بررسی این آیاتی که به ویژگی بخل در انسان‌ها پرداخته‌اند، در می‌یابیم نتیجه‌ای که نویسنده‌ی کتاب نقد قرآن با اشاره به تنها یک آیه به آن دست یافته است، غیر قابل پذیرش و غیر علمی می‌باشد.

صفاتی که زمینة خلقت انسان ایجاب می‌کند که انسان دارای آن ویژگی‌ها بوده باشد، گاه قرآن به بیان ویژگی‌هایی در انسان می‌پردازد که مربوط به زمینة خلقت انسان می‌باشد، این زمینه، مورد ملامت و توبیخ قرار نمی‌گیرد، بلکه اکتفا نمودن انسان به این زمینه است که مورد مذمت واقع شده و تقبیح می‌شود. (غفارزاده، علی، کرامت انسان در افق قرآن)

بررسی صفت «هلوع بودن» و «دوستی مال» در انسان

«إِنَّ الْانسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعا و إِذَا مَسَّهُ الخَيرُ مَنُوعًا إِلَّا الْمُصَلِّينَ  الَّذِينَ هُمْ عَلىَ‏ صَلَاتهِمْ دَائمُونَ و الَّذِينَ فىِ أَمْوَالهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ  للسَّائلِ وَ الْمَحْرُوم» (معارج 19 -25) مهم‌ترین علت هلوع بودن انسان‌ها، وجود اصل صیانت از ذات در انسانهاست. اما گاه آدمی به جهت گم کردن منطق این نیرو، حریص و ناتوان می‌شود. به دست آوردن یک دسته خصایل نیک اخلاقی چون انفاق و ایثار و کرامت طبع و بذل خیرات و اتصال به درگاه الهی از طریق نماز و عبادات، می‌تواند این ویژگی را در مسیر صحیح خود قرار دهد.

همانطور که در ادامه‌ی آیه 19 از سوره ی معارج به این امر اشاره داشته و بیان می‌فرماید کسانی که اهل نماز هستند و در اموالشان سهمی برای  محرومین و فقیران  قرار می‌دهند و به فکر قیامت خود بوده و در پاکدامنی کوشا هستند و اهل حفظ امانات و پیمان‌هایشان هستند؛ ایشان به حقیقت از «هلوع» بودن به دور شده‌اند. (جعفری، انسان در اسلام ص42)  دکتر سها در ذیل این آیه به چند سوال پرداخته و بیان نموده است:

«1- آﻳﺎ واﻗﻌﺎ ﻫﻤﻪ ي ﻏﻴﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﺗﺎرﻳﺦ داراي اﻳﻦ ﻋﻴﻮﺑﻨﺪ! آﻳﺎ ﻣﺴﻴﺤﻴﺎن و ﻳﻬﻮدﻳﺎن و ﻛﻔﺎر ﺑﻪ ﻣﺴﺘﻤﻨﺪاﻧﺸﺎن در ﻃﻮل ﺗﺎرﻳﺦ ﻛﻤﻚ ﻧﻤﻲ ﻛﺮدﻧﺪ و ﻧﻤﻲ ﻛﻨﻨﺪ؟ 2- آﻳﺎ رﺳﻴﺪﮔﻲ ﺑﻪ ﻣﺮدم ﺗﻬﻴﺪﺳﺖ در دﻧﻴﺎي ﻏﻴﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎن در ﺟﻬﺎن ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻬﺘﺮ از دﻧﻴﺎي اﺳﻼم ﻧﻴﺴﺖ؟ آﻳﺎ ﻋﺪاﻟﺖ اﻗﺘﺼﺎدي و ﺣﻘﻮﻗﻲ در ﺑﻴﻦ ﻏﻴﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن اﻣﺮوز ﺑﻬﺘﺮ از دﻧﻴﺎي اﺳﻼم ﻧﻴﺴﺖ؟ ﭘﺲ اﻳﻦ ادﻋﺎي ﻗﺮآن ادﻋﺎي ﻏﻠﻄﻲ اﺳﺖ  3- از ﻃﺮف دﻳﮕﺮ آﻳﺎ ﻛﻠﻴﻪ ي ﻛﺴﺎﻧﻴﻜﻪ ﻫﺮ روز ﻧﻤﺎز ﻣﻲ ﺧﻮاﻧﻨﺪ آزﻣﻨﺪ و ﺑﺨﻴﻞ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ؟ اﻳﻨﻬﻢ ادﻋﺎي ﻏﻠﻄﻲ اﺳﺖ. 4- اﻳﻦ  عیوب در ﻛﻞ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻧﺴﺒﻲ اﺳﺖ. ﺑﻌﻀﻲ از ﻏﻴﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن و ﺑﻌﻀﻲ از ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن آزﻣﻨﺪ و ﺑﺨﻴﻠﻨﺪ و ﺣﻜﻢ ﻛﻠﻲ در ﻣﻮرد هیچﻜﺪام ﻧﻤﻲ ﺗﻮان ﺻﺎدر ﻛﺮد. 5- اﺷﻜﺎل دﻳﮕﺮي ﻫﻢ در آﻳﺎت ﻓﻮق وﺟﻮد دارد. آﻳات دﻻﻟﺖ دارند ﻛﻪ  اﻧﺴﺎن ﺑه ﻄﻮرﻛﻠﻲ آزﻣﻨﺪ است، اﮔﺮ ﭼﻨﻴﻦ اﺳﺖ ﭘﺲ ﻫﻤﻪ‌ي اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ آزﻣﻨﺪ و بخیل‌اﻧﺪ ﭼﻮن ﺟﺰو ذات آﻧﺎن است. ﻣﻨﺘﻬﻲ ﺷﺪت آن در اﻓﺮاد ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻣﻲ‌ﺗﻮاﻧﺪ ﻣﺘﻔﺎوت ﺑﺎﺷﺪ، پس اﺳﺘﺜﻨﺎء ﻛﺮدن ﻧﻤﺎزﮔﺰاران ﻏﻠﻂ است.» (سها، نقد قرآنلإ ص 478) 

قبل از پرداختن به پاسخ سوالات ایشان دیدگاه عمیق و قابل توجه علامه طباطبایی در این زمینه را متذکر می‌شویم، ایشان اشاره می‌دارند که هلع یا حرص كه از حب ذات است به خودى خود از رذائل اخلاقى نيست؛ زيرا وسيله‌‏اى است كه انسان را دعوت مى‏‌كند تا خود را به سعادت و كمال وجودش برساند، وقتى بد مى‌‏شود كه انسان آن را درست تدبير نكند و در هر جا پيش آمد به کار گیرد و اين انحراف در ساير صفات انسانى نيز مي‌تواند پیش آید. هر صفت نفسانى اگر در حد اعتدال نگاه داشته شود فضيلت است، و اگر به طرف افراط و يا تفريط منحرف گردد، رذيله و مذموم مى‏‌شود.

انسان در بدو پيدايش خود در حالى كه طفل است، خير و يا شر خود را با غرائز عاطفى  می‌سنجد و برای به دست آوردن آنچه که دوست دارد هر چه بیشتر حرص می‌ورزد و هنگامی که به مشکلی بر مى‌‏خورد دچار جزع و ناآرامی مى‏‌شود، كودك هم چنان بر اين حال هست تا به حد رشد و عقل برسد و حق و باطل و خير و شر را تشخيص دهد. در اين هنگام است كه بسيارى از حق و باطل‌ها در نظرش تغییر می‌یابد و می‌فهمد اصرار بر حق و باطل‌هاى دوران كودكيش كه منشأ همه آنها هواى نفس بود، مساوی است با تعرض به حقوق دیگران؛ و او با عنايت الهى به خير واقعى حرص می‌ورزد و از شر اخروى می‌هراسد، در نتيجه چنين كسى از كار خير(همان مسابقه به سوی مغفرت پروردگار)  سير نمى‏‌شود و پيرامون گناه نمى‏‌گردد. چنین فردی  حرص خود در هنگام برخورد با گناه، و همچنین در برابر اطاعت پروردگار، حرص خود به جمع مال و اشتغال به دنيا را نیز با فضيلت صبر كنترل مى‌‏كند، و همچنين هنگام برخورد با مصيبت، جزع خود را با فضيلت صبر حفظ مى‏‌نماید. مسلما این انسان دارای یک مجموعه صفات برتر هست که قرآن کریم به انها اشاره داشته و یکی از آنها  اهل تعبد و بندگی و نماز بودن ایشان می‌باشد و صفات دیگر او رعایت و پاسداشت امانت و پیمان‌ها و اقامه‌ی شهادت راست و حفظ دامن از آلودگی‌هاست. (طباطبایی، الميزان، ج ‏20، ص 20)

بعد از این توضیح مفصل از جناب علامه (ره) در پاسخ به سوال اول دکتر سها متذکر می‌شویم که همانطور که ذکر شد اولا قرآن این ویژگی را از عیوب انسان‌ها نشمرده است بلکه  حرص را خصلتی ذاتی می‌داند که در نهاد او قرار داده شده و خود خداوند صلاح دانسته است به انسان‌ها این ویژگی را ارزانی دارد تا در کسب آنچه که خیر آنهاست کوشا باشند. دوم آنکه این آیات در حال تذکر به انسان‌ها هستند تا از به انحراف افتادن این صفت ارزنده جلوگیری نمایند. این امر میسر و مقدور نمی‌باشد مگر به تأدیب نفس و تربیت آن. قرآن کریم بیان می‌دارد آنها که اهل نمازند و خود را به پرداخت حقوق الهی به نیاز مندان جامعه ترغیب نموده‌اند از کسانی‌اند که از انحراف این صفت وا رهیده‌اند و همه‌ی ادیان الهی در این امر یکسانند، چگونه است که دکتر سها برداشت کردند فقط مسلمین مد نظراین آیه‌اند و معتقدین پاک طینت و پاک طریق از یهودیان و مسیحیان و ...مشمول بیان این آیه نمی‌شوند؟ در جایی دیگر خدای تعالی در مورد خوبان از دینداران دیگر بیان می‌دارد: «همه اهل کتاب یکسان نیستند، طایفه‌‏اى از آنها معتدل و به راه راست‏اند، در دل شب به تلاوت آیات خدا و نماز و طاعت حق مشغول اند. ایمان به خدا و روز قیامت مى‌‏آورند و امر به نیکویى و نهى از بدکارى مى‏‌کنند و در نکوکارى مى‌‏شتابند و آنها خود مردمى نیکوکارند. و هر کار خیرى انجام دهند از ثواب آن محروم نخواهند شد و خدا دانا به حال پرهیزکاران است» (آل عمران 113- 115)

در پاسخ به سوال دوم ایشان بیان می‌داریم، پاسخ به سوال شما نیاز به یک کار آماری و علمی دارد و با ادعا و یک نگاه ظاهری نمی‌توان به جواب رسید. تنها در این راستا نکته‌ای مهم وجود دارد که به آن متذکر می‌شویم و آن اینکه در بین ملل مسلمان فرهنگ نذر، وقف، صدقه، هبه، خیرات اموات و ادای کفاراتِ روزه و قسم و ... و ادای زکات و خمس و اهدای مال در مراسم‌های مذهبی از افطار رمضان گرفته تا اعیاد فطرو قربان (و مراسم اطعام عزاداران حسینی در بین شیعیان) وجود دارد که مؤمنین به آنها پایبندند و در مساجد و حسینیه‌ها چه بسیار به امور خیریه پرداخته می‌شود که همه‌ی این اعمال را همان مؤمنین پایبند انجام می‌دهند و می‌دانیم در بسیاری از کشورها در راستای رفع فقر از سطح جامعه بودجه های دولتی به کار گرفته می‌شود و اگر چهره‌ی برخی از کشورها از این آفات پاک‌تر می‌نمایند دلیل قطعی بر ویژگی ایثار و بذل مال در بین انسان‌های آن دیار نیست؛ و البته که فرهنگ انفاق در بین انسانهای پاک طینت، امری است فطری که دین به تأیید و بسط آن کمک نموده است.

در ادامه متذکر می‌شویم نکته‌ای که در سوال سوم به آن اشاره داشته‌اند می‌تواند صحیح باشد؛ زیرا چه بسیارند افرادی که به ظواهر عبادات پایبند مانده‌اند و نتوانسته‌اند از آنها همانگونه که خداوند اراده نموده است در راستای تهذیب و پاکی خود و نهادینه کردن ویژگی‌های ارزنده‌ی الهی بهره گیرند، اما نتیجه ای که از سخن خود گرفته اند علمی نیست. و در نهایت اینکه پاسخ سوال چهارم و پنجم ایشان در ذیل مطالب بالا داده شده است.

دو: بررسی صفت «ضعف» در انسانها

«يُرِيدُ اللَّهُ أَن يخَُفِّفَ عَنكُمْ  وَ خُلِقَ الْانسَنُ ضَعِيفًا» (نساء 28)

ویژگی دیگری از انسان که به زمینه‌ی خلقت او بر می‌گردد و بیان آن از جانب خدای تعالی، تحقیر انسان نبوده، بلکه تلنگری است بر روح تلاشگر او تا خود را به کمالات علمی و اخلاقی مزین سازد، همان ویژگی «ضعف» وجودی اوست. خلقت طبیعی انسان، از همه جوانب وابسته به زنجیر و اقعیات درونی و بیرونی است،  کمترین خللی در یکی از حلقه‌های این زنجیرها آشفتگی‌های جسمی و یا روحی را برای انسان به همراه دارد. بیان این واقعیت برای انسان‌ها، تذکری سودمند است در راستای شناخت بهتر خود و به فعلیت رساندن استعدادهای وجودی در کنار ضعف‌های موجود. ضعف‌هایی که گاه در نوع و تفاوت استعدادهای آنها وجود دارد و گاه در کمیت آنها و مهم تر از همه در علم و دانش و بینش انسانهاست به بسیاری از قوانین مادی و معنوی عالم؛ و بیان وجود این ضعف و محدودیت تلنگری است در جهت کسب علم و دانش واخلاق.

نتیجه

بعد از مطالعه و بررسی آیاتی که دلالت بر کمالات وجودی انسان‌ها دارند و همچنین بررسی مقاصد آیاتی که به ظاهر دالّ بر عدم کرامت انسان می‌باشند بهتر می‌توانیم نگاه قرآن را به این موجود ارزشمند عالم خلقت دریابیم، نگاهی منصفانه، واقع بین و کمال گرا، دور از تحقیر و توهین.  نگاهی شوق انگیز در راستای شدن و گردیدن، انسان شدن و خدایی گردیدن؛ زیرا که کمال واقعی اوست و انسان هر آنچه ویژگی‌های او را در خود بیشتر پیاده نماید، به کمال حقیقی نزدیکتر خواهد شد. با فحص آیات الهی در می یابیم که انسان، کرامت ذاتی و تکوینی دارد، ولی لئامت ذاتی ندارد. در صورتی که آزادی و اختیار خود را در مسیر عقل و وجدان و وحی قرار ندهد به سوی لئامت حرکت خواهد کرد و آنگاه است که تقبیح و توبیخ او، جنبة منطقی پیدا خواهد کرد.

منابع:

1ـ قرآن کریم.

2ـ راغب اصفهانى، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن‏، دارالعلم، بيروت 1412 ق.

3ـ جعفری، محمد تقی، انسان در اسلام،  گردآوری محمد رضا جوادی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1379 ش.

4ـ جوادی آملی، عبدالله، انسان از آغاز تا انجام ؛ تحقیق سید مصطفی موسوی تبار، نشر اسرا،قم ، تابستان 89 چاپ دوم

5ـ جوادی آملی، عبدالله، تفسیر انسان به انسانْ، تحقیق و تنظیم محمد حسین الهی زاده، قم، نشر اسراء، 1384 ش.

6ـ جوادی آملی ، کرامت در قرآن نشر فرهنگی رجاء، تهرانف  1369 ش.  

7ـ حميدالله، محمد، نامه­ها و پيمان­هاي سياسي حضرت محمد (ص)، ترجمه محمد حسيني، تهران، سروش، 1377 ش.

8ـ سلطانی محمد علی، کرامت انسان از نگاه قرآن، آینه پژوهش  بهمن و اسفند 1385 - شماره 102.

9ـ سها، نقد قرآن. 1393 ش، ویرایش دوم.

10ـ عروسى حويزى عبد على بن جمعه‏،تفسیر نور الثقلین، ناشر: انتشارات اسماعيليان‏، قم‏، سال  1415 ق‏.

11ـ غفار زاده ، علی، کرامت انسان در افق قرآن، http://www.ensani.ir/fa/content/66730/default.aspx

12ـ قرشی سید علی اکبر، قاموس قرآن، دار الکتب الاسلامیه، تهران 1371 ش.

13ـ مدرسی ، محمد تقی، تفسیر هدایت، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، مشهد ،1377 ش.

14ـ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، داراحیاء التراث العربی، بیروت لبنان، ۱۹۸۳، چاپ سوم

15ـ محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمۀ، ترجمه حمید رضا شیخی، موسسه دار الحدیث، قم 1389 ش.

16ـ مصطفوى حسن؛التحقيق في كلمات القرآن الكريم‏ بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، تهران ،1360 ش.

17ـ مظفری حمیده ، سیّده فریبا امامی ، اتانازی از دیدگاه قرآن، مجموعه مقالات قرآن و طب،

18ـ مکارم شیرازی ، تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیه ، تهران ، 1374 ش.