شبهه:
آیا سحر وجود حقیقی ندارد؟ آیا سحر از خرافه های دنیای باستان است؟ (سها، نقد قرآن، ص 821- 819)
پاسخ تفصیلی:
1. کهانت
مسعودی در مورد کهانت می گوید: «گروهی بر آن رفته اند که کهانت یک حالت لطیف نفسانی است که از صفای طبع و قوّت نفس و دقّت احساس پدید می آید. بسیاری از مردم نیز گفته اند کهانت از جانب شیطانی می آید که همراه کاهن است و چیزهای نهان را به او خبر می دهد. به نظر این افراد، شیاطین استراق سمع می کردند و آن را به زبان کاهن القا می کردند. بسیاری از متقدّمان و متأخران نیز بر این رفته اند که کهانت علّت نفسانی دارد و چون نفس نیرومند شود و فزونی گیرد، طبیعت را مقهور کند و همه اسرار طبیعت را برای انسان کشف کند و همه مطالب علمی را بدو خبر دهد...» (مسعودی، مروّج الذّهب و معادن الجوهر، ج 1، ص 526)
نزدیک ترین و مرتبط ترین دانش به کهانت، جادوگری یا سحر است. به نظر می رسد سحر و جادوگری قبل از دیانت و حتّی قبل از اسطوره های ملّت ها و اقوام متمدن وجود داشته است. در مورد اعراب جاهلی به طور کلّی در می یابیم که هر امری که دهشت آنان را بر می انگیخت، به آن سحر می گفتند: «وَ عَجِبُوا أَن جَاءهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَ قَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ»؛ (ص (38): 4) آنها تعجب كردند كه چرا پيامبر انذار كننده اي از ميان آنها برخاسته و كافران گفتند: اين ساحر دروغگوئي است. (ر.ک: سلیم الحوت، باورها و اسطورههای عرب پیش از اسلام، ص 395 – 394)
2. سحر واقعیّت یا افسانه؟
اصل شبهه سها، واقعیّت نداشتن سحر است، امّا باید گفت به صرف اینکه چیزی با عقل ما موافق نباشد، نمیتوان آن را ردّ کرد؛ زیرا عقل بشر ناقصتر از آن است که بتواند مطالب وحیانی را هضم کند. خود قرآن مجید نیز به سحر اشاره کرده است؛ مانند آیه 102 سوره بقره، آیه 116 سوره اعراف، آیه 66 سوره طه و یا سوره فلق. بنابراین همان گونه که گفته شد:
الف) سحر و جادو، مقوله ای است که از گذشته وجود داشته است؛ قرآن نیز قضیّه هاروت و ماروت را که به مردم سحر می آموختند (بقره: (2): 102) و جمع شدن ساحران را در زمان فرعون آورده است. مرحوم طبرسی (ره) می فرماید: «سحر، عملی مخفی است و سبب آن مخفی است. تصوّر می شود بر خلاف صورتش انجام می گیرد. ظاهرش را عوض می کنند ولی حقیقتش باقی است.» (طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص170) و علّامه طباطبایی (ره) می فرماید: «قرآن کریم، تأثیر سحر را فی الجمله، در بعضی مواقع تصدیق می کند.» (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 898) و در نهج البلاغه نیز می خوانیم «...و السحر حق....» (کلمات قصار، ش400)
ب) البتّه آنچه از مجموع آیات و روایات به دست می آید، این است که سحر در بعضی از اشخاص و در بعضی از امور مؤثر است، مثل ایجاد دوستی و دشمنی بین همسران، امّا در بسیاری از امور مثل زنده کردن مردگان یا تغییر ماهیّت انسان به حیوان و تمامی کارهایی که جزء معجزات انبیای عظام بوده است، بی اثراست و کارآیی ندارد. (مسعودی، مروّج الذّهب و معادن الجوهر، ص 176)
3. گرايش به سحر و جادوگري
تمايل و گرايش به «سحر و جادوگري» از خصوصيات بارز قوم يهود است به طوري که خداوند معجزه حضرت موسي (علیه السّلام) را از جنس سحر و ساحري قرار داد و در طول تاريخ يهود نيز مي بينيم که يهوديان به جاي اطاعت از پيامبران الهي، بيشتر پيرو و مطيع کاهنان ساحر بودند و همين عامل زمينه اي براي گرايش به شيطان پرستي و کفر را در آنان ايجاد نمود.
ولتر نويسنده فرانـسوي مي گويد: «يهود کساني هستند که معـولاً مردم براي انجام کارهاي سحر و جـادوگري به آنها مراجعه مي نمودند و منشأ اين توهم قديمي و کهنه، همان اسرار کابالا مي باشد که يهوديان مي پنداشتند که تنها ايشان بر اين اسرار، واقفند و در واقع ايده توسل به شياطين براي سحر، از يهود است و حتی اين خود يکي از رسوم و معتقدات آنها به شمار مي آمد. «طبّاره، يهود از نظر قرآن، ص 139 – 138) ويل دورانت در کتاب تاريخ تمدن در اين زمينه چنين مي گويد: «معتقدات سحر و ساحري که در آداب پرستش قديم وجود داشت با و جود جلوگيري انبياء تا زمان متأخر در ميان يهود برقرار ماند، آنها حتي موسي (علیه السلام) و هارون را ساحري مي دانستند.» (ويل دورانت، تاریخ تمدن، ج 1، ص 258)
در قرآن درباره سحر و ساحري يهود چنين آمده است:
«وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ عَلى مُلْكِ سُلَيْمانَ وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ وَ لكِنَّ الشَّياطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ»؛ (بقره (2): 102) و آنچه را كه شيطان [صفت] ها در سلطنت سليمان «علیه السّلام» خوانده [و درس گرفته] بودند، پيروى كردند و سليمان «علیه السّلام» كفر نورزيد، ليكن آن شيطان [صفت] ها به كفر گراييدند كه به مردم سحر مى آموختند. و [نيز از] آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت، در بابِل فرو فرستاده شده بود [پيروى كردند]، با اينكه آن دو [فرشته] هيچ كس را تعليم [سحر] نمى كردند مگر آنكه [قبلًا به او] مى گفتند: «ما [وسيله] آزمايشى [براى شما] هستيم، پس زنهار كافر نشوى.» و [لى] آنها از آن دو [فرشته] چيزهايى مى آموختند كه به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند. هر چند بدون فرمان خدا نمى توانستند به وسيله آن به احدى زيان برسانند. و [خلاصه] چيزى مى آموختند كه برايشان زيان داشت و سودى به ايشان نمی رسانيد. و قطعاً [يهوديان] دريافته بودند كه هر كس خريدار اين [متاع] باشد، در آخرت بهره اى ندارد. وه كه چه بد بود آنچه به جان خريدند، اگر مى دانستند.
اين آيه در رد اين افسانه است که قوم يهود مي پنداشتند حضرت سليمان «علیه السّلام» به بزرگي و عظمـت نرسيد، مگر به واسطه آشنايي با سحر و جادوگري! و معتقدند که او تمام نوشته جات جادوگري را جمع آوري کرده و زير تخت خود مدفون ساخته است، لکن مردم از آن اطلاع پيدا کرده و آنها را خارج نمودند و به يکديگر منتقل ساختند و حضرت در اواخر عمرش مرتد گشته و بت پرست گرديده است.» (ر.ک: طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 1، ص 285؛ مکارم شيرازي، تفسیر نمونه، ج 1، ص 370)
اين گفتار يهود علاوه بر اينكه تهمت و افتراى بزرگى نسبت به اين پيامبر الهى محسوب مى شود، لازمه اش تكفير سليمان (علیه السّلام) بود؛ زيرا طبق گفته آنان سليمان (علیه السّلام) مرد ساحرى بوده كه خود را به دروغ پيامبر خوانده و اين عمل موجب كفر او می شود. حق تعالي در ردّ سخن ايشان مي فرمايد: «وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ وَ لكِنَّ الشَّياطِينَ كَفَرُوا»؛ سليمان (علیه السّلام) کافر نشد، بلکه اين شياطيني که به مردم سحر مي آموختند و از فنون سحر استعمال مي کردند، کافر شدند؛ زيرا آنچه سليمان (علیه السّلام) مى كرد، سحر نبود و چطور ممكن است سحر بوده باشد و حال آنكه سحر كفر به خدا است و تصرف و دست اندازى در عالم به خلاف وضع عادى آن است. آن وقت چگونه ممكن است سليمان (علیه السّلام) پيغمبر اين وضع را بر هم زند؟ و در عين اينكه پيامبرى معصوم است، به خدا كفر ورزد؟