خداوند بر روی عرش قرار دارد یا در همه جا هست؟

آیا خدا بر روی عرش قرار دارد؟
پاسخ اجمالی: 
برخي از مفسّران معاصر اشاعره، درباره‌ي عرش و تفسیر آيه‌: «ثُمَّ اسْتَوَى‏ عَلىَ الْعَرْشِ» (اعراف: 7/ 54؛ یونس: 10/ 3؛ رعد: 13/2؛ سجده: 32/ 4) می گویند: عرش بر تختي اطلاق مي‌شود كه پادشاه بر روي آن جلوس مي‌كند و اين معني درباره حق تعالي محال است؛ پس «اسْتَوَى‏ عَلىَ الْعَرْشِ» كنايه از ملك و عزّت و سلطنت است. مفسّران معتزلی براي استواء، معاني استيلاء، اقتدار و تملّك را مطرح كرده‌اند؛ لذا طبق بيان اكثر مفسّران، در آيات مذکور منظور از استواء معناي ظاهري آن، يعني «جلوس و استقرار» مراد نيست، بلكه به معناي تمكّن و استيلاء و اقتدار می­‌باشد. بنابراین داشتن مکان و جهت خاص برای خداوند، از اموری است که اکثر فِرَق و مذاهب اسلامی آن را انکار نموده و هیچ یک از احكام و خصوصيّات جسم، از جمله مكان و جهت داشتن، بر ذات مقدّس او جاري نمي‌شود و خداوند داراي مكان نبوده و زمان نيز ندارد، بلكه او بر زمان و مكان محيط بوده و در همه جا حاضر است.

شبهه:

آیا خدا بر روی عرش قرار دارد؟ آیا خداوند در همه جا وجود دارد؟ آیا بین آیات قرآن در مورد عرش خداوند تناقض وجود دارد؟ (سها، نقد قرآن، 795 – 797)

پاسخ تفصیلی:

از جمله‌ي اعتقادات شیعه در توحید صفاتی اين است كه ذات باري تعالي داراي مكان نيست و زمان نيز ندارد، بلكه او محيط بر زمان و مكان بوده، در همه جا حاضر است؛ زيرا قرار گرفتن در زمان و مكان معيّن از ويژگي‌هاي موجودات مادّي و جسماني مي‌باشد. حال آن كه خداوند نه جسم است و نه عوارض جسماني دارد تا زمان و مكاني براي او تصوّر شود، بلكه او ذات قديمي است که مكان و زمان از مخلوقات و آفريده‌هاي او هستند و ممکن نیست كه او به آفريده خود نيازمند باشد.

يكي از بحث‌برانگيزترين آيات قرآن، آياتي است كه در آنها «استواي خدا بر عرش» مطرح گرديده است. در قرآن کریم، واژه­ عرش در معانی ذیل به کار رفته است:

الف) در مواردی مانند: «أَيُّكُمْ يَأْتِينىِ بِعَرْشهَا»؛ (نمل: 27/ 38) عرش به معنای تختی آمده است که پادشاهان برای صدور فرمان بر آن جلوس می­‌کنند.

ب) در آیه­ «أَوْ كاَلَّذِى مَرَّ عَلىَ‏ قَرْيَةٍ وَ هِىَ خَاوِيَةٌ عَلىَ‏ عُرُوشِهَا»؛ (بقره: 2/ 259) این واژه به معنی سقف به کار رفته است.

ج) در آیه­ «وَ هُوَ الَّذي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشاتٍ» (انعام: 6/ 141)، واژه­‌ی عرش به داربست­‌هایی اطلاق شده است که برای برپا نگه‌­داشتن برخی درختان مانند انگور می‌­زنند.

«خلیل بن احمد فراهیدی» دقیقاً همان معانی مذکور در قرآن را برای عرش یاد کرده است وی می‌­نویسد: «عرش، تخت پادشاه است. تعبیر «عرش الرّجل» کنایه و به معنای استواری امر کسی است و در صورت تزلزل و از بین رفتن ثبات گویند: «ثلّ عرشه». به خانه­‌ای سقف­‌دار که در سایه‌­ی آن بیارامند، عرش گویند، عریش به معنای سایه­‌بان می­‌باشد و همانند «هودج» است که به منظور سایه‌­بان زنان، بر پشت شتران نصب می­‌شود. «عرش البیت» به معنای سقف خانه است و «عرش البئر» به این معناست که دهانه‌­ی چاه را به وسیله‌­ی چوب، محکم کرده باشند و سایه‌­بانی سازند که برداشت­ کننده­‌ی آب، در آفتاب قرار نگیرد و برای تاک، داربست درست کردن است». (فراهیدی، کتاب العین، 1/ 249) ابن منظور در لسان العرب، همه­‌ی این معانی را با شواهد متعدّدی بیان می­‌کند با این توضیح که گاهی عرش به معنی منزل و قوام امر مهم آمده است. سلطنت و ملک نیز یکی دیگر از معانیی است که ابن منظور برای آن ذکر می­‌کند. (افریقی، لسان العرب، 6/ 313 ـ 316) علاوه بر واژه­‌ی عرش، واژه‌­ی دیگری که در این آیات از اهمیّت والایی برخوردار است و سخنان و نظرات زیادی در مورد آن بیان شده، استواء است. استواء از باب افتعال و برای مطاوعه است، به معنای گزینش توسط و اعتدال و بهره­‌مند شدن از استقرار تام مطمئن در کار است. (مصطفوی، التحقيق، 5/ 280)

نشستن یا قرار گرفتن روی چیزی از ویژگی­‌های مخلوقات می­‌باشد که محدود به جهتی بوده و جای مشخّصی را اشغال می‌­نمایند، در حالی­‌که این معنا برای خداوند محال است؛ زیرا او نه جهت دارد و نه در مکانی خاص محدود می­‌باشد، از این روی سعی می­‌شود نظرات مفسّران در این­گونه آیات مورد بررسی قرار گیرد. آيه­ «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَی» (طه: 20/5) از نظر معناي ظاهري چنين است كه براي خداوند عرشي (تخت) است كه بر آن جلوس مي‌كند، چنین معنايي مستلزم جسمّيت خداوند است. علي هذا بايد گفت: مفهوم ظاهر و حقيقي آيه، نمي‌تواند خدايي را معرّفي كند كه چون جسم است به مكان نيازمند مي‌باشد. طبيعي است كساني كه «عرش و كرسي» را به معناي ظاهري و حقيقي آن گرفته‌‌اند، با مشكل تشبيه و تجسيم مواجه خواهند شد. از اين‌رو، اين عبارات در مكتب اماميّه معناي مجازي و استعاري به خود گرفته‌اند.  علامه طباطبايي نيز در بحث مفصّل درمورد «عرش»، بعد از بيان ردّ ديدگاه تشبيه و ارائه‌ي معناي كنايه‌اي استواء بر «استيلاء و سلطه و اقتدار» و يا «تدبير و ولايت» خداوند مي‌نويسد: «ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ» (اعراف: 7/ 54) در عين اين‌ كه مثالي براي احاطه‌ي تدبير خداوند بر ملك خودش می باشد، در اينجا به يك مرحله‌ حقيقي دلالت دارد و آن عبارت است از همان مقامي كه تمام امور، علي‌رغم كثرت و اختلافشان در آن متراكم و مجتمع مي‌شود. و آياتي مثل آیه «وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ» (توبه: 9/ 129) و آیه­ «الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ» (غافر: 40/ 7) و آیه­ «وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ» (حاقه: 69/ 17) و آیه­: «وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ» (زمر: 39/ 75) نيز بر آن دلالت دارد كه «عرش»، حقيقتي است از حقايق عيني و خارجي». (طباطبایی، المیزان، 8/ 195) قُرطبي به عنوان يك مفسّر اشعري مسلك در تفسير آيه‌ي: «ثُمَّ اسْتَوَى‏ عَلىَ الْعَرْشِ» (اعراف: 7/ 54؛ یونس: 10/ 3؛ رعد: 13/ 2؛ سجده: 32/ 4) بعد از بيان ديدگاه متكلّمان درباره‌ي تنزّيه جهت و حيّز و مكان مي‌نويسد: «علماي سلف هرگز از خداوند، نفي جهت نكرده، سخني در اين باره نمي‌گفتند، بلكه سخن آنها اثبات جهت و سمت و سو براي ذات باري تعالي بوده‌ است، همچنان كه قرآن و اخبار رسولان از آن خبر داده‌اند و هرگز مشاهده نشده ‌است كه حتّي يك نفر از علماي سلف استواء و استقرار خداوند بر عرش را به معناي حقيقي آن انكار كند. لكن چيزي كه هست در ديدگاه آنان، كيفيّت استواء بر ايشان مجهول و مبهم است به دليل اين ‌كه حقيقت آن را كسي نمي‌داند.». (قرطبی، الجامع، 7/ 219) وي سپس مطلب خود را به سخن مالك بن انس در اين ‌باره استناد مي‌كند: «الاستِواءَ معلومٌ والكيف مجهول، و السؤال عن هذا بدعه». (همان، ص 220)

برخي از مفسّران معاصر اشاعره، درباره‌ي كمّ و كيف آيه‌: «ثُمَّ اسْتَوَى‏ عَلىَ الْعَرْشِ» (اعراف: 7/ 54؛ یونس: 10/ 3؛ رعد: 13/2؛ سجده: 32/ 4) سخنان قابل تأمّلي مطرح كرده‌اند. حقّي بروسوی، در این باره نقل مي‌كند: «عرش بر تختي اطلاق مي‌شود كه پادشاه بر روي آن جلوس مي‌كند و اين معني درباره حق تعالي محال است. پس «اسْتَوَى‏ عَلىَ الْعَرْشِ» كنايه از ملك و عزّت و سلطنت است كه در اين آيه از ذكر لازم، اراده ملزوم شده ‌است...» وی سپس به حديثي دراين باره اشاره كرده مي‌نويسد: «همانا اوّل چيزي كه خداوند خلق كرد قلم بود سپس لوح را آفريد، پس امر كرد بر قلم كه آنچه را تا روز قيامت به وجود مي‌آيد بنويسد، سپس عرش و حاملان آن و آسمان‌ها و زمين را آفرید». (حقّی بروسوی، تفسير روح‌البيان، 3/ 174 ـ 175) مفسّران معتزلی براي استواء، معاني استيلاء، اقتدار و تملّك را مطرح كرده‌اند. چرا كه معناي ظاهري و حقيقي آن، جسمانيّت و مكان داشتن خداوند را مي‌رساند. زمخشری در آیه­: «الرَّحْمَانُ عَلىَ الْعَرْشِ اسْتَوَى‏» (طه: 20/ 5) ضمن پذيرش معناي تأويلي آورده‌ است: «منظور از عرش، همان تخت سلطنت و پادشاهي است كه مترادف با ملك و سلطنت است، و استواء بر عرش كنايه از سلطنت و حكومت خداوند است هر چند به طور يقين، جلوس و تخت و سريري في‌الواقع وجود ندارد» (زمخشري، الکـشّاف، 3/ 52) آنچه مسلّم است طبق بيان اكثر مفسّران، در آيات مذکور منظور از استواء معناي ظاهري آن، يعني «جلوس و استقرار» مراد نيست، بلكه به معناي تمكّن و استيلاء و اقتدار می­‌باشد.

 «فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (بقره: 2/ 115)‏ اين آيه از قوّي‌ترين دلايل نفي تجسيم و اثبات تنزّيه خداوند از داشتن جهت و سمت است. چون اگر در مورد خداوند تعالي جسميّت و صورت جسماني فرض شود ناگزیر بايد وجه و صورت مفروض او مختصّ به يك جهت خاص ّو معيّن باشد، در حالي كه سخن خداوند «فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»‏ اين مطلب را باطل مي‌كند، چرا كه اگر اين وجه در سمت مشرق باشد محال خواهد بود كه در همان زمان، در سمت مغرب باشد و بالعكس. به همين دليل مفسّران، تأويلات مختلفي را در آيه‌ مزبور مطرح كرده‌اند. سيّد مرتضي در معناي آيه به سه احتمال اشاره مي‌‌كند: 1ـ  مراد از وجه، «ذات  خداوند» است البتّه نه به معناي حلول خداوند در مكان و جهت، بلكه به معناي تدبير و علم. 2ـ  احتمالاً منظور، «رضاي الهي و ثواب و قرب خداوند» است. 3ـ مراد از وجه، «جهت» مي‌باشد و اضافه شدن آن به لفظ جلاله‌ي «الله» به معناي خلق و ايجاد و مالكيّت است؛ لذا منظور آيه اين است: «که همه‌ي جهان تحت حكومت و فرمان‌روايي خداوند است». (موسوی، الأمالی، 1/ 592)  درباره­ «عرش» نيز ائمّه‌ي معصوم «علیهم السلام» آن را به معاني مختلفي تأويل كرده‌اند. در بعضي از روايات به معناي «علم و قدرت» خداوند آمده‌ است. امام رضا (علیه السلام) درباره عرش خدا مي‌فرمايد: «عرش تعبير از علم و توانايي است». (كليني، اصول الکافي، 1/ 280) داوود رقّي مي‌گويد: «از امام ‌صادق درباره‌ فرمايش خداوند: «وَ كَانَ عَرْشُهُ عَلىَ الْمَاءِ» (هود: 11/ 7) پرسيدم، حضرت فرمود: در اين باره چه مي‌گويند؟ گفتم: مي‌گويند كه عرش روي آب و پروردگار بالاي آن قرار دارد. فرمود: دروغ مي‌گويند. هر كس چنين گويد، خداوند را محمول قرار داده و او را با صفت آفريدگان توصيف كرده‌ است. و لازم مي‌آيد چيزي كه خدا را حمل مي‌كند، نيرومندتر از او باشد...». (همان، ص 284)

داشتن مکان و جهت خاص برای خداوند از اموری است که اکثر فِرَق و مذاهب اسلامی آن را انکار کرده­‌اند، هیچ یک از احكام و خصوصيّات جسم، از جمله مكان و جهت داشتن، بر ذات مقدّس او جاري نمي‌شود. خداوند متعال موجودی مکان‌مند نیست تا جا و مکانی را اشغال نماید. زیرا قرار گرفتن در جهت یا مکان از اوصاف اجسام یا عوارض آنها است و خداوند متعال چون جسم نیست از اوصاف و عوارض آن نیز مبرّا است و این­که خداوند جسمانی نیست چون جسمانیّت مستلزم ترکیب است و هر مرکّبی در تحقّق خود محتاج به اجزاء است حال آن­که خداوند متعال واجب الوجود و غنی مطلق است. خداوند از افق مكان بيرون است چنانچه از افق زمان بيرون است ، موجودي است فرازماني و مكاني چون زمان و مكان از خصائص جهان مادّه و اجسام بوده كه مخلوق خداوند متعال می­‌باشند. آیه «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَليمٌ» (بقره: 2/ 115) اشاره به همين حقيقت دارد كه خداوند فراتر از مكان است كه اين چنين موجودي در همه جا هست منتهي نه بدين معنا كه در مكان حلول كند كه ملازم يا محدوديّت و جسمانيّت است. لهذا بهترین تعبیر، تعبیر امام صادق (علیه السلام) است که فرمود: «همانا خداوند به زمان و مكان و حركت و سكون و انتقال وصف نمي شود بلكه او آفريدگار زمان و مكان و حركت و سکون و انتقال است». (مجلسی، بحار الأنوار، 54/ 284)

منابع:

قرآن کریم.

افريقي، محمّد بن مکرم (ابن منظور)، لسان العرب، انتشارات دارصادر، بيروت، 1414 ق، چاپ سوّم.

حقي بروسوي، اسماعيل، تفسير روح‌البيان، دارالفکّر، بيروت، بي­تا، بي­چا.

زمخشري، محمود بن عمر، الکشّاف عن حقائق غوامض التنزّيل، دارالکتب العربي، بيروت، 1407 ق، چاپ سوم.

طباطبايي، سيّد محمّد حسين، الميزان في تفسير القرآن، ترجمه سيّد محمّد باقر موسوي همداني، دفتر انتشارات اسلامي (وابسته به جامعه­ مدّرسين حوزه علميّه قم)، قم، 1374 ش، چاپ پنجم.

فراهيدي، خليل بن احمد، کتاب العين، انتشارات هجرت، قم، 1410 ق، چاپ دوّم.

قرطبي، محمّد بن احمد، الجامع الأحکام القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1364 ش، چاپ اوّل.

کليني، محمّد بن يعقوب، اصول الکافي، تحقيق محمّد جواد الفقيه، تصحيح يوسف البقاعي، دارالأضواء، بيروت، 1413 ق، بی­چا.

مجلسي، محمّد باقر بن محمّد تقي، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّه الأطهار، مؤسّسه الوفاء بيروت، 1404 ق، بي­چا.

مصطفوي، حسن، التحقيق في کلمات القرآن الکريم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360 ش، بي­چا.

موسوي، (سيّد مرتضي)، ابوالحسن محمّد بن الحسين، أمالي (غرر الفوائد و درر القلائد)، تصحيح و تعلّيق سيّد محمّد بدرالدّين نعساني حلبي، منشورات آية الله العظمي المرعشي النجفي، قم،  1403 ق، چاپ اول.

موضوعات :