شبهه:
در قرآن الفاظ و عبارات مکر، کید و خدعه که در توصیف حق تعالی آمده، دارای چه معنایی میباشد؟ و اساساً این الفاظ در قبال چه معنایی وضع شدهاند و واضع از وضع آن چه معنایی را اراده کرده است؟ در زبان عرفی چه معنایی دارد و در زبان دینی دارای چه معنایی میباشد؟ (سها، نقد قرآن، 405)
پاسخ تفصیلی:
روشن است كه خدعه و نيرنگ از صفات و خصوصيّات قبيح و زشت آدميان است به دلیل اين كه كساني كه در رسيدن به اهداف خود عاجز و ناتوان هستند به نيرنگ متوسّل مي شوند، حال آن كه خداوند از هر عيب، نقص و عجزي مبرّا و منزّه است. بنابراين، انتساب اين صفت براي ذات باري تعالي از باب مجاز است نه حقيقت. علّامه خدعه را نوعی نیرنگ میداند. (طباطبایی، تفسیر المیزان، 1/87) وی پیرامون خدعه خداوند به منافقین در آیهی 142 سوره نساء و تناسب آن با خدعه ی منافقین به مؤمنین و خداوند، میفرماید: «جمله : «وَ هُوَ خادِعُهُم» در موضع حال است و موقعيّت حال را دارد و چنين مى فهماند كه منافقين با خداى تعالى خدعه مى كنند، در حالى كه او با همين عمل آنان، آنان را خدعه مى كند و برگشت معنا به اين مى شود كه اين منافقين با اعمالى كه ناشى از نفاقشان است؛ يعنى با اظهار ايمان كردن در نزد مؤمنين و خود را به آنان نزديك كردن و حضور در مجالس و محافل آنان مى خواهند خدا را (و يا به عبارتى ديگر پيغمبر و مؤمنين را) خدعه كنند تا با ايمان ظاهرى و اعمال خالى از حقيقت خود از قبل آنان استفاده نمايند و بيچارهها نمى دانند كه آن كسى كه راه را براى اينگونه نيرنگها براى آنان باز كرده و جلوى آنان را نگرفته، همان خداى سبحان است و همين خود، خدعه اى است از خداى تعالى نسبت به ايشان و مجازاتى است در برابر سوء نيّت او اعمال زشت پنهانيشان، پس خدعه منافقين عيناً همان خدعه خداى تعالى به ايشان است». (همان، 5/190) علّامه، پیرامون نحوه ی نگرش به صفاتی از قبیل خدعه و مکر، که خدا به خود نسبت داده، دو قاعده ی کلّی بیان میکند: 1. این صفات آن گونه که لایق ساحت مقدّس خدا هستند به او نسبت داده میشوند. 2. طوری باید آنها را تفسیر و معنا نمود که با تنزّیه خداوند از نقص و منکر و قبیح، در تضاد نباشد. (همان، 1/149) بر این اساس ایشان صفاتی مثل مکر، اضلال و کید را به معنای محمود آن برای خداوند قابل اثبات میداند. (همان، 11/308)
در بررسي تفاسير اشعري مسلك، اين مطلب حاصل ميشود که مكر و خدعهای كه آيات قرآني را به خداوند نسبت ميدهد، بر اساس قاعده مقابله است. به اين معني كه چون منكران، با پيامبران خدا و نهايتاً با خداوند از طريق مكر و حيله وارد شده و در ظاهر ابراز ايمان به خدا ميكردند در حالي كه در باطن هيچ اعتقادي به خدا و قيامت و وعدههاي الهي نداشتند، لذا خداوند با آنها مقابله به مثل كرده و نام مجازات آنها را به خاطر حيلهشان، مكر و خدعه ناميده است. مظهري در ذيل آيهي: «وَ مَكَرُواْ وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيرُ الْمَاكِرِينَ» (آل عمران،3/54) آوردهاست: «مكر در اصل عبارت است از حيلهاي كه به واسطهي آن به ديگران ضرر رسانده ميشود. لذا قابل استناد به خداوند تبارك و تعالي نيست مگر بر سبيل مقابلهي ازواج». (مظهري، التفسیر المظهری، 2/56) در واقع، مكر نسبت داده شده به خداوند، در اين معني، قبيح و زشت نخواهد بود چون عين عدل است در حالي كه مكر و خدعه آدمیان، جور و ستم و ظلم نسبت به ديگران است. حقّي بروسوي و بغوي از مفسّران اشعري مذهب در ذيل آيهي مذكور مينويسند: «مكر از انسانها، خباثت و نيرنگ و حيله است در حالي كه مكر خداوند، استدراج عبد است كه ناگهان گريبان او را خواهد گرفت به طوري كه خود متوجّه آن نميشود». (حقّی بروسوي، تفسیر روح البیان 2/56؛ بغوي، معالمالتنزّيل في تفسير القرآن، 1/445)
زمخشري نيز در تفسير آیهی مذکور ميگويد: «خداوند قوّيترين و نافذترين آنها بر مكر و كيد و تواناترين آنهاست بر عقاب و عذاب. طوري عذاب ميشوند كه خود متوجّه نخواهند شد». (زمخشری، الکـشّاف، 1/365) مشابه عبارت مزبور از دو مفسّر ديگر اشعري يعني آلوسي و بيضاوي نيز نقل شدهاست. (آلوسی، روح المـعاني في تفـسير القـرآن العـظيم، 2/172؛ بیضاوی، انوار التنزّيل و اسرار التأويل، 2/19) بنابراين، از بررسي آيات قرآن اين نتيجه را ميتوان گرفت كه قاعدهي مقابله در همهي آنها مورد توجّه مفسّران قرار گرفته است. قرآن كريم در معامله خداوند با افراد منافق همين مبنا را مطرح ميكند و ميفرمايد: «إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يخُادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خَادِعُهُمْ» (نساء: 4/ 142)؛ منافقان، با خدا نيرنگ مى كنند، و حال آنكه او با آنان نيرنگ خواهد كرد. ميبدي در تفسير اين آيه مينويسد: «هر چند كه الله اضافت خداع با خود كرد و گفت: و هو خادعهم، امّا عين خداع از الله روا نبود، كه خداع باطل است، و باطل بر وي روا نيست، لكن اين بر سبيل پاداش گفت: مخادع را به چيزي كه آن ماننده خداع وي است. امّا عدل است از الله، و عدل حق است...». (ميبدي، كشف الأسرار و عدة الأبرار، 2/ 736) زمخشري در ذيل عبارت: «وَ هُوَ خادِعُهُمْ» دو احتمال را مطرح كرده، مينويسد: «يعني خداوند با آنها، همانند كسي عمل ميكند كه در مقابل خدعه و نيرنگشان غالب و پيروز شدهاست. به طوري كه منافقان در دنيا مال و جانشان [در سايه اسلام آوردن ظاهري] مصون و محفوظ از تعرّض بوده، احكام يك مسلمان بر آنها جاري است، در حالي كه در آخرت براي آنان عذاب آتش را مهيّا كرده است. برخي گفتهاند: خداوند در روز قيامت نوری بر پل صراط میتاباند همان طوري كه مشابه آن نور را اختصاصاً به مؤمنان عطا ميكند و مؤمنان در پرتو نور و روشنايي از آن گذر ميكنند. سپس نور صراط خاموش شده، فقط نور مؤمنان باقي ميماند. در اين موقع، منافقان ندا در ميدهند كه اي مؤمنان درنگ كنيد تا ما نيز از نور شما بهره برده، از صراط ردّ بشويم». (زمخشری، الکـشّاف، 1/579)
برخی از مفسّران اين نوع كاربرد را در قرآن، در قالب استعمال مقابلهاي معني كرده و اصطلاحاً طبق قاعدهي «مزاوجه الكلام» تفسير و تأويلاند. مثلاً وقتی قرآن ميفرمايد: «إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يخُادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خَادِعُهُمْ»، (نساء،4/142)- منافقان، با خدا نيرنگ مى كنند و حال آن كه او با آنان نيرنگ خواهد كرد. منظور اين است که چون منافقان از طريق ايمان ظاهري و سهيم شدن در غنائم مسلمانان به خدا و پيامبرش نيرنگ كردند، خداوند در مقابل نيرنگ آنان، عذاب و عقاب را برايشان فراهم نمود. پس در اين آيه از باب «مزاوجه الكلام» كيفر و مجازات خدعه و نيرنگ، به نام همان عمل - يعني خدعه - ناميده شد. همان طور كه قرآن كريم در آیه ديگر برخورد مقابله آميز با تعدّي و تجاوز را به همين نام به كار ميبرد: «فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُم فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ» (بقره،2/194) پس هر كس بر شما تعدّى كرد، همان گونه كه بر شما تعدّى كرده، بر او تعدّى كنيد. قرآن كريم در برخي آيات، نه تنها نسبت نيرنگ را به خداوند ميدهد بلكه اعلام ميدارد همهي نيرنگها ـ تدبيرها ـ از آن خداوند است. «وَ قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَللهِ الْمَكْرُ جَمِيعًا يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كلُ نَفْسٍ وَ سَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبىَ الدَّارِ» (رعد: 13/ 42)؛ و به يقين، كسانى كه پيش از آنان بودند نيرنگ كردند، ولى همه تدبيرها نزد خداست. آنچه را كه هر كسى به دست مى آورد، مى داند و به زودى كافران بدانند كه فرجام آن سراى از كيست. طبيعي است كه اين سؤال مطرح شود كه چگونه مكر ـ آن هم تمام مكرها ـ براي خداوند صحيح است، حال آن كه مکر و خدعه از صفات مذموم و قبیح محسوب می شود؟ در جواب بايد گفت: اين آيه از باب مجاز استعمال شده است و به هيچ عنوان معناي ظاهري و حقيقي آن مراد نيست. چون با واجب الوجود بالذّات و صفات جمال و كمال او متناقض است پس بايد آيه را تأويل كرده، معنای مناسب با ذات مقدّس او ارائه شود. به همين سبب در توجيه آيه 42 سوره رعد آمده است: «مراد از آيه اين است كه خداوند عقاب و عذاب را براي آنان نازل ميكند، به طوري كه خودشان متوجّه آن نميشوند.» (قاضي القضاه، تنزّيه القرآن عن المطاعن، 205-204) البتّه اگر به عبارات بعدي آيه دقّت و توجّه شود، روشن می گردد كه منظور آيه از «انتساب همه مكرها به خداوند» چيست؛ زیرا قسمت آخر آیه تفسير و تبيين كنندهي بخش نخست آن است. به این صورت كه بعد از انتساب همهي مکرها به خدا، آمده است: «يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كلُّ نَفْسٍ»، سپس با لحني تهديد گونه آنها را از پايان كارشان - نيرنگ و فريبي که دربارهي خدا و پيامبر و مؤمنان به كار ميبرند - برحذر ميدارد و ميگويد: «وَ سَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبىَ الدَّارِ». بنابراين كسي كه بداند هر نفسي چه چيزي را كسب ميكند و از طرفي پاداش و كيفر آن را آماده كرده باشد، پس در حقيقت همهي مكرها و فريبها و نتايج و پيامدهاي آن در دست او خواهد بود. به خاطر اين كه او آگاه است به اينكه چگونه با آنها معامله كند، هر چند كه آنان از مشيّت و ارادهي او غافل باشند. نهايتاً بايد اذعان نمود كه بسياري از مفسّران اشعريّه (ر.ك: فخرالدّین رازي، مفاتیح الغیب، 31/123) و اماميّه (ر.ک: طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 4/90) در تفسير اين قبيل آيات، از معناي ظاهري آن صرف نظر كرده، به نحوي تفسير مجاز گونه را می پذیرند.
منابع:
1ـ قرآن کریم.
2ـ آلوسي، سيّد مـحمود، روح المـعاني في تفـسير القـرآن العـظيم، تـحقيق علي عبدالباري عطية، دارالکتب العلميّه، بیروت، 1415 ق، چاپ اوّل.
3ـ بغوي، حسين بن مسعود، معالم التنزّيل في تفسير القرآن، تحقيق: عبدالرّزاق المهدي، داراحياءالتراث العربي، بیروت، 1420 ق، چاپ اوّل.
4- بيضاوي، عبدالله بن عمر، انوار التنزّيل و أسرار التأويل، تحقيق محمّد عبد الرّحمان المرعشلي، دار احياء التراث العربي، بیروت، 1418 ق، چاپ اوّل.
5ـ حقّي بروسوي، اسماعيل، تفسير روحالبيان، دارالفکّر، بیروت، بی تا، بي چا.
6ـ رازي، ابوعبدالله محمّد بن عمر، مفاتيح الغيب (تفسير کبير)، داراحياء التراث العربي، بیروت، 1420 ق، چاپ سوّم.
7- رشيدالدّين ميبدى، احمد بن ابى سعد، كشف الأسرار و عدة الأبرار، تحقيق علي اصغر حکمت، انتشارات اميركبير، تهران، 1371 ش، چاپ پنجم.
8ـ زمـخشري، محمـود بن عـمر، الکـشّاف عـن حقـائق غوامـض التنـزّيل، دارالکتب العربي، بیروت، 1407 ق، چاپ سوم.
9ـ سها، نقد قرآن، 1393 ش، ویرایش دوّم.
10- طباطبايي، سيّد محمّد حسين، الميزان في تفسير القرآن، ترجمه سيّد محمّد باقر موسوي همداني، انتشارات اسلامي جامعهي مدّرسين حوزه علميّه، قم، 1374 ش، چاپ پنجم.
11- طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، ترجمه حسين نوري، محمّد مفتح، تحقيق رضا ستوده، تهران: انتشارات فراهاني، تهران، 1360 ش، چاپ اوّل.
12- قاضي القضاه، عماد الدّين ابي الحسن، تنزّيه القرآن عن المطاعن، بيروت: انتشارات دارالنهضه الحديثه، بیروت، بی تا، بی چا.
13ـ مظهري، محمّد ثناء الله، التفسير المظهري، تحقيق غلام نبي تونسي، مکتبة رشديه، پاکستان، 1412 ق، بي چا.