برتری حاکمان و اربابان نزد خداوند

برتری حاکمان و اربابان نزد خداوند
پاسخ اجمالی: 
قرآن کريم در آيات متعدد به تأثير اراده و خواست انسان در سرنوشت خود اشاره کرده است و حتي هر گونه تغييري را منوط به تغيير اراده ملت‌ها دانسته است؛ يعني اراده الهي در مورد تغيير سرنوشت‌ها منوط به اراده مردم گرديده است. این آيات به خوبي به نقش اراده انسان در تغيير سرنوشت‌شان اشاره دارد و همين مطلب زيرساخت انقلاب‌ها و حرکت‌هاي علمي و فرهنگي و سياسي در جوامع اسلامي است. لذا قرآن کريم نه تنها مانع تغيير نيست، بلکه آن را تشويق مي‌کند و اراده الهي در مورد تغيير را مشروط به اراده ملت‌ها مي‌کند.

شبهه:

يکي ديگر از مواردي که دکتر سها به عنوان عامل عقب‌ماندگي مسلمانان شمرده و آن را به قرآن نسبت داده است برتري حاکمان و اربابان و مالکان به خواست خداست. ايشان در اين مورد مي‌نويسد: «يکي ديگر از موانع توسعه در قرآن، تفهيم اين مطلب به مردم است که تمام تفاوت‌ها در قدرت و ثروت، خواست و اراده‌ي خداست. دقت کنيد:

«قُلِ الَّلهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَآءُ وَ تُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشَآءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى‏ كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِير»؛ (آل‌عمران/ 26) بگو بار خدايا تويي که فرمان‌روايي هر آن کس را که خواهي فرمان‌­روايي بخشي و از هر که خواهي فرمان­‌روايي را باز ستاني و هر که را خواهي عزت بخشي و هر که را خواهي خوار گرداني همه خوبي­‌ها به دست توست و تو بر هر چيز توانايي.

اولين گام در ايجاد انگيزه‌ي رواني براي توسعه، درک اين واقعيت است که تغيير وضع موجود به وضع بهتر امکان­‌پذير است. قرآن مؤمنان را از درک اين واقعيت محروم مي‌کند؛ چون تغيير آنچه خواست خداست بي معني است.»

پاسخ تفصیلی:

دکتر سها در اين قسمت به نوعي بخشي ديگر از بحث تقديرگرايي (جبرانگاري) را بيان کرده است، ولي ايشان به آيه 26 سوره آل‌عمران استدلال کرده که تفسير آن را ذکر مي‌کنيم:

«قُلِ الَّلهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَآءُ وَ تُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشَآءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى‏ كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِير»؛ (آل‌عمران/ 26) بگو: بار خدايا! خداوندِ فرمان‌روايى و هستى! به هر كه (شايسته بدانى و) بخواهى، فرمان­‌روايى بخشى؛ و از هر كه خواهى، فرمان‌روايى را باز ستانى؛ و هر كه را خواهى، عزّت دهى؛ و هر كه را خواهى خوار گردانى، (همه) نيكى­(ها) تنها به دست توست؛ كه تو بر هر چيزى توانايى»

نکات تفسيري

1. منظور از اين جمله كه می‌فرمايد «خدا به هر كس بخواهد چيزى مى‏‌دهد يا از او مى‏‌گيرد» اين نيست كه خدا بدون حساب و بدون دليل، چيزى به كسى مى‌‏بخشد يا از او مى‌گيرد، بلكه اراده‌‏ى خدا آميخته با حكمت و رعايت و مصلحت عمومى جهان آفرينش و انسان‏‌هاست؛ بنابراين هر كارى كه صورت مى‏‌گيرد در نوع خود بهترين است.

2. تمام نيكى‌ها تنها به دست اوست و خدا سرچشمه‌ى هرگونه خير و سعادت است و عزّت بخشيدن و ذليل كردن او همه بر قانون عدالت است. اگر انسان اين مطلب را به خوبى درك كند، توحيد افعالى او كامل مى‌‏شود و بر خدا تكيه مى‌كند و غصه‏‌ى آمدن و رفتن امور دنيوى را نمى‌خورد.

3. در اين‏جا اين پرسش مطرح مى‌‏شود كه آيا طبق آيه‏‌ى فوق همه‏‌ى حكومت‏‌ها به خواست خداست و تمام حكومت‌هاى جبّار و ستمگر را خدا امضا كرده است؟

به اين پرسش دو گونه پاسخ داده‌‏اند:

اوّل آن‏كه آيه‌ى فوق مخصوص حكومت‌‏هاى صالح الهى و يا حكومت پيامبر است و در برخى روايات نيز به اين پاسخ اشاره شده است؛ (ر. ك: تفسير برهان، ذيل آيه) پس خدا به هر كس كه شايسته باشد، مثل سليمان، يوسف، طالوت و پيامبر اسلام حكومت مى‌دهد. پاسخ دوم آن است كه اين آيه يك مفهوم كلّى و عمومى دارد؛ يعنى تمام حكومت‏‌هاى خوب و بد طبق خواست خداست و خدا يك سلسله اسباب براى پيشرفت و پيروزى آفريده است و استفاده از اين عوامل همان اراده و خواست خداست. حال اگر ستمگران از آن وسايل پيروزى استفاده كردند و ملّت‏‌هاى زبون به حكومت آنان تن دادند، اين نتيجه‏‌ى اعمال خود آنان است و اگر صالحان از اسباب الهى استفاده كردند و حكومت عادل به وجود آوردند، باز اين نتيجه‌‏ى اعمال آنهاست. پس در حقيقت آيه‌‏ى فوق بيدارباشى براى همه‏‌ى جوامع انسانى است كه به هوش باشند و از وسايل پيروزى استفاده كنند. (تفسير نمونه، ج 2، ص 366- 367) از همين جا روشن مى‌‏شود كه آيه‏‌ى فوق به معناى جبر نيست.

4. مالك اصلى خداست و ديگران امانت‏دارانى هستند كه بايد طبق‏ رضاى او عمل كنند. عزّت و ذلّت به دست خداست؛ پس از ديگران توقّع عزت و ذلت نداشته باشيم و در هر كارى مسئوليت خويش را انجام دهيم و نگران نتيجه‏‌ى كار نباشيم، چون ما مأمور به وظيفه هستيم، نه نتيجه.

نکات تکميلي در پاسخ دکتر سها:

1. از بررسي آيه فوق روشن شد که قرآن کريم در صدد ترويج جبر انگاري نيست و آيه به معناي حاکميت اربابان و مالکان ظلم به خواست خدا و برخلاف خواست مردم نيست. پس خواست خدا آن نيست که يکي ارباب و يکي رعيت باشد و انگيزه پيشرفت نداشته باشند.

2. قرآن کريم در آيات متعدد به تأثير اراده و خواست انسان در سرنوشت خود اشاره کرده است و حتي هر گونه تغييري را منوط به تغيير اراده ملت‌ها دانسته است؛ يعني اراده الهي در مورد تغيير سرنوشت‌ها منوط به اراده مردم گرديده است: «إِنَّ اللَّهَ لَايُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى‏ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِم‏»؛ (رعد/ 11) در حقيقت خدا آن (سرنوشتى) كه در قومى است را تغيير نمى‌‏دهد تا اين كه آنچه را در خودشان است، تغيير دهند.

اين‌گونه آيات به خوبي به نقش اراده انسان در تغيير و توسعه اشاره دارد و همين مطلب زيرساخت انقلاب‌ها و حرکت‌هاي علمي و فرهنگي و سياسي در جوامع اسلامي است.

3. نتيجه آنکه قرآن کريم نه تنها مانع تغيير نيست؛ بلکه آن را تشويق مي‌کند و اراده الهي در مورد تغيير را مشروط به اراده ملت‌ها مي‌کند. پس قرآن علت عقب‌ماندگي مسلمانان و مانع توسعه و پيشرفت علمي آنان نيست بلکه عامل پيشرفت است.

موضوعات :