بررسی تناقض آیات طبّی با علوم پزشکی
چکیده
با وجود پیشرفت فراوان دانش پزشکی هنوز شاهد اعتراف دانشمندان در زمینه همنوایی علوم با قرآن هستیم. در این مقاله شبهههای «آفرینش انسان»، «خلقت گوشت بعد از استخوان در دوران جنینی»، «منشاء منی» و «آگاهی از جنس جنین» بررسی و نقد میشود و روشن میگردد که آیات پزشکی نه تنها با هم اختلاف ندارند، بلکه با علوم پزشکی هم ناسازگار نیستند.
درآمد
قرآن وحی الهی است (شوری/ 7)؛ نه مکتوب بشری، از این رو نه تحریف میپذیرد (فصلت/ 42)، نه اختلاف و تناقض مطالب را بر میتابد (زمر/ 28). قرآن متناقض نمیتواند ادعای جهانی و جاودانگی نماید. تحدّی (به مبارزه طلبیدن) (بقره/ 23)، معارف بلند و اعجازها (بلاغی، فصاحتی، ادبی، علمی و...) نشان میدهد که تفکر بشری در تدوین و تنظیم آن دخالت نداشته است و تناقضی بین آیات نیست، اما برخی با گزینش ظاهرگرایانه بعضی آیات و مراجعه نکردن به آیات دیگر و تفاسیر و احادیث، تناقض قرآن با علوم پزشکی یا تناقض بین آیات را برداشت میکنند.
1. تناقضنمایی آیات آفرینش انسان
انسان از چه مادهای آفریده شده است؟ آیات قرآن شش ماده را مطرح کردهاند: 1ـ خون (علق/201) 2ـ آب (فرقان/45؛ نور/40؛ انبیاء/30) 3ـ گل پخته (حجر/26) 4ـ خاک (روم/11ـ20؛ آل عمران/59) 5 ـ زمین (هود/61) 6ـ یک قطره از آب غلیظ (نحل/4؛ قیامت/37). حال این پرسش مطرح میشود که این تناقضها را چگونه میتوان توجیه کرد؟ (الاستشراق و القرآن العظیم، 160)
بررسی و نقد
الف) آفرینش انسان از خاک
قرآن در بعضی از آیات «آفرینش حضرت آدم» و در بعضی دیگر «خلقت تمام بشر» را از خاک میداند. برای مثال میفرماید: «وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِین» (سجده/ 6)؛ «آفرینش انسان را از گل آغاز کرد.» خداوند در آیه 59 سوره آل عمران به آفرینش حضرت آدم اشاره دارد (طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، 16، 374)؛ نه همه انسانها، اما در آیات دیگر خلقت تمام انسانها را از خاک میداند: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِینٍ»؛ (مومنون/ 12؛ حج/ 5؛ غافر/ 67) و به یقین انسان را از چکیدهای از گل آفریدیم. از آفرینش انسان در بعضی از آیات با «تراب» «إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن تُرَابٍ»، (حج/ 5؛ غافر/ 67)، «طین» (سجده/ 6) و «صلصال» «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ» (حجر/ 26)؛ و به یقین انسان را از گِل خشکیدهاى که از گِل سیاهِ (بدبوى مانده) شکل یافته گرفته شده بود، آفریدیم و «ارض» «هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الْأَرْضِ»(هود/ 61)؛ خداوند شما را از زمین آفریده است، یاد شده است. این اختلاف ظاهری موجب تناقضپنداری میشود، اما با بررسی واژهها درمییابیم آیات تناقضی ندارند.
1. «طین» به معنی «خاک آمیخته با آب، یا خاک مرطوب» است. از آیه «ِنَّا خَلَقْنَاهُم مِن طِینٍ لاَّزِبٍ» (صافات/ 11)؛ ما آنها را از گل چسبنده آفریدیم، استفاده میشود که «طین» آمیختهای از آب و گل است که حالت چسبندگی دارد. (مصطفوی، حسن، التحقیق، ذیل واژه «طین») این واژه در قرآن هشت مرتبه و به صورت نکره درباره خلقت انسان آمده و به معنای گل مخصوص است.
2. «تراب» به معنی خاک است و به معنای «مسکنة و خضوع» هم آمده است. «ترب الرجل» یعنی فقیر گشت (از شدت فقر خاک نشین شد). قرآن شش بار از تراب به صورت نکره برای خلقت انسان استفاده کرده است. (مصطفوی، همان، راغب اصفهانی، مفردات؛ ابن منظور، لسان العرب؛ قرشی، قاموس قرآن، ذیل ماده طین و تراب)
3. واژه صلصال به معنای گل خشک و گل خالص آمیخته به خاک است که چون خشک شود (در وقت دست زدن)، صدا میدهد (العین، و قاموس قرآن، ذیل واژه صلصل) و چهار مرتبه در قرآن (حجر/ 26، 27، 33؛ رحمن/ 14) آمده است.
4. «ارض» 461 بار در قرآن تکرار شده و همیشه به صورت مفرد به کار رفته است و به معانی کره خاکی، قطعهای از زمین، و پهنای زمین آمده است. (مصطفوی، همان، ذیل واژه ارض)
5. «صلصال» با «حماء» (گل سیاه و بدبو) (العین، ذیل واژه حماء) فرق دارد. «حماء» نیز با «تراب» فرق دارد، هر چند تمام موارد ذکر شده، در جوهر اصلی آن (تراب) ریشه دارد و حالتها و مراحل یاد شده هر کدام از «تراب» منشأ میگیرد. (معرفت، محمد هادی، شبهات و ردود، 249)
قرآن در آیات متعدد درباره خلقت انسان نقل میکند که انسان از صلصال ـ مثل فخّار ـ (گل خشکیده همچون سفال) خلق شده است یا از خاک خلق شده است که این جا اشاره میکند به خلقت آدم، مستقیم یا غیر مستقیم. (رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 2، 249 به بعد) حال سخن در این است که خلقت بشر بعد از آن حضرت، چگونه بود؟
مفسران (هر چند بعضی اینگونه توجیه میکنند که آیات در بیان واسطههاست، یعنی انسانها با واسطه آدم از خاک آفریده شدند (مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، 330).) با کمک دانش جدید دریافتهاند که ریشه ساختمانی وجود انسان، از خاک است. تحقیقات نشان داده است اگر جسم انسان به اصل خود برگردانده شود، شباهت زیادی به یک معدن کوچک خواهد داشت که از ترکیب حدود بیست و دو عنصر تشکیل شده است. نگاه زیستشناسانه نقش عناصر خاک در ایجاد و بقای انسان را انکار ناپذیر میداند. عناصر موجود در خاک از راه مواد غذایی، با منشأ نباتی یا حیوانی یا محلول در آبی که از منابع زیر زمینی یا جاری به دست میآید، به بدن انسان راه مییابد. برای مثال: نیتروژن (N) همراه کربن، اکسیژن و هیدروژن عناصر اصلی تشکیل دهنده پروتئینها، آنزیمها و هورمونها در بدن میباشند. نیتروژن مشخصه میزان پروتئین است و هر گرم نیتروژن معادل 25/6 گرم پروتئین در بدن به حساب میآید. نیتروژن در هوا فراوان است و بعضی گیاهان توان انتقال آن به خاک را دارند؛ اما انسان سالم نیتروژن مورد نیاز را از راه غذا و از منشاء خاک به دست میآورد. سدیم (Na) یون مثبت (ca cion) که عامل اصلی باقی ماندن مایعات در داخل عروق است، ورودی آن بیشتر از راه غذا و نمک معدنی است و منیزیم (Mg) بیشتر از نصف آن در استخوان متمرکز است. منابع آن تغذیهای و بیشتر سبزیجات، غلات و گوشت است و آهن (Fe) نقش اساسی در خونسازی، رشد، ایمنی و عملکرد عصبی دارد که از منابع حیوانی مثل گوشت و جگر، و گیاهی مثل حبوبات و بعضی سبزیها به دست میآید.
پس روشن میشود که بدن همه موجودات از خاک است؛ یا اصل وجود آنها مستقیم از خاک آفریده شد، مثل آدم یا با واسطه مواد غذایی، از خاک خلق شدهاند.
ب) آفرینش انسان از آب
یکی از مطالب شگفتانگیز قرآن این است که آفرینش موجودات زنده، حتی انسان، را از «آب» میداند.
1. آفرینش از آب به صورت مطلق، مانند: «وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ»؛ (انبیاء/ 30؛ نور/45) و هر چیز زندهای را از آب پدید آوردیم.
2. آفرینش انسان از آب، مانند: «وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً»؛ (فرقان/ 54) و اوست کسی که از آب بشری آفرید و او را نسبی و دامادی قرار داد.
3. آفرینش از آب با ویژگی مخصوص مانند: «مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ»؛ (سجده/8؛ مرسلات/20)؛ «از چکیده آب پست»، «خُلِقَ مِن مَاءٍ دَافِقٍ»؛ (طارق/ 6) از آب جهنده آفریده شد.
دیدگاه دانشمندان
درباره خلقت انسان از آب، دو دیدگاه میان دانشمندان هست:
دیدگاه اوّل: منظور این است که آب بیشترین ماده تشکیل دهنده بدن انسان است، حتی حیات همه موجودات زنده ـ گیاهان و حیوانات ـ به آب بستگی دارد.
اکسیژن (O) و هیدروژن (H) به صورت آب در بدن، نقش اساسی در حفظ حیات انسان دارند. میزان آب تمام بدن (total body water-TBW) در سنین مختلف متفاوت است. پیش از تولد و در حدود ماه چهارم جنین، حدود 90٪ و در زمان تولد حدود 80٪ وزن، آب است. این مقدار به مرور تا دوازده سالگی به حدود وزن بدن و در سنین بالاتر به حدود 60٪ در مردان و 55٪ در زنان میرسد. آب نقش اساسی در توزیع نیازهای بدن و دفع مواد زائد و سمی از مسیر خون و ادرار دارد و کاهش سریع آن (بیش از معادل 10٪ وزن) بسیار خطرناک و در صورت جبران نشدن سریع، مرگ آور یا دست کم بسیار آسیب رسان میباشد. در شرایط معمولی کل مواد مورد نیاز بدن از راه خون به سلولهای بدن میرسد. حدود 60٪ حجم خون را پلاسما تشکیل میدهد که بیشترش از آب تشکیل شده است. در صورت بروز کمآبی، حرکت گلبولهای قرمز و مواد غذایی مختل میگردد، لذا وابستگی حیات کلّیه موجودات از جمله انسان به آب، قطعی است.
دیدگاه دوم: مقصود این است که انسان از منی و نطفه آفریده شده است. شاهد این دیدگاه دو آیه «فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً»؛ (فرقان/54) او را نسبی و دامادی قرار داد، «ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ»؛ (سجده/ 8) است. «جعل» در این جا به معنی آفرینش و «نسل» به معنای فرزندان و نوهها در تمام مراحل است و «سلاله» در اصل به معنی عصاره و فشرده خالص هر چیز است و منظور از آن در اینجا نطفه آدمی است که در حقیقت عصاره کل وجود او میباشد. (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 17، 126؛ دکتر بوکای، مقایسهای بین تورات، انجیل، قرآن و علم، ص 25؛ رضایی محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 2، 445 ـ 437)
دیدگاه سوم: اصل آفرینش موجودات زنده از آب است، یعنی نخستین تک سلولیها در آب به وجود آمد. (رضایی اصفهانی، محمد علی، همان، 2، 437 به بعد)
نتیجه: ممکن است برخی آیات، با دیدگاه اوّل مطابقت داشته و از نظر علمی نیز مورد تأیید باشد و برخی دیگر با دیدگاه دوم مطابقت دارد، با این که در مورد همه آیات نمیتوان ادعا کرد.
ج) نطفه؛ منشاء پیدایش انسان
قرآن در تبیین مراحل آفرینش انسان، نطفه را از عوامل خلقت میداند. برای آشنایی با نطفه لازم است به تفسیر و لغت مراجعه کنیم و دستآورد آنها را با علم تجربی تطبیق دهیم.
1. نطفه در لغت و اصطلاح
نطفه در لغت: نطفه از نطف، به معنای چکیدن همراه با صاف شدن و کم کم بودن میباشد. راغب در مفردات، نطفه را آب صاف شده و آب کم میداند و مینویسد: «النطفة الماء الصافی والقلیل»، (مفردات راغب اصفهانی، ذیل واژه نطف)؛ اما نویسنده اقرب الموارد معتقد است: «نطفه چه کم باشد، چه زیاد، نطفه نامیده میشود.» (اقرب الموارد، ذیل واژه نطف)
ابن منظور علاوه بر بیان موارد فوق، نطفه را به قطره آب تشبیه میکند: «و عرب برای شبی که در آن قطره قطره باران ببارد، «لیلة نطوف» میگوید.» (ابن منظور، لسان العرب، همان، ذیل ماده نطف) مرحوم طبرسی میگوید: «نطفه به معنای آب کم از مذکر یا مونث است و هر آب صاف را نطفه میگویند.» (طبرسی، مجمع البیان، ذیل حج/ 5) علامه طباطبایی آن را آب کم معنا میکند و کاربردش را بیشتر در جنس نر میداند. (طباطبایی، محمد حسین، همان، 20، 209) آیت الله معرفت نیز آن را شامل مرد، زن و مخلوط آن دو میداند. (معرفت، محمد هادی، التمهید، 6، 81) از سوی دیگر نطفه در قرآن، شامل زن و مرد میشود: «خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَة» (نحل/ 4) و (فاطر/ 11) اگر نطفه به معنای آب کم باشد؛ مقصود این است که انسان از آب کم آفریده شده و این گویای اعجاز و قدرت الهی است. اگر به معنای آب صاف شده باشد، یعنی نطفه، چکیده و صاف شده وجود انسان است. مؤید این نظریه نکره بودن نطفه در قرآن (یازده مرتبه) است و نشان از صاف شده و چکیده بدن دارد. روایتی از معصوم به این صورت نقل شده است: «خلقه من قطرة من ماء منتن فیکون خصیماً متکلماً بلیغاً»؛ (الحویزی، نورالثقلین، 3، 39؛ مجلسی، بحارالانوار، 57، 375) خداوند انسان را از قطره آب بد بو آفرید و سرانجام سخنگوی بلیغی شد.
نطفه در اصطلاح عبارت است از آنچه از مردان یا زنان برای لقاح و تشکیل جنین خارج میشود و در مردان منی (شامل میلیونها اسپرماتوزئیدها) و در زنان تخمک (اوول) نامیده میشود. (رضایی اصفهانی، محمد علی، همان، 2، 469)
2. نطفه در نگاه علم
نطفه ترکیبی از نطفه مرد (اسپرم)، با نطفه زن (اوول) است. اسپرمها، کرمکهایی بسیار کوچک و ذرهبینیاند و در هر مرتبه انزال 2 تا پانصد میلیون اسپرم وجود دارد. (پاک نژاد، اولین دانشگاه آخرین پیامبر، 1، 241) نطفه زن الکتریسیته مثبت و نطفه مرد الکتریسیته منفی دارد، لذا به سوی هم کشیده میشوند، اما هنگامی که اسپرم وارد تخمک شد، بار الکتریکی آن را منفی میکند. به همین دلیل اسپرمهای بیشمار دیگر که در اطراف آن وجود دارند، از آن رانده میشوند. بعضی گفتهاند با ورود اسپرم ماده شیمیایی مخصوصی ترشح میشود که اسپرمهای دیگر را میراند. (مکارم شیرازی، ناصر، همان، 25، 334)
زمانی که اسپرمها در مهبل زن ریخته میشود، در یک مسابقه به طرف سوراخ ریز مهبل میروند. تعدادی از آنها از سوراخ میگذرند، طول رحم را طی میکنند و به لولههای رحم که ده تا چهارده سانتیمتر طول دارد، میرسند. آنها با سرعت 11 میلیمتر در ساعت حرکت میکنند. از طرفی یک تخمک از جداره تخمدان زن جدا میشود و به وسیله دهانه لوله رحم که خاصیت مکنده دارد، بلعیده میشود. در لولههای رحم کرکهای بسیار ملایم و ظریفی وجود دارند که سرشان به سوی رحم تمایل دارد. تا تخمک بین آنها قرار میگیرد، به کمک ترشحات داخلی، لوله او را به سوی رحم میراند. ناگهان تخمک و اسپرمها به هم میرسند و هزاران کرمک (اسپرم) به وصال رسیده، تخمک را در بر میگیرند. این حالت بیشتر شبیه به جنگ و مسابقه است. (پاکنژاد، همان، 1، 243)
سلولهای جنسی انسان شامل چهل و هشت عدد کروموزم میباشد که هر کدام از ذرات متعددی به نام ژن ترکیب یافتهاند. این ژنها نقش مهمی در ساختمان سلول زنده دارند و بعضی از این ذرات بسیار ریز حاصل حالات و صفات پدر و مادر است. (شیرازی، گذشته و آینده جهان، 57)
3. نطفه در قرآن
واژه نطفه با الف و لام یک مرتبه «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ»؛ (مومنون/ 14) و بدون الف و لام یازده مرتبه در قرآن آمده است. از این موارد بعضی به مطلق نطفه، برخی به مخلوط نطفه زن و مرد و تعدادی هم به منی اشاره دارند.
الف: مطلق نطفه: «خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِین»؛ (نحل/ 4) انسان را از نطفهای آفرید، آنگاه ستیزهجویی آشکار است. (سورهی حج/ 5؛ به همین مضمون: غافر/ 67؛ کهف/ 37؛ فاطر/ 11) این آیه گویای آن است که جنس انسان از نطفه است. طبیعتاً انسان از مرد یا زن تنها خلق نشده، بلکه از مجموع نطفه زن و مرد به وجود آمده است. (مومنون/ 14 ـ 13 و عبس/ 19)
ب. نطفه از جنس منی: «مِن نُطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى»؛ (نجم/ 46)؛ از آب اندک سیّال هنگامى که ریخته مىشود. با توجه به این که منی در لغت «ماء الرجل» معنا شده است، آیه بالا نیز نطفه را از جنس منی میداند، میتوان آن را قرینه نطفه به حساب آورد که نطفه در این آیه، منی مرد است (من علم طب القرآنی، 37).
ج. نطفه مخلوط: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ»؛ (انسان/ 2) ما انسان را از نطفهای آمیخته آفریدیم. مَشَج، مِشَج، مشیج، امشاج به معنای آمیخته و درهم آمده است و نطفه امشاج یعنی آب مرد آمیخته به آب زن و خون آن است. (سیاح، احمد، المنجد، ذیل ماده مشج)
مفسران درباره این آیه احتمالهای مختلفی ذکر کردهاند. ما چند احتمال را یادآوری میکنیم.
الف) آیت الله مکارم شیرازی درباره (نطفة امشاج) چهار احتمال را مطرح میکند:
1. ترکیب نطفه مرد (اسپرم) و نطفه زن (اوول): احادیث زیادی در این باره نقل شده است؛
2. استعدادهای مختلف در نطفه از نظر عامل وراثت؛
3. اختلاط مواد مختلف ترکیبی نطفه؛
4. اختلاط همه اینها با هم.
ایشان احتمال چهارم را مناسب و جامع میداند.
ب) علامه طباطبایی بعد از بیان معنای لغوی نطفه، میفرماید: «وصف امشاج (مخلوط) برای نطفه یا به اعتبار اجزاء نطفه است که مختلف است یا به اعتبار اختلاط آب مرد و زن است و ابتلاء (که در آیه آمده: «نبتلیه») به معنی تبدیل حالات چیزی از حالی به حالی و از صورتی به صورتی است، مثل تغییر حالت طلا در کوره و مقصود از ابتلاء خداوند به خلقت انسان از نطفه، همان است که در آیات دیگر بیان شده که نطفه را علقه و علقه را مضغه و... میکند.» (طباطبایی، محمد حسین، همان، 20، 209 و ر.ک. به: پاکنژاد، رضا، همان، 1، 244)
نتیجه: صاحب نظران (سحابی، یدالله، خلقت انسان، 147؛ رضایی، محمد علی، همان، 481؛ زمانی، مصطفی، پیشگوییهای علمی قرآن، 117) معتقدند امشاج به معنای مخلوط شدن نطفه مرد و زن است و طبیعتاً به دلیل این آمیختگی، صفات پدر و مادر که به واسطه چهل و شش عامل وراثت و هر عامل بین ده هزار تا صد هزار نشانه و اطلاعات مخصوص، عناصر متراکم، آمیختگی رنگهای نطفه، و... که تمام این احتمالها جامع و مناسب است، چون همه آنها در نطفه جمع شده است.
د) آفرینش انسان از منی
بعضی دیگر از آیات قرآن منشاء آفرینش انسان را «منی» می دانند، مانند:
«وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالْأُنثَى * مِن نُطْفَةٍ إِذَا تُمْنَی» (نجم/46ـ45؛ واقعه/ 59 ـ 58 و قیامت/ 37)؛ «و اینکه او دو جفت نر و ماده آفرید؛ از آب اندک سیّال هنگامى که ریخته مىشود.»
1. منی در لغت و اصطلاح
منی در لغت: «منی» (بر وزن فلس) به معنی «تقدیر و اندازهگیری» است. «منی لک المانی؛ اندازهگیر برای تو اندازهگیری کرد». به مرگ «منیه» میگویند؛ چون مقدّر و اندازهگیری شده است. «تمنی» نیز به معنی آرزو کردن (در ذهن) است. به نطفه نیز منی میگویند، چون با قدرت خداوند اندازهگیری شده است» (راغب، همان؛ ابن فارس، مقاییس اللغة؛ قرشی، قاموس قرآن، ذیل ماده «منی»).
منی در اصطلاح: مایعی که از مردان هنگام نزدیکی (یا انزال) خارج میشود، میگویند.
2. منی در نگاه علم
مایع منی از ترشحات مختلفی از غدد زیر ناشی میشود:
1. بیضهها: ترشح اسپرما تزوئیدها، (سلولهای تاژکدار هستند و در مایعی غوطهورند) را بر عهده دارند.
2. کیسههای منی: این عضوها نزدیک پروستات قرار گرفتهاند، ترشح خاصی بدون عناصر بارور کننده دارند.
3. پروستات: مایعی ترشح میکند که ظاهر لزج و بوی ویژه به منی میدهد.
4. غدد ملحق به مجاری ادرار: غدد کوپر (cooper) یا غدد مری (mery) مترشح مایعی سیال و غدد لیتره (Littre) ماده مخاطی ترشح میکنند (بوکای، همان، 272 ـ 271).
منی از جمله مواد آلی حیوانی و ازتی میباشد. مثل خون سریع فاسد میشود و کانون جذب میکروبها است. تغییر رنگ میدهد و از عصاره هر بیست گرم خون، یک گرم منی تولید میگردد. یک قطره منی دویست تا سیصد میلیون اسپرماتوزئید دارد. گاهی به نطفه مرد کرمک گفته میشود؛ کرمکها درازند و طول آنها 10 تا 100 مو (هر مو یک میلیونم متر) میباشد. سر و گردن و دم بسیار متحرکی دارند که با آن در هر ثانیه 14 تا 23 میکرون حرکت میکنند. کرمکها (اسپرمها) در مهبل زن ریخته میشوند و با مقداری از ترشحات مذی ـ وذی (وذی با منی فرق دارد، وذی رطوبت مختصری است که از غدد مخصوص، پس از آمدن منی، ترشح میشود و خاصیت ضد سمی دارد. چون موقع خروج منی از مجاری، آثاری از سموم باقی میماند، رطوبت وذی آن آثار را دفع میکند، و وذی آنها را از بین میبرد. شرع مقدس منی را نجس و وذی را پاک میداند. (اهتمام، احمد، فلسفه احکام، 152)) ترشحات غدههای پروستات و غدد داخلی در مهبل میمانند و بیشتر آنها از مخاط مهبل جذب میشوند و وارد دستگاه گردش خون میگردند و طراوت و تازگی خاصی به زن میدهند. از این اسپرمها تنها سیصد تا پانصد عدد به ناحیه باروری میرسند که تنها یکی برای باروری مورد نیاز است. (ر.ک. به: لانگمن، پروفسور توماس، رویان شناسی، ترجمه: دکتر بهادری و شکور، 30؛ پاک نژاد، همان، 1، 241؛ طب در قرآن، 81 ؛ گذشته و آینده، جهان، 56؛ مکارم، همان، 22، 241)
بعضی از مترجمان آیه «مِن نُطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى» را چنین ترجمه کردهاند؛ «از نطفهای که خارج میشود و در قرارگاه رحم میریزد»، (فولادوند؛ نجم/46) اما منی مرد در مهبل یا مجرای تناسلی زن ریخته میشود؛ نه در رحم او. پس از ریختن منی در مهبل، اسپرمها با تلاش فراوان و با کمک مایعی که از دهانه رحم ترشح میشود، از لوله رحم عبور میکنند تا به تخمک برسند و پس از لقاح برای لانهگزینی به دیواره رحم میروند. (رضایی اصفهانی، همان، 2، 461 ـ 457)
نتیجه: قرآن منشاء آفرینش انسان را آب، نطفه، منی و خاک میداند. میتوان گفت یکی از مصداقهای آب و نطفه، همان منی است که با سه لفظ بیان شده است و هر کدام گوشهای از اسرار علمی آفرینش انسان را به نمایش می گذارند و از اشارات علمی قرآن به حساب میآیند.
هـ) آفرینش انسان از علقه
خداوند در آیات مختلف قرآن کریم به مراحل آفرینش انسان اشاره میکند که یکی از آنها «علق» است. واژه «علق» شش بار، (علق/2؛ حج/5؛ مومنون/14؛ غافر/ 67 و قیامت/38) در پنج آیه به صورتهای مختلف به کار رفته است. سورهای نیز با همین نام نازل شده است «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ...»؛ بخوان به نام پروردگارت که آفرید، انسان را از علق آفرید.
1. علقه در لغت و اصطلاح
«علق» جمع «عَلَقَه» و در اصل به معنای چیزی است که به چیز بالاتر آویزان شود. کاربرد آن در خون بسته، زالو، خون منعقد که در اثر رطوبت به هر چیز میچسبد، کرم سیاه که به عضو آدمی میچسبد و خون را میمکد و... میباشد. (مصطفوی، حسن، همان؛ راغب، همان؛ قرشی، همان، ذیل ماده «علق»). پس میتوان گفت در مواردی که علق به کار رفته، «چسبندگی» و «آویزان بودن» لحاظ شده است، مانند: زالو، خون بسته و کرمی که به عضو بدن میچسبد و آویزان میشود.
2. علق از نگاه علم
«علق» خون بستهای است که از ترکیب اسپرم مرد با اوول زن حاصل و به رحم زن داخل میشود و خود را به آن آویزان میکند. پس از پیوستن نطفه مرد به تخمک زن، تکثیر سلولی آغاز میشود و به صورت یک توده سلولی که به شکل توت است، در میآید. (در اصطلاح به آن مرولا Marula میگویند) و در رحم لانه میگزیند، یعنی، سلولهای تغذیه کننده به درون لایه مخاطی رحم نفوذ میکنند و به آن آویزان (نه کاملاً چسبیده به رحم) میشوند. قرآن این مطلب را با واژة زیبای «علق» بیان کرده است (دکتر دیاب و قرقوز، طب در قرآن، ترجمه: چراغی، 86). اگر واژه «علق» را به معنای خون بسته بپذیریم، میتوانیم تناسب آن را با موارد کاربردش اینگونه بیان کنیم:
1. چسبنده بودن آن (مکارم، همان، 27، 156) (کرمی که برای مکیدن خون به بدن میچسبد)
2. آویزان شدن آن به جداره رحم.
3. شباهت به زالو (زالو هر بار میتواند به اندازه یک فنجان قهوه، خون انسان یا حیوان را بمکد). نطفه در رحم، به صورت زالو وار به رحم میچسبد و از خون تغذیه میکند. (نجفی، گودرز، مطالب شگفتانگیز قرآن، 99) همچنین در وجه تشبیه به زالو گفتهاند که در مرحله ایجاد جنین، از هر دو مادهای به نام «هپارین» ترشح میشود تا این که خون در موضع منعقد نشود و تغذیهپذیر باشد (دکتر پاکنژاد، همان، 11، 110). شکل علقه مانند زالو کاملاً مسطح است و این حالت در چهار هفته اول ادامه دارد. (اسماعیل پاشا، عبدالعزیز، اسلام و طب جدید یا معجزات علمی قرآن، ترجمة: سید غلامرضا سعیدی، 182)
4. تغذیه از خون. آیتالله معرفت بعد از پذیرفتن این نظریه که «علق خون بسته است»، میگوید: علقه در روز هفتم به جداره رحم میچسبد (محمدهادی معرفت، التمهید، 6، 82).
نتیجه: با توجه به دیدگاه دانشمندان، مفسران و اهل لغت، «علق» به معنای «خون بسته» آویزان به رحم است؛ به ویژه آن که این مرحله از آفرینش انسان را در علم جنینشناسی جدید، واسطه بین نطفه و مضغه (گوشت شدن) میشمارند. خداوند میتوانست با بیان «الدم المنقبضه؛ خون بسته» مطلب را ذکر نماید، اما با آوردن واژه «علق» دو موضوع «خون بسته» و «آویزان بودن» را مورد توجه قرار دارد که با نظریات جدید پزشکی نیز همخوانی دارد. با توجه به پیشرفته نبودن علم پزشکی در چهارده قرن پیش، مسئله مذکور را میتوان از شگفتیهای علمی قرآن دانست که بعد از چهارده قرن کشف شده است. (پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، رضایی اصفهانی، محمد علی، همان، 2، 487 ـ 481)
با توجه به مطالب گذشته تعبیرات قرآن در مورد خلقت انسان از خاک، آب، خون و... با همدیگر تعارضی ندارد و هر کدام به مرحلهای از آفرینش انسان اشاره دارد.
2. چالش تقدّم آفرینش استخوان یا گوشت در جنین
در قرآن بعد از علقه، مضغه و بعد از آن استخوان و بعد از آن گوشت ذکر شده است، اما از نظر پزشکی اول گوشت در جنین شکل میگیرد و بعد از آن استخوان. پس آیه چهارده سوره مؤمنون با علوم پزشکی متعارض است.
بررسی
واژة استخوان مترادف «عَظْم» در زبان عربی است. (فرهنگ فارسی، 2، 2318، «عظم») لغتشناسان ریشة «ع ـ ظ ـ م» را در اصل به هر چیزی که در نیروی مادی یا معنوی بر دیگران برتری دارد، معنا کردهاند، از این رو استخوان را به سبب سختی و استحکام آن در برابر بافتهای نرم (گوشت) «عظم» نامیدهاند. (مصطفوی، همان، 8، 175، «عظم») در قرآن کریم افزون بر کاربرد دو واژة «عظم» و جمع آن «عظام»، واژههای «ترائب»، «تراقی»، «کعبین»، «صلب» و جمع آن «اصلاب» نیز که هر یک نامی برای استخوانی خاص در بدن است، به کار رفته است. این واژهها در مجموع بیست بار در هجده آیه از قرآن آمده است؛ «عظم» دو بار (انعام/ 146؛ مریم/ 4) «عظام» 13 بار در 12 آیه (بقره/ 259؛ اسراء/ 49، 98؛ مؤمنون/ 14، 35، 82؛ یس/ 78؛ صافّات/ 16، 53؛ واقعه/ 47؛ قیامت/ 3؛ نازعات/ 11)، «صلب» و «ترائب» یک بار (طارق/ 7) و «اصلاب»، «تراقی» و «کعبین» هر کدام یک بار. (به ترتیب: در نساء/ 23؛ قیامت/ 26؛ مائده/ 6)
آفرینش استخوان
قرآن بعد از بیان مرحله «مضغه؛ گوشت جویده» به مرحله دیگری اشاره میکند و میفرماید: «ثُمّ خَلَقْنَا النّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظامًا فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْمًا» (مؤمنون/14)؛ «سپس آب اندک سیّال را به صورت [خون بسته] آویزان آفریدیم؛ و [خون بستهى] آویزان را به صورت (چیزى شبیه) گوشت جویده شده آفریدیم؛ و گوشت جویده شده را به صورت استخوانهایى آفریدیم و بر استخوانها گوشتى پوشاندیم». کاربرد فعل «خَلَقَ» نشان میدهد که ضرورتی برای تبدیل همة مضغه به استخوان وجود ندارد؛ زیرا این فعل به معنای «ایجاد یا کیفیت مخصوص» است و فقط بر چگونگی پیدایش و اندازهگیری مقادیر مورد نیاز برای آفرینش استخوان دلالت دارد. (مصطفوی، 3، 109؛ مقاییس اللغة، 2، 213، «خلق»). از اینجا سازگاری این یافتة پزشکی که «بخش میانی مضغه (میزودرم) با پیمودن مراحلی به استخوان تبدیل میشود» (معرفت، همان، 6، 83 ـ 85 ؛ الآیات العجاب، 152 ـ 153) با آیة شریفه روشن میگردد.
آشنایی بهتر با مرحله استخوان بندی جنین
در سومین هفته رشد جنین، لایه زایای اکتودرم، مزودرم و اندودرم تشکیل میشود. از لایه اکتودرم، اعضا و ساختمانهایی که در ارتباط با دنیای خارج باقی میمانند؛ ایجاد میگردد، مانند: دستگاه عصبی، پوشش حس، گوش، بینی، چشم و... ، از لایه مزودرمی اعضای سکتروم (غضروف و استخوان) دستگاه ادرار و تناسلی و... به وجود می آید و از لایه اندودرمی، دستگاه معدهای، رودهای، دستگاه تنفسی، مثانه و... ساخته میشود.
با توجه به مطالب فوق؛ غضروف و استخوانها از لایه میانی (مزودرم) تشکیل میشود که به وسیله دو لایه دیگر (اکتودرم و اندودرم) پوشیده شدهاند که از آن دو لایه اکثر گوشتی بدن مثل پوست، غدد... ساخته میشود. هم چنین ساخته شدن سلولهایی که باعث پیدایش غضروف و استخوان میشود، از هفته چهارم بارداری شروع میشود، اما سلولهای ماهیچهای پس از آن ساخته میشود. (ر.ک. به: لانگمن، همان، 57)
آشنایی با غضروف و استخوان سازی
گفته شد که لایه میانی مزودرم غضروفها و استخوانها را تشکیل میدهد، پس بهتر است با غضروف و استخوانسازی آن آشنا شویم. «غضروف» نوعی بافت «همبند» است که به علت ویژگی ارتجاعی فشار زیادی را میتواند تحمل کند و از بافتهای نرم بدن نیز پشتیبانی به عمل آورد. هر غضروف مادهای بنیادی دارد که در ساختمان آن مقدار زیادی (حدود 70%) آب به کار رفته است. این ماده بنیادی میتواند در آب جوش حل شود و مادهای به نام ژله غضروف یا کندرین (chondrin) را به وجود آورد. رنگ غضروف سفید مایل به رنگ آب است، البته در افراد مسنّ به علت تغییرهای متابولیک، میتواند به زرد رنگ باشد. غضروف اولین مرحله ساخته شدن استخوان است. غضروف بافتی مشتق از مزانشیم است که برای اولین بار در اواخر هفته چهارم زندگی جنین ظاهر میشود و در قسمتهایی که میخواهد استخوان تشکیل دهد، ابتدا باید قالبی از غضروف به وجود آید تا بعداً به استخوان تبدیل شود، بنابراین استخوان سازی به دو صورت انجام میپذیرد:
1. استخوانسازی داخل غشایی: بافت استخوانی در داخل لایهای از بافت همبند مزانشیمی تشکیل و این بافت به طور مستقیم به بافت استخوانی تبدیل میشود. فرق استخوانسازی داخل غشایی با تشکیل غضروف این است که غضروف معمولاً رگ خونی و لنفی و عصب ندارد و تغذیه آن توسط انتشار صورت میگیرد و به لحاظ نداشتن رگ خونی، ترمیم آن به سختی صورت میگیرد، ولی محل تشکیل استخوان بسیار پر عروق میباشد.
2. استخوانسازی داخل غضروفی: در اکثر استخوانهای بدن، سلولهای مزانشیمی ابتدا به تعدادی از قالبهای غضروفی شفاف تبدیل میشود که به نوبه خود استخوانی میگردد.
استخوانی که به گونه ابتدایی در بدن جنین تشکیل میشود، به طور موقت و به تمامی از نوع نابالغ یا اولیه است. بافت استخوانی جنین پس از تولد به تدریج از بین میرود و به جای آن استخوان بالغ یا ثانویه تشکیل میگردد. نکته جالب در بافت استخوانی این است که این بافت از ابتدای تشکیل تا پایان عمر دو فعالیت متضاد دارد؛ استخوان سازی و تخریب استخوان. (کریمی یزدی، حسن، شگفتی پزشکی در قرآن کریم، 47 ـ 41)
با توجه به مطالب علمی میتوان گفت: سلولهای غضروفی و استخوانی از لایه میانی جنین (مزودرم) زودتر از سلولهای ماهیچهای و پوستی پدید میآیند. پس سلولهای استخوانی و غضروفی با دو لایه دیگر جنین (اکتودرم و اندودرم) پوشیده میشوند و سلولهای ماهیچهای و پوستی روی آنها را مانند لباس میپوشانند. این یافتههای علمی با مطالب قرآنی هماهنگ است و نشان از شگفتی علمی قرآن دارد. (رضایی اصفهانی، همان، 2، 513 ـ 506؛ شریف، عدنان، همان، 59؛ مکارم، همان، 14، 212؛ دیاب وقرقوز، همان، 89)
3. تعارض نمای صلب و ترائب با یافتههای پزشکی
قرآن منشاء منی را «صلب و الترائب» (پشت مرد و سینه زن) میداند، در حالی که با یافتههای علوم پزشکی در تناقض است، چون منی از بیضه مرد بیرون میآید.
بررسی
خداوند درباره منشاء منی میفرماید: «فلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِن مَاءٍ دَافِقٍ * یَخْرُجُ مِن بَیْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِب»؛ (طارق/7 ـ 5) «پس انسان باید بنگرد که از چه چیز آفریده شده است! از آبى جهنده آفریده شده است؛ آبى که از میان پشت و (دو استخوان) پیش (مرد) بیرون مىآید.»
«دافق» از «دفق» به معنای «صبُ الماء» و ریختن آب آمده است و منظور از «ماء دافق» همان منی مرد است که به صورت جهنده از او خارج میشود. (قرشی، همان، ذیل ماده «دفق» و علامه طباطبایی، المیزان، 20، 379) واژه شناسان «صلب» را به «سخت و انعطافناپذیر» معنا کردهاند (مصطفوی، همان، 6، 262؛ راغب، همان، 489؛ مقاییس اللغه، 3، 301، «صلب») و مصداق آن را استخوانهای تیره پشت از پس گردن تا آخر رانها، میدانند (مصطفوی، ذیل ماده صلب و ترائب) و مصداق آن را همه ستون فقرات یا آخرین قسمت ستون مهرهها میدانند (مراغی، تفسیر، 10، ص 30، ص 113؛ قرشی، همان، 1، 271)، ولی در مورد مفهوم و مصداق واژة «ترائب» اختلاف است؛ گروهی به فراخور همانندی ریشة «ترائب» و «تراب = خاک»، ترائب را به معنای خواری و خضوع گرفتهاند و بر این اساس آن را استخوان نرم یا عضلات بین رانها که از پائینترین اعضا و در مقایسه با ستون فقرات نرمتر است، میدانند. (مصطفوی، همان، ج 1، 383 ـ 384، «ترب»).
برخی دیگر «ترائب» را جمع «تریبه» و به معنای برابری سر دو استخوان در سینه و جاهای دیگر بدن میدانند (مقاییساللغه، 1، 346؛ مجمع البحرین، 1، 274) و به همین دلیل آن را شامل همة اعضای قرینه و دوتایی بدن انسان، مانند استخوانهای دو طرف قفسة سینه، دستها و چشمها و... دانستهاند. (قرطبی، تفسیر، 20، 5). بسیاری نیز با توجه به این که ماده نخستین پیدایش انسان، ترکیبی از نطفة زن و مرد است و بر اساس آنچه در کلام عرب مشهور است (طبرسی، مجمع البیان، 10، 715؛ قرطبی، همان، 20، 5)، صلب را ستون فقرات مرد و ترائب را استخوانهای سینه زن دانستهاند؛ (طبرسی، همان، 10، 715؛ رازی، التفسیر الکبیر، 31، 129؛ الجواهر، مج 13، ص 25، 114) یعنی ترائب برای اشاره به زن و به معنای قسمت پیش روی انسان، در مقابل صلب که پشت انسان است. برخی دیگر با توجه به کاربرد صفت «دافق» (جهنده) برای نطفه: «خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ * یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصّلْبِ وَالتّرائِبِ» (طارق/ 6 - 7) و اختصاص این ویژگی به نطفه مرد، بر این باورند که «صلب» و «ترائب» هر دو به مرد اختصاص دارد. (معرفت، همان، 6، 63 ـ 65. ر.ک. به: دانشنامه فرهنگ قرآن ، دفتر تبلیغات، 3، ذیل واژه استخوان)
دیدگاهها
این آیه به ریشه منی اشاره دارد، به این معنا که منی از صلب و ترائب سرچشمه میگیرد. سوره اعراف، آیه 172 نیز به منشاء منی اشاره دارد. در این آیه آمده است: «وَإِذْ أَخَذَرَبُّکَ مِن بَنِیآدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ...»؛ و هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنان را بر گرفت. مفسران با توجه به مصداقها و احتمالها در مورد واژه «صلب و ترائب»، احتمالات گوناگونی بیان میکنند؛ منی از میان پشت و روی او خارج میشود، که با توجه به هیجانات کل بدن، میتوان گفت منی از تمام بدن خارج میشود (تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ذیل آیه)؛ یا کل بدن بین استخوان سینه و پشت واقع شده است. (طباطبایی، همان، ذیل آیه) مشهور و موافق علم و لغت این است که آب منی از بین ستون فقرات پشت و دو استخوان ران پا (محل آلت تناسلی) خارج میشود. (معرفت، همان، 6، 64؛ دیاب و قرقوز، همان، 32)
قرآن برای حفظ عفت کلام، بعضی از مسائل جنسی را با کنایه، تشبیه و تمثیل بیان میکند و از طرح مستقیم آن خودداری میورزد. از این رو برای پرهیز از بردن نام آلت تناسلی، به صورت کنایه واژه «ترائب»؛ یعنی دو استخوان جلوی بدن مرد را به کار برده است. برخی صاحب نظران درباره منشأ منی میگویند: «وقتی به کتب لغت مراجعه میکنیم، محل منی را صُلب و ترائب میدانند که مربوط به قسمت پشتی و قدامی ستون فقرات است؛ یعنی جای اولیهای که بیضه و رحم قرار میگیرند. (قبل از شش ماهگی جنین، بیضه و تخمدان هر دو در پشت قرار دارند و پس از شش ماهگی در جنس نر هر دو به پایین کشیده شده و در پوسته بیضه قرار میگیرند و به وضع عادی در میآیند و در جنس ماده نیز مختصر جابجا شده و در دو طرف پهلو محاذی لولههای رحم جایگزین میشوند.» (پاکنژاد، همان، 1، 240) برخی دیگر مینویسند: «منی مرد که از میان صُلب و ترائب (استخوان پاها) او خارج میشود، در تمام نقاط و مجاری عبور منی - از نظر کالبد شکافی - در محدوده صُلب و ترائب (استخوان پاها) قرار دارند. غدد کیسهای پشت پروستات (که ترشحات آنها قسمتی از منی را تشکیل میدهد) نیز در این محدوده قرار دارند، پس میتوان گفت منی از میان صلب مرد به عنوان یک مرکز عصبی ـ تناسل امر کننده ـ و ترائب او به عنوان رشتههای عصبی مأمور به اجرا، خارج میشوند.» (دیاب و قرقوز، همان، 32، با تلخیص)
با توجه به کتب لغت، نظر مفسران و دیدگاههای دانشمندان، میتوان گفت «صلب» به معنای پشت مرد، به عنوان یک مرکز عصبی، و «ترائب» به معنای ما بین دو استخوان ران است که کنایه از دستگاه تناسلی مرد میباشد، پس آیه «صُلب و ترائب» با نظرات دانشمندان جنینشناسی و سایر رشتههای علوم پزشکی روز همخوانی دارد. پس تعارضی بین یافتههای علوم پزشکی با آیه صلب و ترائب وجود ندارد. با این حال آیا میتوان آن را «اعجاز علمی» دانست؟
به نظر میرسد مسئله خروج منی از بدن انسان و دستگاه تناسلی که بین پشت و دو استخوان جلوی بدن است، تا حدودی برای بشر حسپذیر بوده است، لذا آیه بالا را نمیتوان در ردیف اعجاز علمی قرآن دانست، بلکه یکی از «اشارات علمی قرآن» است (رضایی اصفهانی، محمدعلی، همان، 2، 445 ـ 457).
4. امکان آگاهی از جنس جنین در قرآن و علم
ظاهر بعضی آیات گویای این است که آگاهی از جنس جنین مخصوص خداوند است (رعد/ 8) و انسان قادر نیست از آن اطلاعی پیدا کند، در حالی که امروزه با پیشرفت علم پزشکی، تشخیص آن برای انسان ممکن است، پس در این مورد بین علوم و قرآن تعارض وجود دارد.
بررسی
قرآن آگاهی از جنس جنین در رحم را مخصوص خدا میداند، و میفرماید: «یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنثَی» (رعد/ 8) «(تنها) خدا میداند آنچه را هر مادهای [در رحم] بار گیرد»؛ «وَیَعْلَمُ مَا فِی الْأَرْحَامِ» (لقمان/ 34) «(و خدا) آنچه را که در رحمهاست، میداند.
در عصر ما آگاهی از جنس جنین امری عادی و طبیعی است و علاوه بر سونوگرافی، دانشمندان با خارج کردن مقداری از مایع آمینوتیک (مایع درون جفت که جنین را احاطه کرده است) و آزمایش آن، در اوایل شکلگیری جنین، به جنسیت جنین پی میبرند (دیاب و قرقوز، همان، 52)، حتی امکان انتخاب نوع نوزاد را به والدین نوید میدهند و گامهای مؤثری هم در این زمینه برداشتهاند. آنان در مورد خرگوش موفقیتهایی داشتهاند و میگویند این ترکیبات یک عمل شیمیایی است و از این پس تعیین نوع جنس بر اساس توافق پدر و مادر خواهد بود. (پاک نژاد، همان، 1، 255) از سوی دیگر بشر توانسته است به ماهیت جنین، حتی قبل از شکلگیری و موقع لقاح، دست یابد. آیا میتوان این تناقض را پذیرفت؟ برای حل این مشکل توجه به مطالب زیر ضروری است:
1) برای آیه «وَیَعْلَمُ مَا فِی الْأَرْحَامِ»؛ آنچه را که در رحمهاست، میداند. (لقمان / 34) دو احتمال ذکر شده است:
الف) حرف «ما» در آیه موصوله است که نشان از عمومیت دارد و علم به تمام خصوصیات و سرنوشت نهایی انسان منحصر در خداست و آگاهی انسان به بعضی از خصوصیات، ضرری به انحصار نمیزند.
ب) با توجه به کلّ آیه، خداوند آگاهی از «قیامت، نزول باران و علم به ارحام» را ذکر کرده است. بعضی از مفسران علم به ارحام و نزول باران را جمله معترضه میدانند؛ یعنی علم به آن دو مخصوص پروردگار نیست و انحصار آن از آیه استفاده نمیشود.
با توجه به احتمال دوم، هر انسانی میتواند با دقت و کاوش در واکنش شیمیایی کروموزومها و سلولهای جنین و تأثیر غذا و دارو به جنس جنین پی ببرد. (دیاب و قرقوز، همان، 55 ـ 52؛ نجفی، همان، 103 ـ 102؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 10، 133 و 17، 99؛ همو، پیام قرآن، 2، 88؛ طبرسی، همان، 324؛ رضایی، محمد علی، همان، 2، 523 ـ 518)
2) بعضی از علوم مختص خداست، مانند قیامت، بهشت، جهنم و... . بعضی دیگر در گرو اختیار خداوند است و علم آن را کسی نمیداند؛ مگر اینکه خداوند به وی آموخته باشد، مانند مسئله شفاعت، توسل، شفا مریض از سوی ائمه یا افراد عادی و... . بعضی از علوم نیز در انحصار خدا نیست. به این معنا که خدا میفرماید: «من آگاهی از آن دارم» و این گویای آن نیست که کسی نمیتواند از آن اطلاع داشته باشد و به عبارت دیگر علم دیگران را از آن نفی نکرده است.
3) آگاهی خدا از آنچه در رحم است، به جنسیت محدود نمیشود، بلکه جنین خصوصیات دیگری دارد که انسان نتوانسته است به آن دست پیدا کند، مانند: سعادت و شقاوت طفل، استعدادها، ذوقها، مدت عمر. هر چند بشر میتواند بعضی از صفات مانند شکل ظاهری، طول جسم ... را کشف نمایند، اما آگاهی از صفات روحی و غیره، منحصر در خداوند است. خداوند میفرماید: من از آنچه در رحم است (با تمام خصوصیات) آگاهی دارم، اما اطلاع انسان از جنس مذکر و مؤنث ضرری به انحصار علم خدا در مورد جنین (با تمام خصوصیات) نمیزند.
4) علم خداوند به واسطه نیاز ندارد، اما آگاهی بندگان به واسطه و ابزار نیازمند است.
با در نظر گرفتن تمام احتمالها و تفاسیر، آیات مطرح شده تناقضی با یافتههای جنینشناسی ندارند.
نتیجه
از مطالب گذشته برداشت میشود که قرآن حق است، و باطل (در حوزه اعتقادی و فرهنگی یا علمی) را در خود نپذیرفته است. آنچه برخیها را واداشته است تا اتهام تناقض گویی را در حوزه علوم پزشکی به قرآن نسبت بدهند؛ عدم فهم تفسیر قرآن بوده است، لذا با اندک تأملی در آیات محل مناقشه نه تنها تناقض ظاهری رفع میگردد، بلکه همسویی قرآن با علوم پزشکی روز نیز روشن میشود، مانند خلقت انسان، آگاهی خداوند از جنس جنین، منشاء نطفه و... .
منابع
1. ابن منظور، لسان العرب، دارالفکر، بیروت، 1990 م، چ اول.
2. اسماعیل پاشا، عبدالعزیز، اسلام و طب جدید، ترجمه غلامرضا سعیدی، انتشارات برهان، بیتا.
3. اهتمام، احمد، فلسفه احکام، اسلام، اصفهان، 1344 ش.
4. بسام دفضع، الکون و الانسان بین اسلام و القرآن، مطبعة الشام، بیجا، بیتا.
5. بوکای، موریس، مقایسهای بین تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه ذبیحالله دبیر، نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1365.
6. بی آزار شیرازی، عبدالکریم، قرآن و طبیعت، چ 2، بی جا، بی تا.
7. همو، گذشته و آینده، قم، انتشارات طباطبایی، 1349 ش، چ 2.
8. پاکنژاد، رضا، اولین دانشگاه آخرین پیامبر، مکتب اسلامیه و بنیاد فرهنگی شهید، تهران، 1363، چ 1.
9. توماس لانگمن، رویانشناسی، ترجمه دکتر بهادری و شکور، شرکت سهامی چهر، 1370، چ 6.
10. حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائلالشیعه، تصحیح ربانیشیرازی، فرهنگ اسلامی، تهران، 1374، چ 7.
11. الحویزی، عبدالعلی العروسی، نورالثقلین، المطبعة العلمیه، قم، 1383 ق.
12. دیاب، عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن، ترجمه چراغی، انتشارات حفظی، تهران، بیتا.
13. راغب اصفهانی، ابوالقاسم الحسین بن محمد، مفردات فی غریب القرآن، المکتبة الرضویه، تهران، 1332 ش.
14. رجحان، محمد صادق، بافتشناسی انسانیپایه، انتشارات چهره، تهران، 1370، چ 10.
15. رضایی، حسن رضا، قرآن و فرهنگ زمانه، مرکز مطالعات و پژوهشهای حوزه علمیه، قم، 1383، چ اول.
16. همو، شگفتیهای آیات پزشکی در قرآن، پژوهشهای تفسیر و علوم قرآن، قم، 1387، چ 1.
17. رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، مبین، رشت، 1382، چ 4.
18. همو، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، انتشارات اسوه، قم، 1365، چ 1.
19. زمانی، مصطفی، پیشگوییهای علمی قرآن، پیام اسلام، قم، 1350ش.
20. سحابی، یدالله، خلقت انسان، شرکت سهامی، تهران، 1351 ش، چ 13.
21. شریف، عدنان، من علم الطب القرآن، دار علم ملابین، بیروت، 1995م، چ دوم.
22. شیرازی، نیازمند، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزی، میهن بیجا، بیتا.
23. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه نوری همدانی، قم، بنیاد علمی و فکری علامه، 1366.
24. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، مکتبة الاسلامیه، تهران، 1395 ق، چ 5.
25. علامه مجلسی، محمد تقی، بحار الانوار، المکتبة الاسلامیه، تهران، 1385 ه . ق.
26. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، دارالکتب الاسلامیه، تهران.
27. الکیس کارل، انسان موجود ناشناخته، ترجمه دبیری، اصفهان، بی تا، 1354.
28. مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، انتشارات در راه حق، قم، 1367 ش.
29. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات قرآن الکریم، وزارت فرهنگ و ارشاد، تهران، 1371.
30. معرفت، محمد هادی، التمهید، انتشارات التمهید، قم، 1377 ش.
31. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، جامعه مدرسین، قم، 1377، چ 5.
32. همو، تفسیرنمونه، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1371 ش، چ 26.
33. یزدی، مرتضی، دانستنیهای پزشکی، تهران، 1343.