قرآن و تعبیر شرق و غرب

قرآن و تعبیر شرق و غرب
پاسخ اجمالی: 
تعبیر از مشرق و مغرب، تعبیری کنایی برای اشاره به تمام عالم و هستی است؛ زیرا مشرق و مغرب، معیار شناخت جهات دیگر است. طلوع و غروب خورشید و ستارگان، اهمیت ویژه‌ای دارد و بیش از هر چیز آشکار است و قابل حس و فهم است؛ زیرا ایجاد شب و روز، از طلوع و غروب (مشرق و مغرب) است و نشانه و آیتی آشکار است که هر روز تکرار می‌شود و ملموس و محسوس است.

شبهه:

چرا در قرآن فقط از شرق و غرب، سخن گفته شده است، نه شمال و جنوب؟

پاسخ تفصیلی:

تعبیر آوردن از مشرق و مغرب (بدون شمال و جنوب) می‌تواند با توجه به نکاتی باشد:

* مشرق و مغرب، ملموس و محسوس هستند و معیاری برای شناخت جهات دیگر است. تعبیر از مشرق و مغرب، کنایه از وسعت و گستردگی است؛ در فارسی هم برای کنایه از وسعت و گستردگی، می‌گوییم از شرق تا غرب عالَم.

* تعبیر از مشرق و مغرب، تعبیری کنایی است برای اشاره به تمام عالم و هستی. طلوع و غروب خورشید و ستارگان، اهمیت ویژه‌ای دارد و بیش از هر چیز، آشکار است و قابل حس و فهم است؛ زیرا ایجاد شب و روز، از طلوع و غروب (مشرق و مغرب) است و نشانه و آیتی آشکار است که هر روز تکرار می‌شود و ملموس و محسوس است.

* یک سرزمین وسیع، طلوع و غروب‌های متعدد (مشرق و مغرب‌های متعدد) دارد. طلوع و غروب‌های متعدد، می‌تواند از شگفتی‌های علمی قرآن و اشاره به کروی بودن زمین باشد.

نکته

مشرق و مغرب، معیار شناخت جهات دیگر است: «قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ» (بقره: 2/ 142)، در اين آيه، از ميان جهات چهارگانه، تنها به ذكر مشرق و مغرب اكتفاء شده است، بدين سبب كه در هر افقى، ساير جهات به وسيله اين دو جهت معين مى‌شوند، هم جهات اصليش و هم جهات فرعيش، مانند شمال و جنوب و شمال غربى و شرقى و هم جنوب غربى و شرقى. این دو جهت نسبى است، كه در هر نقطه با طلوع و غروب آفتاب و يا ستاره، مشخص مى‌شود و به همين جهت هر نقطه از نقاط زمين كه فرض كنى، براى خود مشرق و مغربى دارد، كه ديدنى و محسوس است؛ بر خلاف دو نقطه شمال و جنوب حقيقى هر افق، كه تنها تصور می‌شود و محسوس نيست، و شايد به خاطر همين نكته بوده كه دو جهت مشرق و مغرب را به جاى همه جهات به كار برده است. (طباطبایی، محمد حسین، تفسير الميزان، ترجمه موسوی همدانی، انتشارات: جامعه مدرسین، دفتر انتشارات اسلامی ـ قم، ج 1، ص 480 و 481)

تعبير به «مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا»؛ مشرق‌ها و مغرب‎هاى زمين، (اعراف: 7/ 137) اشاره به سرزمين‌هاى وسيع و پهناورى است كه در اختيار فرعونيان بود؛ زيرا سرزمين‌هاى كوچک، مشرق‌ها و مغرب‌هاى مختلف و به تعبير ديگر، افق‌هاى متعدد ندارد؛ اما يک سرزمين پهناور، حتما اختلاف افق و مشرق‌ها و مغرب‌ها، به خاطر خاصيت كرويت زمين، خواهد داشت، به همين دليل است كه اين تعبير كنايه از وسعت سرزمين فراعنه گرفته شده است. (مکارم شیرازی و همکاران، تفسير نمونه، انتشارات: دار الکتب الاسلامیه ـ تهران، ج 6، ص 329)

تعبير به «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ» خداوند مشرق و مغرب، (مزمل: 73/ 9) اشاره به حاكميت و ربوبيت او بر تمام جهان هستى است، همان‌گونه كه در تعبيرات روزمره مى‌گوئيم: فلان كس شرق و غرب زمين را در سيطره خود قرار داد؛ يعنى تمام روى زمين را، نه فقط نقطه مشرق و مغرب. (تفسير نمونه، ج 25، ص 181) لذا جمله «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ» (مزمل: 73/ 9) به معناى ربّ همه عالم است، براى اين كه مشرق و مغرب دو جهت نسبى است كه مشتمل بر تمامى جهات عالم مشهود است و اگر از ميان شش جهت تنها اين دو جهت را ذكر كرد، براى اين بود كه با ليل و نهار كه قبلا ذكرش شده بود، مناسب‌تر است؛ زیرا شب و روز مربوط به طلوع و غروب است. (ترجمه تفسیر المیزان، ج 20، ص 102)

البته ممكن است این جمله اشاره به اين باشد كه همان خداوندى كه قادر است خورشيد با عظمت را هر روزى در مشرق و مغرب جديدى قرار دهد و آن چنان اين حساب دقيق باشد كه ميليون‌ها سال دوره سالانه خود را بى كم و كاست طى كند، قادر است بار ديگر انسان را به زندگى باز گرداند و حيات نوينى بخشد و يا گروهى را ببرد و گروهى شايسته‌تر جانشين آنها كند. (تفسير نمونه، ج 25، ص 45) افق‌های متعدد و کروی بودن زمین، حتما اختلاف افق و مشرق‌ها و مغرب‌های متعدد خواهد داشت؛ این به خاطر خاصيت كرويت زمين است. (ر.ک: نمونه، ج 6، ص 329) تعبير «مشارق و مغارب»، دلالت مطابقى بر كرويت زمين ندارد؛ يعنى به صورت مستقيم نمى‌‏فرمايد كه زمين گرد است، ولى به صورت دلالت التزامى بر كرويت زمين دلالت دارد؛ چرا كه وجود مشرق‌‏ها و مغرب‌هاى متعدد براى زمين با كروى نبودن زمين ناسازگار است. (رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، انتشارات کتاب مبین، چاپ پنجم، سال 1388، ص 191)