آیات به شدت خصمانه علیه یهود
چکیده
مطابق آموزه هاي اسلامي و آيات قرآن، خداوند انسانها را به تدبر و تفکر در باب امم گذشته و اطلاع بر عوامل و ريشههاي انحطاط و يا پيروزي آنها، دعوت ميکند، از گذشته و گذشتگان بايد درس آموخت تا از عوامل و زمينههاي سقوط و انحطاط اجتناب نمود. هر جامعهاي پس از دوران شکوفايي، به تدريج ميثاق و ايمان خود را فراموش ميکند و از توحيد و يکتاپرستي، به شرک و ماده پرستي، و از باطن و محتواي دين به ظاهر و روبناي آن، از عدالت به ظلم و از حزب الله به حزب شيطان روي ميآورد و در گروه مشرکان، فاسقان و کافران قرار ميگيرد. در اين زمان است سنّت الهي مبني بر انهدام و سقوط يک ملّت جاري ميگردد. جامعه يهود هم مانند ساير امّتهاي گذشته از مسير حق و صراط مستقيم دور گرديد و تعاليم حضرت موسي (علیه السلام) و معجزات و ساير نعمات الهي را ناديده گرفته و در جرگه امتهاي منحرف، قرار گرفتند.
1ـ مقدّمه
بدون شک يکي از عواملي که جوامع را از خطر سقوط محافظت مي نمايد، اخلاق است؛ زيرا خداوند فطرت و سرشت انسان را بر اساس ميل به نيکيها و فضائل آفريده است و تمامي اديان الهي را به اخلاق نيکو و فضائل اخلاقي دعوت مي کند و در مقابل يکي از دلايل انحراف و سقوط جوامع را روي آوردن به رذائل اخلاقي و صفات مذموم مي داند. قوم يهود علاوه بر انحرافات فکري و اعتقادي و موضع گيريهايي که در زمينه عقيده و نظر داشتند از لحاظ اخلاقي هم داراي صفات زشت و نکوهيدهاي بوده اند، قرآن کريم همان طور که به انحرافات اعتقادي يهوديان مي پردازد و آنها را سرزنش و نکوهش ميکند، به ويژگيها، صفات و اخلاق رذيله اين قوم منحرف در آيات متعددي پرداخته و آنان را به سبب اين اوصاف و طبايع پليد و خبيث مورد سرزنش قرار ميدهد؛ زيرا همان گونه که عقايد باطل منشأ کجروي هاي زيادي در رفتار مي گردد، عادت کردن به صفات زشت و رذيله نيز موجبات فراهم کردن زمينههاي ارتکاب اعمال زشت ميشود و جامعهاي که به اين اخلاق رو آورد، مطمئناً به زودي هلاک خواهد شد.
امّا سؤالاتی که در این تحقیق به بررسی آنها پرداختهایم از این قرار است:
آیا یهودیان معتقدند که دستان خدا بسته است؟ آیا یهودیان پیوسته در حال ایجاد جنگ بودهاند؟ آیا یهودیان پیوسته در حال فساد بودهاند؟ آیا یهود و مشرکین بزرگترین دشمنان اسلام هستند؟ برای پاسخ به این پرسشها به مطالعه و تحقيق کتب مختلف، منابع و مراجع معتبر پرداخته شده است تا حقیقت نمایان گردد و این مسألهای است که در این پژوهش به آن پرداخته می شود.
2ـ معنای لغوی و اصطلاحی یهود
در مورد اشتقاق کلمه يهود راغب مي گويد:« يهود از ريشه هَوْد يعنى توبه و بازگشت از گناهان است، فرمود: «إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ» (اعراف: 7/156) بعضى از علماء گفتهاند واژه يهود از همين به «هُدْنا إِلَيْكَ» گرفته كه نامى در معنى مدح و ستايش كه پيش از منسوخ شدن شريعتشان به وسيله پيامبران بعدى اين نام بر آنها الزامى شد، هر چند كه ديگر معنى مدح ندارد؛ مانند نصارى كه در اصل از «مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ» (صف: 61/14) پيام و نداى حضرت مسيح (علیه السلام) به ياران خويش است گرفته شده سپس بعد از منسوخ شدن شريعتشان اين نام بر آنها قرار گرفت.» (راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، تحت واژه «هود») در لغت نامه دهخدا درباره معـاني يهـود آمده که: «قــوم موسي «علیه السلام»، به آن جهـت که اين نام نهـادند که موسـي «علیه السلام» گفت: انا هدنا اليـک، يعني مـا به تو رجـوع کـرديم و ايشـان هفــتاد يک فرقه اند.... نام قـومي از ساميان که موسي پيامبر، آن قوم را از مصر به شام برد». (دهخدا، لغت نامه دهخدا، تحت واژه «يهود»)
3ـ يهود و بسته بودن دست خداوند
ايمان یهود نسبت به ذات اقدس اللَّه ناقص و سطحى بود، به همين دليل به خود اجازه مىدادند هر ناروايى را به خداوند بزرگ نسبت دهند و از آن پروا نداشته باشند. در حقيقت، اعتقاد آنها به خداوند در حد محسوسات بيشتر نبود و هر چيزي وراى محسوس را قبول نداشتند و نسبت به ذات بارى تعالى رفتارهاى ناروا وسخنان سخيف داشتهاند.لذا قرآن گفتار و کردار آنان را بيان مي کند؛ آن جا که ميفرمايد:
«وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ» )مائده: 5/64)
اين گفتار زشت، گنهکارانه و پليد آنان بود که خداوند متعال را با اين اوصاف- که نشان از جهل، عقب ماندگي روحي و خباثت ذات و روانشان دارد- خطاب مي کنند و گفتند: دست خدا بسته است، که پاسخ آنها از طرف خدا اين گونه آمد و صفت بخل را براي خود آنها اثبات کرد. از اين رو، خداوند آنها را مورد لعنت و نفرين قرار داده و از رحمت خود دور کرده است و اين عذابي است براي آناني که جسارت کردند و گفتند: «يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» ! خداوند پس از اين گستاخي، اين تصور غلط و بيمار گونه را تصحيح مي کند و يادآوري ميکند که دست خود آنها بسته است: «غُلَّتْ أَيْدِيهِم»، بلکه افاضه نعمات الهي بر سر بندگان خود هميشه جاري است. «بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ». (رک: سيد بن قطب، في ظلال القرآن، 2/929)
علامه سید محمد حسین طباطبايي در معناى اين آيه و اين كه يهود به چه مناسبت اين كلمه كفرآميز را گفته است وجوهى را بيان مي کند اما بهترين دليل را اين وجه ميداند: «وجه چهارم كه از همه وجوه به نظر نزديكتر است، اين است كه گفته شود وقتى امثال و نظائر آيات: «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً» ( بقره: 2/245)؛ «وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً» (مزمل: 73/20) به گوش يهود رسيده آن آيات را بهانه كرده و خواستهاند مسلمين را مسخره كنند و بگويند اين چه خدايى است كه براى ترويج دين خود و احياى آن اين قدر قدرت مالى ندارد كه حاجت خود را رفع كند و ناچار دست حاجت و استقراض به سوى بندگان خود دراز مىكند؟! و اين وجه علاوه بر اينكه از وجوه سابق به نظر نزديكتر است مورد تاييد روايات شان نزول هم هست.» (طباطبايي، المیزان فی تفسیر القرآن، 6/46- 44) در تورات تحريف شده يهوديان برخي ويژگي ها و خصـوصيات انسـاني براي خداوند ياد شـده است از جمـله اینکه مـانند انسان اسـت. (کتاب مقدس، سفر پيدايش، باب اول، آيه 26) گيسـو و لبـاس دارد. (همان، کتاب دانيال نبي، باب هفتم، آيه 9) دو پا دارد. (همان، سفر خروج ، باب24، آيه 10) مانند انسان راه ميرود. (همان، سفر پيدايش، باب 3، آيه 8) و از خيلي چيزهابي خبر است. (همان، باب3، آيه9) از کرده خود پشيمان ميشود. (همان، کتاب سموئيل اوّل، باب 15،آيه 10) گاهي تأسف ميخورد، اندوهگين ميشود بر کاري که کرده است. (همان، سفر پيدايش، باب 6،آيه 5) با انسـان کشـتي ميگيرد. (همان، باب32، آيه 24) و... .
ولي ساحت مقدس باري تعالي از هرگونه تشبيه منزه و مبراست، نه جسم است و نه صفات جسماني دارد نه حسد و نه تأسف ميخورد و نه از کرده خود پشيمان ميگردد و تمام افعالش بر اساس علم و حکمت است. او خدايي يکتا، بي نياز و بي مثل و مانند است. «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» (توحید: 112/4- 1) به هر حال، اين حرف يعني نسبت دست بستگي در پارهاي از حوادث به خدا دادن، خيلي از يهود و معتقدات ديني آنها دور نيست، «چه، تورات جايز ميداند که پارهاي از امور، خداي سبحان را به عجز در آورده و سد راه و پيشرفت بعضي از مقاصدش بشود، مثلاً جايز ميداند برخي از اقوياي بني آدم جلوي خواسته خداوند را بگيرند، کما اينکه از خلال داستانهايي که از انبياي سلف مانند آدم و غير آن نقل مي کند، به خوبي استفاده ميشود. آري، صرف نظر از اينکه در خصوص آيه مورد بحث ممکن است غرض يهود استهزاء بوده، ليکن عقايدي که هم اکنون از يهـود در دست است، تجويز مي کند چنين نسبتهاي ناروايي به خداي تعالي بدهند که ساحتش مقدس و منزه است. » (فعال عراقي، يهود در الميزان، ص 68) در حقيقت آيه ياد شده «حکايت از بيماريها و رنجهاي رواني يهود دارد؛ چرا که وقتي مطلع مي شوند آيات خدا نازل شده و به پيامبر ابلاغ گرديده است، کفر، طغيان و ظلم و ستمشان بيشتر مي شود؛ آنان يقين داشتند که آن سخنان، همان وحي منزل خداوند است که در نهايت رازهاي خبيثانه، پيچيدگيهاي رواني، انحرافهاي فکري، کينه ورزي و دشمني شان را نسبت به مسلمانان آشکار خواهد کرد، لذا قرآن کريم با اين نگاه روحيات يهوديان را مورد تجزيه و تحليل صادقانه قرار ميدهد تا نفوس مريض و افکار پليد مغزها و سينههاي آنان را که مذبوحانه، در تلاشاند تا آنها را مخفي کنند، به آنان بشناساند.» (آغا، يهوديان فتنه گران تاريخ، ص155)
4ـ جنگطلبی یهودیان
يهوديان همواره حضرت موسي «علیه السلام»، رهبر دينيشان را با وجود متحمل شدن آن همه سختي ها و مرارت ها و نجات آنان از دست فرعون، مورد آزار و اذيت قرار ميدادند. آنان همان طور که توحيد را خوب نشناخته بودند، نسبت به انبياء نيز شناخت کاملي نداشتند؛ زيرا در طول تاريخ، بارها و بارها مرتکب اعمال زشت و قبيحي در حق برگزيدهترين انسانها شدهاند. در تفسير أنوار العرفان عدم اعتقاد به خدا و معاد را عوامل ايجاد کننده جنگ دانسته و بيان ميشود که: «اگر اين گروه (يهود) اهل توحيد بوده و به روز جزاء معتقد بودند و از كتاب آسمانى پيروى مىنمودند، هيچگاه تن به دوستى بيگانگان و دشمنان خدا در نمىدادند و عليه دين اسلام كه توحيد خالص است، قيام نمىكردند و با مسلمانان به جنگ نمىپرداختند. اين خود دليل آشكارى است به اين كه اين گروه از دين توحيد خارج شده و در صف بتپرستان در آمدهاند و بسيارى از آنان از راه عقيده درست كه سبب راهنمائى قلب و عقل به راه راست است انحراف جستهاند.» (داور پناه، أنوار العرفان في تفسير القرآن، 11/109)
و اين گونه آيات، پرده از روى گفتار و عقائد آنان بر مىدارد امّا به جاى اينكه اثر مثبت در آنها بگذارد و آنها را از راه غلط باز گرداند، بسيارى از آنها راه لجاجت را برگزيده و در نتيجه طغيان و كفرشان بيشتر شد. «وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً»؛ امّا در مقابل اين گفتهها و اعتقادات ناروا و لجاجت و يك دندگى در طريق طغيان و كفر، خداوند مجازات سنگينى در اين جهان براى آنها قائل شده و آن اين است كه عداوت و دشمنى را در ميان آنها تا روز قيامت افكنده است. «وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ». حال اگر مردم معتقد شوند که خدايشان قدرت ندارد و تعيين کننده سرنوشت آنان نيست ديگر به او ايمان نخواهند داشت و همين باور اثرات منفي بر افراد جامعه مي گذارد؛ زيرا اگر جامعهاي معتقد به قدرت لايزال الهي باشد در همه حال او را ميخواند و همين عقيده آنان را از سرسپردگي و اطاعت طاغوت، احبار و شياطين انس و جن باز ميدارد.
يکي از نمونههاي عصيانگري قوم يهود آن زمان است که حضرت موسي «علیه السلام» از ايشان خواست وارد شهر مقدس شوند از آنجا که با روحيات آنان آشنا بود در ابتداي امر مي گويد تمرد نکنيد. اما آنان از اين امر سرپيچي کردند؛ گفتند: آنجا مردم زورگويي زندگي مي کنند؛ تا آنها نروند ما وارد شهر نميشويم: «إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِيها...» (مائده: 5/21- 24) ردّ صريح فرمان پيامبر کاري در حد کفر بود که قوم يهود به آن دامن زده بودند. مجادله آنها با پيامبرشان در ذبح گاو (بقره: 2/74-67) و نيز انتخاب طالوت (بقره: 2/248 -246)؛ بيانگر لجاجت و عناد اين قوم منحرف با حق است.
گوستاو لوبون فرانسوي، در مورد صفات و ويژگي هاي اخلاقي يهوديان ميگويد: «اگر قرار باشد صفات يهود را در چند کلمه خلاصه بيان کنيم اين گونه بايد بگوييم: يهود مانند انسانهايي است که تازه از جنگل داخل شهر شدهاند و هميشه از صفات انساني بي بهره بودند، و چون پستترين مردم در روي زمين زندگي ميکنند. به اين جهت يهودياني که خود را بني اسرائيل و پيرو موساي کليم ميدانند هميشه مردمي وحشي، سفاک و بي غيرت بوده، حتّي در زماني که خود آنها بر کشورهاي خود حکومت ميکردند، باز هم از سفاکي خود دست بر نداشتهاند، بي پروا وارد جنگ شده و چون از پاي در ميآمدند، به يک مشت خيالات غير انساني و بي اساس پناه ميبردند. خلاصه آن که هيچ فرقي ميان يهود و حيوانات نميتوان گذاشت.» (گوستاو، اليهود في التاريخ الحضارات الأولي، ص 83- 82)
همچنين کاسيوس در حوادث سال 117م مينويسد: «مطابق همين تاريخ، يهود در غرب درياي طرابلس براي کشتن روميها و يونانيها به رهبري اندريا خروج کرده، همه را به قتل رساندند و خونهايشان را آشاميدند، گوشتهايشان را خوردند، سپس سرها و استخوانهایشان را قطعه قطعه کرده، به سگها دادند، مردم را نيز مانند حيوانات به کشتار هم مجبور کردند که تعداد کشندگان اين جنايت به 220000 نفر ميرسيد.» (شيرازي، دنيا بازيچه يهود، ص11)
در واقع ميتوان ريشههاي ايجاد قساوت قلب در قوم يهود که در روايات ما نيز به آنها اشاره شده است، را عواملي چون: فراموشي خدا و کفر، کثرت گناه، آرزوهاي دور و دراز، دنيا طلبي، فراموشي آخرت و کيفر و پاداش، تبعيت از طاغوت، ثروت اندوزي بيان نمود. قابل توجه اين كه بنى اسرائيل و يهود، به همه يا اكثر آنها مبتلا بودند. در نتيجه چنين قومي با اين قساوت قلب و روحيه توحش، نه تنها ندا و دعوت حق (اسلام) را نميپذيرند، بلکه با آن مخالفت و در مقابلش ايستادگي مي کردند.
5ـ رواج فساد در زمين
يکي ديگر از ويژگيهاي قـوم يهود که قـرآن به آن اشاره ميکنـد، رواج فساد در روي زمين است. از آنجا که اين قوم خود فاسدند، زميـنههاي فساد را ايجاد ميکنند تا کارها و اعمال زشت در جهان گسترش پيدا کند. قرآن کريم ميفرمايد: «... وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِين»؛ و در زمين براى فساد مىكوشند. و خدا مفسدان را دوست نمیدارد.
در تفسير آيه آمده که: «يهوديان مردمى هستند كه از راه معصيت خداوند و تكذيب پيامبران و مخالفت دستورهاى دينى و كوشش در راه محو كردن نام پيامبر، از كتابهايشان، در روى زمين فساد مىكنند. خداوند مردمى را كه در روى زمين فساد و معصيت مىكنند، دوست نمىدارد.» (طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، 7/111) علامه در ذيل اين آيه ميفرمايد: «سعى سير سريع را گويند، و كلمه فسادا مفعول له آن است؛ يعنى سعى و كوشش يهود همه براى آن است كه زمين را عليه دين پر از فساد كنند و خداوند مفسدين را دوست ندارد و چون آنان را دوست ندارد زمين خود و بندگانش را به دست آنان نمىسپارد و نمىگذارد آنان به آرزوى پليد خود نايل شوند و سعى و كوشش آنان بيهوده خواهد ماند (و خدا داناتر است).» (طباطبايي، المیزان فی تفسیر القرآن، 6/51)
«وَ قَضَيْنا إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيراً» (اسراء: 17/4) اين آيه اشاره دارد به اينکه، بني اسرائيل (يهود) دو بار در روي زمين فساد خواهد کرد، حال مي خواهيم بدانيم، منظور از «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ» چيست؟ در تفسير مجمع البيان درباره دو بار فساد در زمين آمده که: «ما در تورات به بنى اسرائيل اعلام كرديم كه به طور قطع، نسلهاى شما در بلاد خود- يعنى بيت المقدس- دو بار فساد خواهند كرد. مقصود از فساد، ستم و گرفتن مال مردم و كشتن انبيا و خونريزى است. برخى گويند: فساد نخستين آنها كشتن زكريا و فساد دوم آنها كشتن يحيى است. (ابن عباس و ابن مسعود و ابن زيد). اينان اضافه مىكنند كه: پس از قتل زكريا، خداوند شاپور ذو الاكتاف را- كه يكى از سلاطين ايرانى بود- بر آنها مسلط كرد و پس از قتل يحيى، بخت نصر را كه مردى بابلى بود بر آنها مسلط ساخت. برخي ميگويند: فساد اول ايشان قتل اشعيا و فساد دوم ايشان، كشتن يحيى بود، ولى زكريا به مرگ طبيعى از دنيا رفت. بر اثر فساد اول گرفتار حمله بخت نصر و بر اثر فساد دوم گرفتار حمله مردى بابلى شدند. خداوند بيان فرموده است كه آنها در روى زمين فساد مىكنند،...و راه سركشى و گستاخى پيش مىگيريد و فرمان خدا را زير پا مىگذاريد و به مردم ستم مىكنيد. در نتيجه سزاوار خشم خداوند خواهيد شد.» (طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، 14/89)
در تفسير الميزان اشاره مي کند که: «معناى آيه اين است كه ما بنى اسرائيل را در كتاب كه همان تورات باشد خبر داده و اعلام نموديم، خبرى قاطع، كه سوگند مىخورم و قطعى مىگويم كه شما نژاد و گروه بنى اسرائيل به زودى در زمين فساد خواهيد كرد- كه مراد از" زمين" سرزمين فلسطين و اطراف آن است- و اين فساد را در دو نوبت پشت سر هم انجام خواهيد داد. و در زمين طغيان و علو بزرگى خواهيد نمود.» (طباطبايي، المیزان فی تفسیر القرآن، 13/50)
آنچه از تفاسير اين آيات استنباط مي گردد «اولاً مسأله فساد کردن روي زمين مختص زمان خاصي از دوران قوم يهود نبوده است و خطاب آن به نسل آينده آنها نيز اطلاق مي گردد، ثانياً يکي از مطمئنترين مکانهاي جغرافيايي که از نظر قرآن ميتوان مسأله فساد قوم يهود را در آنجا تصور کرد، سرزمين بيت المقدس و فلسطين است و ثالثاً منظور از فساد اعمال منافي عفت و مفاسد عرفي نيست، بلکه منظور اصلي آيه جنگ و خونريزي است.» (آجيلي، يهود و صهيونيسم از منظر قرآن کريم، ص 122) در واقع افساد کردن، يکي از وسائل شرافتمندانه!! پيشرفت يهود است و به قول هيتلر «هر دُملي را که انسان به شکافد خواهد ديد که ميليونها يهودي داخل آن مشغول فسادند.» (شيرازي، دنيا بازيچه يهود، ص 17) به اين دليل قرآن ميفرمايد: «لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُون» (مائده: 5/79- 78)
در تفسير عياشي در ذيل آيه: «كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُون» از امام صادق «علیه السلام» نقل مي کند: قَالَ أَمَا إِنَّهُمْ لَمْ يَكُونُوا يَدْخُلُونَ مَدَاخِلَهُمْ وَ لَا يَجْلِسُونَ مَجَالِسَهُمْ وَ لَكِنْ كَانُوا إِذَا لَقُوهُمْ ضَحِكُوا فِي وُجُوهِهِمْ وَ أَنِسُوا بِهِمْ» (رک: عاملي، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، 16/269؛ بحراني، البرهان في تفسير القرآن، 2/343؛ عروسي حويزي، تفسير نورالثّقلين، 1/661) اين دسته كه خداوند از آنها مذمّت كرده هرگز در كارها و مجالس گناهكاران شركت نداشتند، بلكه فقط هنگامى كه آنها را ملاقات مىكردند، در صورت آنان مىخنديدند و با آنها مأنوس بودند.
آدولف هيتلر به اين صـفت يهوديان اعتراف کرده و مي گويد: «هنگامي که يهود و کمونيستها واژگون کردن پايههاي حکومت آلمان را مد نظر قرار دادند، دام هرزگي و ناپاکي خود را در مسير جوانان آلماني انداختند، وسائل انحراف و فساد و لااباي گري را در سالنهاي سينما و قمارخانهها و مشروب خوريها و حتي در ميدانها و پارکهاي عمومي مهيا نمودند...» (طبّاره، يهود از نظر قرآن، ص 103) و قرآن کريم اين معجزه جاويدان چهارده قرن پيش به اين رفتار و صفت زشت آنان هم در گذشته و هم در آينده اشاره ميکند که، يهوديان خود قومي فاسد و رواج دهنده فساد بر روي زمين ميباشند.
6ـ دشمني با خداوند و فرشتگان
قوم يهود براي عـدم پذيرش حق و امتناع از دستورات الهي هميـشه دنبال بهـانههاي سست و بي اساس بودند. آنان به اين بهانه به پيامبر (صلی الله علیه و آله) ايمان نمي آوردند که با جبرئيل، آورنده وحي دشمن هستند. قرآن کريم مي فرمايد: کسي که دشمن جبرئيل است در واقع دشمن خداست: «قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنِينَ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرِين» (بقره: 2/98- 97) درباره شأن نزول آيات آمـده است که: ابن صوريا دانشمند يهـودي نـزد پيامبر «صلّی الله علیه و آله و سلّم» آمد و بعد از اينکه سوالات مختلفي از پيامبر «صلّی الله علیه و آله و سلّم» پرسييد و حقيقت امر براي ايشان واضح و روشن گرديد و به حقانيت رسول خدا «صلّی الله علیه و آله و سلّم» پي برد در آخر سوالي پرسيد فرشته وحي بر شما چه کسي است؟ پيامبر «صلّی الله علیه و آله و سلّم» پاسخ دادند: جبرئيل. ابن صوريا گفت: اگر به وسيله شخص ديگري (ميکائيل) بود ايمان مي آورديم، چون جبرئيل فرشته سر سختي است و به وسيله او بلا نازل مي گردد. رسول خدا «صلّی الله علیه و آله و سلّم» فرمود: واي بر تو، آيا نمي داني که ملائکه الله مأمور اوامرخداوند هستند و در همه حال مطيع امر خدا مي باشند. (رک: طبرسي، احتجاج، 1/106- 105)
بايد از آنان پرسيد آيا فرشتگان الهي با يکـديگر از جهـت وظيفه تفاوت دارند؟ آيا آنان طبــق خواستـه خودشان عمل مي کنند يا مطيع امر الهي هستـند؟ از آنجا که اينان هميـشـه به دنبال بهـانه جويي هستــند هر بار چيزي را عنوان کرده تا به وسيـله آن از دستورات الهي تمرد نمايند و اين اعمال بيانـگر دشمني با خدا و کفر آنهاست و « دشمنى با خدا عبارت از مخالفت و نافرمانى كردن او است و حقيقت دشمنـى كه منظور ضرر رساندن باشد درباره خداوند امكان ندارد.» (طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، 1/276) در تفسير اثنا عشري در ذيل آيه آمده است: «چون يهود ادعا نمودند كه دوست ميكائيلاند و دشمن جبرئيل، حق تعالى ردّ قول آنها فرمود: نه چنان است آنچه مىگويند؛ زيرا هر كه دوست ميكائيل باشد، البته دوست جبرئيل خواهد بود و هر كه دشمن جبرئيل است، البته دشمن ميكائيل خواهد بود و هر كه دشمن ايشان است، دشمن همه پيغمبران است و هر كه دشمن انبياء باشد، البته او دشمن خدا خواهد بود و هر كه دشمن خدا باشد، خدا دشمن او است، و دشمن خدا البته كافر خواهد بود. » (حسيني حسيني شاه عبدالعظيمي، تفسير اثنا عشري، 1/209)
اما چرا قوم يهود فرشته وحي جبرئيل را دشمن مي دانند؟ مگر جبرئيل با ايشان چه کرده است؟ مفسرين دو دليل را براي اين عداوت بيان مي کنند؛ اولاً: به وسيله جبرئيل بود که بلا بر قوم بني اسرائيل نازل شد، و او حضرت دانيال (ع) را از کشتن بخت النصر منصرف کرد تا اينکه قدرت پيدا کرد و جماعت بني اسرائيل را به هلاکت رسانيد. (رک: طبرسي، احتجاج، 1/106) ثانياً : خدا به او دستور داده بود که نبوت را در سلسله فرزندان اسرائيل قرار دهد ولي وي آن را به فرزندان اسماعيل داد! (رک: فخر الدين رازي، مفاتيح الغيب (تفسير کبير)، 3/611) در آيه بعد آمده است «که هر كس دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئيل و ميكائيل باشد، خداوند دشمن او است، خدا دشمن كافران است «مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرِين». اشاره به اين كه اينها قابل تفكيك نيستند: اللَّه، فرشتگان او، فرستادگان او، جبرئيل، ميكائيل و هر فرشته ديگر، و در حقيقت دشمنى با يكى دشمنى با بقيه است. به تعبير ديگر دستورات الهى كه تكامل بخش انسانهاست از سوى خداوند به وسيله فرشتگان بر پيامبران نازل مىشود و اگر تفاوتى بين مأموريتهاى آنها باشد از قبيل تقسيم مسئوليت است نه تضاد در مأموريت، آنها همه در مسير يك هدف قرار دارند، بنابراين دشمنى با يكى از آن ها، دشمنى با خدا است. » (طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 1/363)
نتیجهگیری
با توجه به مطالب مذکور ميتوان نتايج ذيل را استنباط کرد:
1- مطابق ديدگاه قرآن کريم، قوم يهود مردمي تصوير گرا و مادي گرا بوده که هيچ گاه به خداي يکتا و توحيد که پايه و اساس ديانت است، ايمان نياورده و خداوند در تورات تحريف شده؛ مانند يک انسان تشبيه شده، او تأسف ميخورد، با انسان کشتي ميگيرد و شکست ميخورد...که اين سخنان به دليل عدم باور و يا ايمان سطحي آنان به خداوند يکتا بوده است.
2- يهوديان همواره حضرت موسي (ع)، رهبر دينيشان را با وجود متحمل شدن آن همه سختيها و مرارتها و نجات آنان از دست فرعون مورد آزار و اذيت قرار ميدادند. آنان همان طور که توحيد را خوب نشناخته بودند، نسبت به انبياء نيز شناخت کاملي نداشتند؛ زيرا در طول تاريخ بارها و بارها مرتکب اعمال زشت و قبيحي در حق برگزيده ترين انسانها شدهاند.
4- مجموع ويژگيها و خصايص ناپسند يهود و شواهد بسياري از آيات قرآني در اين خصوص و آنچه که در تفاسير و کتب تاريخي مطرح شده، بيانگر اين است که ديدگاه قرآن نسبت به قوم يهود منفي و مدام آنان را به سبب اين صفات مورد نکوهش، عذاب و حتّي لعنت الهي قرار داده است. در واقع قوم يهود هميشه و در تمام دوران به دنبال بهانه هايي براي دوري و عدم پذيرش حق هستند و هر بار هم عاملي را براي سرپيچي و امتناع از حق مطرح مي کنند. امتي که به دنبال بهانه است به هيچ وجه نميتواند روحيه حق پذيري را در جامعه ايجاد کند و افراد جامعه در برابر حقايق کور و کر مي گردند و به دنبال بهانههاي واهي ميروند.
منابع:
1- قرآن کریم.
2- آجيلي، هادي، يهود و صهيونيسم از منظر قرآن کريم، دانشگاه امام صادق «علیه السلام»، تهران، 1390هـ .ش، چاپ اول.
3- آغا، ماهر احمد، يهوديان فتنه گران تاريخ، ترجمه: محمد رضا ميرزا جان، انتشارات قدر ولايت، تهران، 1389 هـ .ش، چاپ اول.
4- بحراني، سيّد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، تحقيق: قسم الدراسات الاسلاميّة مؤسّسة البعثة- قم، نشر بنياد بعثت، تهران، 1416هـ .ق، چاپ اوّل.
5- حسيني شاه عبدالعظيمي، حسين بن احمد، تفسير اثنا عشري، انتشارات ميقات، تهران، 1363هـ .ش، چاپ اوّل.
6- داور پناه، ابوالفضل، أنوار العرفان في تفسير القرآن، انتشارات صدر، تهران، 1375 هـ .ش، چاپ اوّل.
7- دهخدا، علي اکبر، لغت نامه دهخدا، انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران، 1377 هـ .ش، چاپ دوّم.
8- راغب اصفهاني، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، الدار العلم الشاميه، دمشق، 1412 هـ .ق، چاپ اوّل.
9- سيد بن قطب، في ظلال القرآن، دار الشروق، بيروت، 1412هـ .ق، چاپ هفدهم.
10- سها، نقد قرآن، ویرایش دوّم.
11- شيرازي، سيد محمّد، دنيا بازيچه يهود، ترجمه: سيد هادي موسوي، کانون نشر انديشه هاي اسلامي، تهران، 1366هـ .ش، چاپ پنجم.
12- طبّاره، عفيف عبدالفتاح، يهود از نظر قرآن، انتشارات آثار بعثت، بیجا، 1353هـ .ش، بي چا.
13- طباطبايي، سيّد محمّد حسين، الميزان في تفسير القرآن، ترجمه: سيّد محمّد باقر موسوي همداني، انتشارات اسلامي جامعهي مدّرسين حوزه علميّه قم، قم، 1374هـ .ش، چاپ پنجم.
14- طبرسي، ابو علي الفضل بن الحسن، (1360هـ .ش)، مجمع البيان في تفسير القرآن، مترجمين: حسين نوري، محمّد مفتح، تحقيق: رضا ستوده، تهران: انتشارات فراهاني، چاپ اوّل.
15- طبرسي، ابومنصور احمد بن علي، الإحتجاج، نشر مرتضوي، مشهد مقدّس، 1403هـ .ق، بيچا.
16- عاملي، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، مؤسّسة آل البيتِ عليهم السلام لإحياء التُّراثِ، بيروت، 1409هـ . ق، بي چا.
17- عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه، تفسير نورالثّقلين، تحقيق: سيّد هاشم رسولي محلاتي، انتشارات اسماعيليّان، قم، 1415هـ .ق، چاپ چهارم.
18- فخرالدّين رازي، ابوعبدالله محمّد بن عمر، مفاتيح الغيب (تفسير کبير)، داراحياء التراثالعربي، بيروت، 1420هـ .ق، چاپ سوّم.
19- فعال عراقي، حسين، يهود در الميزان، انتشارات سبحان، تهران، 1386 هـ .ش، چاپ سوّم.
20- کتاب مقدس ( عهد عتيق و عهد جديد)، ترجمه قديم، انتشارات ايلام، 2002م، چاپ سوّم.
21- گوستاو، لوبون، اليهود في التاريخ الحضارات الأولي، ترجمه: زعيتر، عادل، دارالطيبة، قاهره، 2009م، چاپ اوّل.