شبهه:
دکتر سها مدعی است که آیات اطاعت از پیامبر (ص) را نمی توان به امامان (علیهم السلام) نیز سرایت داد.
پاسخ تفصیلی:
ادعای دکتر سها در مورد عدم جواز تسرّی آیات اطاعت پیامبر (ص) به جانشینان او ادعای بدون دلیل است و ایشان مشخص نکرد که کدام ضابطه محکم فقهی مانع تسری آیات میشود. بلکه ضوابط فقهی مثل الغاء خصوصیت و تنقیح مناط بر عکس نظر ایشان را نتیجه میدهد. در مورد جانشینی پیامبر در قرآن و سنت دلایل و نصوص و شواهد زیادی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
یک. آیات عام
قرآن دستور اطاعت از اولی الامر میدهد و در احادیث متعدد تفسیر آیه 59 سوره نساء، اولی الامر و این جانشینان مشخص شدهاند. خداوند میفرماید: «يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنزَعْتُمْ فِى شَىْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلً»؛ (نساء/ 59) اى كسانى كه ايمان آوردهايد! خدا را اطاعت كنيد؛ و فرستاده [خدا] و صاحبان امر (خود) تان را اطاعت نماييد و اگر در چيزى با همديگر اختلاف كرديد، پس آن را به خدا و فرستاده (اش) ارجاع دهيد (و از آنها داورى بطلبيد) اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، اين (كار) بهتر و فرجام (ش) نيكوتر است.»
نکات تفسیری
1. تعبير «اطاعت كنيد.» در آيه تكرار شده است؛ يك بار براى اطاعت از خدا و يك بار براى اطاعت از پيامبر و رهبران. شايد اين تكرار براى آن است كه اطاعت خدا اصلى است، ولى اطاعت پيامبر به خاطر فرمان خداست؛ يعنى اطاعت آنها در ظاهر يكسان، اما در واقع دو نوع است. (ر. ك: تفسير نمونه، ج 3، ص 435)
2. تعبير «اطاعت كنيد» در مورد پيامبر كه معصوم و نمايندهى خداست و همچنین رهبران الهى، يك بار به كار رفته است؛ يعنى همان اطاعت بى قيد و شرطى كه از پيامبر (ص) لازم است، از رهبران الهى نيز لازم است، پس روشن مىشود كه رهبران الهى كه در آيه بدانها اشاره شده، بايد مثل پيامبر داراى مقام عصمت باشند و خطا نكنند اطاعت از آنان به صورت بى قيد و شرط مطلوب باشد.
3. در مورد واژهى «صاحبان امر»، مفسران شيعه و اهل سنت نظرهاى متفاوتى ارايه كردهاند. برخى از مفسران اهل سنت گفتهاند كه مقصود از صاحبان امر اين افرادند: زمامداران و حاكمان، چه ستمگر و چه عادل، زمامداران و صاحب منصبانى كه دستورى خلاف احكام اسلامى ندهند، دانشمندان عادل كه از محتواى كتاب و سنت آگاهى دارند، خلفاى چهارگانه، صحابه و ياران پيامبر، فرماندهان لشگر (همان) و اجماع امت.
مفسران شيعه بر آناند كه مقصود از «صاحبان امر» در آيهى فوق افراد معصوم هستند؛ چرا كه همان طور كه گذشت، اطاعت آنها، مثل اطاعت پيامبر (ص)، بى قيد و شرط واجب است؛ پس آيهى فوق فقط شامل امامان معصوم (علیهم السلام) مىشود. اين مطلب در بسيارى از روايات نيز آمده است كه برخى از آنها را عالمان اهل سنت نيز حكايت كردهاند. (تفسير بحر المحيط و رسالة الاعتقاد؛ ر. ك: احقاق الحق، ج 3، ص 425) علاوه بر اين كه افراد و گروههايى كه مفسران اهل سنت نام بردند، اولًا معصوم نيستند، پس آيه شامل آنها نمىشود، ثانياً آيه صاحبان امر را به صورت مطلق و بى قيد و شرط آورده است و اين تفسيرها با اطلاق آيه ناسازگار است.
4. برخى از مفسران اهل سنت گفتهاند و رواياتى نيز حكايت كردهاند كه آيهى فوق در مورد امام على (علیه السلام) و اهل بيت (علیهم السلام) نازل شده است. (ر. ك: تفسير نمونه، ج 3، ص 443 و ينابيع المودة، ص 116 و 114) و در روايات متعدد شيعه نيز حكايت شده كه مقصود از «اولی الامر»، همان امامان شيعه هستند و نام تك تك آنها برده شده است. (ر. ك: كمال الدين، ج 1، ص 253؛ مناقب ج 1، ص 282؛ بحار الانوار، ج 23، ص 289؛ تفسير برهان، ج 2، ص 103، ذيل آيه و تفسير صافى، ج 1، ص 462)
5. «صاحبان امر» فقط رهبران معصوم جامعهى اسلامى؛ يعنى امامان (علیهم السلام) هستند، اما اگر كسانى از طرف امامان معصوم (علیهم السلام) به مقامى منصوب شوند، با شرايطى اطاعت از آنها لازم است و دستورات آنها، با واسطه، به دستور معصوم، پيامبر (ص) و خدا منتهى مىشود. البته اين تعيين و نصب مىتواند به صورت مستقيم انجام شده باشد، مثل نايبان خاص امام عصر (علیه السلام)؛ و يا از طريق نصب عام باشد، كه فقها و ولايت فقيه با شرايطى خاص، نايب حجة بن الحسن (علیه السلام) هستند و در زمان غيبت، مردم را رهبرى مى كنند، كه نمونهى كامل آن در عصر ما، امام خمينى (قدس سره) بود.
6. مقصود از واژهى «امر» در «صاحبان امر» چيزهايى است كه مربوط به دين يا دنياى مؤمنان است. (تفسير الميزان، ج 4، ص 416)
7. صدر آيهى فوق دستور به اطاعت مطلق از خدا و پيامبر (ص) و صاحبان امر مىدهد و ذيل آن دستور مىدهد كه مسلمانان اختلافات را نزد خدا و پيامبر (ص) ببرند. از اين تفاوت تعبير روشن مىشود كه اولًا، اختلافات مربوط به احكام كلى نزد خدا و پيامبر (ص) برده مىشود كه تشريع آن با خدا و پيامبر است، وگرنه در مسائل مربوط به جزئيات حكومت و جامعه، همهى مسلمانان موظف به اطاعت از خدا و پيامبر و رهبران الهى هستند.
ثانياً، مرجع اختلافات «كتاب و سنت» يعنى سخن خدا و پيامبر (ص) است و امامان نيز مُجرى و مبيّن كتاب و سنّت هستند؛ همانگونه كه بارها بيان كردهاند؛ از اين رو لازم نبود كه عبارت اولى الأمر در ذيل آيه تكرار شود. (تفسير نمونه، ج 3، ص 441)
8. آيهى فوق فصل الخطابى براى جامعهى مسلمانان تعيين مىكند كه در هنگام اختلافات، حكم خدا و پيامبر (ص)، يعنى قانون الهى، سخن آخر است و همه بايد از آن اطاعت كنند و در عصر حاضر نيز اگر مسلمانان، قرآن و سنت پيامبر (ص) را مرجع حل اختلافات خود بدانند، به اهل بيت (علیهم السلام) رو مىآورند و مشكلات آنان زودتر حل مىشود و اين براى آنان بهتر و خوش فرجامتر و نشانهى ايمان آنهاست.
9. اگر نظام مديريتى جامعه ى اسلامى رعايت شود و مردم سخن خدا و پيامبر (ص) (قرآن و سنت) را داور نهايى خود بدانند، اختلافات جامعه كمتر و به زودى برطرف مىشود؛ و جامعهى اسلامى سعادتمند مىگردد.
دو. آیات خاص
آیاتی که در مورد ولایت و نصب امام علی (علیه السلام) به جانشینی پیامبر نازل شده است و مفسران و محدثان بزرگ شیعه و اهل سنت بدان اعتراف کردهاند:
الف. «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً»؛ (مائده/ 3) امروز، كسانى كه كفر ورزيدند، از (زوال) دين شما نااميد شدند؛ پس، از آنها نهراسيد؛ و (از مخالفت با من) بهراسيد! امروز، دين شما را برايتان كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و از اسلام براى شما [به عنوان ] دين راضى شدم.
نکات تفسیری
1. در این آيه سخن از روز «اكمال دين و اتمام نعمت» شده كه روز نااميدى كفّار است. در مورد مقصود از اين روز مهم و سرنوشت ساز اسلام، چند احتمال وجود دارد:
الف) همان روزى است كه اين گوشتها (ذکر شده در صدر آیه سوم سوره مائده) حرام شده است. اين احتمال صحيح نيست؛ چون اولًا، مطالب آيهى فوق در آيهى 173 سورهى بقره و آيهى 115 سورهى نحل نيز آمده و مطالبى تكرارى و تأكيدى است.
ثانياً، اين احكام آخرين احكامى نيست كه بر پيامبر (ص) نازل شده است تا دين اسلام را كامل كند بلكه بعد از آن نيز در همين سورهى مائده احكام ديگرى فرود آمد.
ثالثاً، نزول اين احكام آن قدر در روحيهى كافران مؤثر نبود كه آنان را از اسلام مأيوس سازد.
ب) روز فتح مكه، يا روز نزول آيات سوره ى برائت و يا روز ظهور اسلام و بعثت پيامبر (ص) باشد.
ج) روز عرفه است كه در آخرين سفر حج پيامبر (ص) بود.
اين احتمال نيز صحيح نيست؛ چون در روز عرفه اتفاق مهمى نيفتاد كه كافران مأيوس شوند؛ و انبوه جمعيت آن روز، در مكه و منى نيز همراه پيامبر (ص) بودند، مگر آن كه گفته شود: آيهی فوق در عرفه نازل گرديد ولى پيامبر (ص) به دليل هراس از واكنش منافقان نسبت به ابلاغ ولايت امام على (علیه السلام)، آن را در روز غدير خم به مردم ابلاغ نمود؛ (ر. ك: تفسير عياشى، ذيل آيه؛ تفسير الميزان، ج 5، ص 209) همانطور كه در آيهى 67 سوره ى مائده به اين مطلب اشاره شده است.
اين احتمالات نيز، از نظر تاريخى، با زمان نزول آيهى فوق كه حدود هشتاد روز قبل از وفات پيامبر (ص) بود، سازگار نيست.
د) تمام مفسران شيعه گفتهاند و روايات زيادى از شيعه (تفسير عياشى، ج 1، ص 293؛ غيبة نعمانى، ص 216؛ كمال الدين، ج 1، ص 277 و ج 2، ص 675 و كافى، ج 1، ص 198، ص 290) و اهل سنت (شواهد التنزيل، ج 1، ص 202، 203، 207، 208، و 256) تأييد مىكند كه مقصود از «اليوم» روز غدير خم است؛ يعنى هنگامى كه پيامبر اسلام (ص) رسماً على (علیه السلام) را به جانشينى خود تعيين كردند و پشتوانهى محكمى براى آينده ى اسلام فراهم ساختند، دين خدا كامل شد و كافران و دشمنان اسلام مأيوس شدند؛ زيرا مشاهده كردند كه اسلام قائم به شخص نيست و فردى عالم، عادل، پارسا و قدرتمند جاى پيامبر (ص) را گرفت. اين گونه بود كه با تكميل خط رهبرى، اسلام كامل شد و با موهبت الهى امامت، نعمتهاى خدا بر بشر تمام شد و در آن روز بود كه برنامهى كامل شدهى اسلام مورد رضايت الهى قرار گرفت و به عنوان آيين نهايى بشر پذيرفته شد.
8. در روايات فراوانى از اهل سنت و شيعه، به ارتباط آيهى فوق با غدير خم و ولايت على (علیه السلام) تصريح شده است؛ از جمله دانشمندان و راويان اهل سنت كه بدين امر تصريح كرده اند عبارت اند از:
ابن جرير طبرى در كتاب ولايت از زيد، صحابى پيامبر (ص)، حكايت كرده كه آيهى فوق در روز غدير خم و در بارهى على (علیه السلام) نازل شد. حافظ ابو نعيم اصفهانى نيز از ابو سعيد خِدْرى، صحابى معروف پيامبر (ص)، حكايت كرده كه در روز غدير خم و پس از نصب على (علیه السلام) به ولايت، هنوز مردم متفرق نشده بودند كه آيهى فوق نازل شد و پيامبر (ص) صدا به تكبير بلند كردند. حتى خطيب بغدادى از ابوهريره حكايت كرده كه پس از جريان غدير، عُمر به على (علیه السلام) تبريك گفت كه مولاى او و مولاى هر مسلمانى شده است. (تفسير فرات، ص 515؛ امالى صدوق، ص 2؛ اعلام الورى، ص 165؛ بحارالانوار، ج 29، ص 35؛ الهداية الكبرى، ص 5؛ و از منابع اهل سنت تاريخ مدينه ى دمشقى، ج 42، ص 234؛ من حياة الخليفة عمر بن الخطاب، ص 194 و الغدير، ج 1، ص 222، 230- 233، 272، 275 و 392)
از دانشمندان و راويان شيعه، در كتاب «الغدير»، 16 روايت (الغدير، همان) «2» و در تفسير «صافى»، (تفسير صافى، ج 2، ص 9- 10) «برهان» و «نور الثقلين» ده روايت از طريقهاى مختلف حكايت شده كه آيهى فوق در مورد على (علیه السلام) و در روز غدير بر مردم ابلاغ شده است. (تفسير نمونه، ج 4، ص 266)
9. دو آيه از سورهى مائده در مورد ولايت على (علیه السلام) در غدير خم است، يكى آيهى 67 و ديگرى آيهى 3 اين سوره. فاصلهى زياد اين دو آيه بدان سبب است كه قرآن طبق ترتيب نزول آيات جمع آورى و مرتب نشده و گاهى آيات مكى در سورههاى مدنى آمده و يا به عكس؛ و حكايت شده كه جاى آيات به دستور پيامبر (ص) تعيين مىشد و نيز احتمال دارد كه بخش اول سورهى مائده يكجا نازل شد، سپس اين بخش از آيهى سوم در روز غدير به همراه آيهى 67 خوانده شد. (ر. ك: تفسير الميزان، ج 5، ص 209- 210)
10. در آيهى سوم سورهى مائده مطلب مربوط به ولايت على (علیه السلام) در روز غدير، در لابه لاى احكام تكرارى مربوط به غذاهاى حلال و حرام قرار گرفته است، تا از دسترس تحريف مخالفان در امان بماند. مخالفانى كه از هرگونه تهمت به پيامبر (ص) و اسلام و مبارزه با ولايت على (علیه السلام) كوتاهى نكردند. (تفسير نمونه، ج 4، ص 270)
11. از اين آيه، با توجه به روايات، استفاده مىشود كه قوام مكتب اسلام به رهبرى صحيح است و با وجود او، دين كامل مىشود و مورد رضايت خدا قرار مىگيرد و نعمت با او تمام مىشود و كافران مأيوس مىگردند.
12. همهى اميد كافران به فقدان رهبر اسلام است، پس با وجود رهبرى لايق همچون على (علیه السلام) در جامعه، مسلمانان نبايد از كافران ترسى داشته باشند؛ خطر كافران وقتى زياد مىشود كه مردم از خط ولايت فاصله بگيرند. (ر. ك: تفسير نور، ج 3، ص 19- 21)
ب. «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ»؛ (مائده/ 67) اى فرستاده [ى خدا]! آنچه را از طرف پروردگارت به سوى تو فرود آمده، برسان؛ و اگر (چنين) نكنى، پس پيام او را نرساندهاى؛ و خدا تو را از (گزند) مردم حفظ مىكند؛ به راستى كه خدا گروه كافران (منكر) را راهنمايى نمىكند».
نکات تفسیری
1. آيهى فوق چند ويژگى دارد:
الف) در دو آيهى قرآن خطاب «يا ايها الرسول» هست كه يكى همين آيه است؛ و روشن مىكند كه مطلب آيه با رسالت پيامبر (ص) ارتباط دارد.
ب) تنها آيهاى از قرآن كه به پيامبر (ص) در مورد كوتاهى كردن در تبليغ هشدار مىدهد همين آيه است؛ و مطلب آن قدر مهم است كه آن را معادل همهى رسالت پيامبر (ص) مىشمارد.
ج) در آيهى فوق سخن از حفظ پيامبر (ص) (از دشمنان) است و به ايشان وعدهى محافظت مىدهد.
مجموع اين مطالب نشان مىدهد كه مطلب مهمى بايد ابلاغ مىشد كه تبليغ آن با سرنوشت رسالت گره خورده بود و دشمنان زيادى داشت؛ به طورى كه ابلاغ آن براى پيامبر (ص) خطرناك بود. پس مسائلى مثل مبارزه با شرك، ابلاغ قوانين اسلامى و مبارزه با اهل كتاب و منافقان نمىتوانست موضوع آيه باشد؛ زيرا اين امور قبل از نزول اين آيه هم مطرح بودهاند. پس با توجه به آيهى فوق كه در سورهى مائده است و در اواخر عمر پيامبر (ص) نازل شده، روشن مىشود كه مسألهى مهم جانشينى آن حضرت مطرح است كه رقيبانى دارد و دشمنان پيامبر (ص) و على (علیه السلام) را برمىانگيزد.
2. واژهى «مولى» در حديث غدير که بعد از نزول این آیه توسط پیامبر (ص) بیان شد، به معناى «سرپرست، رهبر، دوست، يار و ياور» مىآيد؛ چرا كه: اولًا، اعلام دوستى على (علیه السلام) اين همه مقدمات و سخنرانى نمىخواهد. ثانياً، اعلام دوستى على (علیه السلام) چيزى نبود كه باعث مخالفت شود و پيامبر (ص) از اعلام آن بهراسند و دل دارى خدا را بطلبند. ثالثاً، در خطبهى غدير، قراين و شواهدى است كه مولى به معناى اولويت در تصرف و سرپرستى و رهبرى است؛ از جمله آن كه پيامبر (ص) در خطبه، از مردم بر «اولويت خودش بر جان آنان» اقرار گرفتند. رابعاً، در شعر حسّان كه در همان روز گفته شده، تعبير «امام» و «هادى» براى على (علیه السلام) به كار رفته است (ر. ك: امالى صدوق، ص 575؛ الحمل مفيد، ص 220؛ خصائص الائمه علیهم السلام، ص 42؛ بحارالانوار، ج 21، ص 388 و تفسير نمونه، ج 5، ص 13) كه جمعى از بزرگان اهل سنت آنها را حكايت كردهاند.
3. امام على (علیه السلام) در موارد متعددى به حديث غدير استناد كرده است؛ از جمله، در روز شورا و در برابر عثمان در مسجد و در جنگ جمل و صفين در برابر مخالفان. (مناقب، ص 217؛ مستدرك حاكم، ج 3، ص 371؛ فرائد السبطين، باب 58 و تفسير نمونه، ج 5، ص 20)
4. آيات قبل و بعد اين آيه در مورد كافران است، ولى اين ضررى به مطلب نمىزند؛ چون قرآن يك كتاب تربيتى است و گاهى آيات مختلف را در كنار هم مىآورد و لحن اين آيه نيز نشان مىدهد كه با آيات ديگر متفاوت است.
5. در آيهى فوق، «كافرين»، به معناى لغوىاش، يعنى «منكران و حق پوشان» آمده است و اشاره به منكران جانشينى على (علیه السلام) دارد كه خدا آنان را هدايت نخواهد كرد. (بقره، 102؛ آل عمران، 97)
ج. «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»؛ (مائده/ 55) سرپرست شما، تنها خدا و فرستادهى او و كسانى هستند كه ايمان آوردهاند؛ (همان) كسانى كه نماز را بر پا مىدارند و در حالى كه در ركوعاند، زكات مىدهند».
نکات تفسیری
1. داستان نزول آيهى فوق در مورد امام على (علیه السلام) و زكات دادن يا انفاق كردن ايشان در حال ركوع، از بيش از ده نفر از صحابهى بزرگ پيامبر (ص)، مثل عمار ياسر، جابر بن عبد اللّه انصارى و ابوذر غفارى حكايت شده است؛ همان طور كه از خود امام على (علیه السلام) نيز نقل شده است (المراجعات، ص 155) و حتى حضرت در روز صفين به اين آيه استدلال كردند. (الغدير، ج 1، ص 196) از ابوذر حكايت شده كه امام على (علیه السلام) در روز «شورا» نيز به اين آيه استدلال كردند؛ (منهاج البراعة، ج 2، ص 363) و حتى حسان بن ثابت، شاعر معروف عصر پيامبر (ص)، مطلب فوق را به صورت شعر در آورد. (تفسير نمونه، ج 4، ص 426)
2. امام على (علیه السلام) در حال نماز به غير خدا توجه نمىكرد، اما همان امام در حال ركوع، در حالى كه به خدا توجه دارد، به يك نيازمند نيز توجه دارد؛ اين دو توجه در يك راستاست؛ يعنى توجه به فقير، توجه به خود نيست، بلكه در طول توجه به خدا و در راستاى آن است؛ آرى توجه به خلق خدا، ضررى به اخلاص براى خدا نمىزند.
3. واژهى «وَلىّ» در اصل به معناى نزديكى و توالى دو چيز است و به معناى سرپرست، صاحب اختيار و متصرف، رهبرى مادى و معنوى، دوست و ياور مىآيد. در اين جا مقصود دوستى و ياورى نيست؛ چون دوستى و يارى مؤمنان يك حكم كلى است كه شامل همهى مؤمنان مىشود و نه فقط مؤمنانى كه در حال نماز زكات مىدهند. از اين جا روشن مىشود كه واژهى «ولىّ» در اين آيه به معناى سرپرست و صاحب اختيار بودن و رهبرى مادى و معنوى است كه در رديف ولايت خدا و پيامبر (ص) قرار مىگيرد. (همان، ص 423- 424)
4. ولايت مخصوص خدا، پيامبر(ص) و على (علیه السلام) است؛ و نوع ولايت آنها هم سان، و روح ولايت آنها يكى است.
5. آيه ى فوق ولايت پيامبر (ص) و امام على (علیه السلام) را اثبات مىكند، اما با الغاى خصوصيت، و وجود صفات امامت در بقيهى امامان، شامل آنان نيز مىشود؛ همانطور كه در برخى روايات به اين مطلب اشاره شده (تفسير صافى، ج 2، ص 44 و وسائل الشيعه ج 9، ص 477) و برخى از مفسران نيز اين مطلب را از مضارع بودن برخى افعال آيه استفاده كردهاند كه دلالت بر استمرار دارد. (تفسير صافى، ج 2، ص 46)
6. آيهى فوق به نصب رسول خدا (ص) و على (علیه السلام) (و امامان بعد از او) به ولايت و امامت اشاره دارد؛ همانگونه كه در زمان غيبت امام، اين ولايت و رهبرى با ولايت فقيه استمرار مىيابد.
7. واژهى «ركوع» در اصل لغت به معناى خضوع است، اما در بين مسلمانان و در بسيارى از آيات قرآن، «ركوع» به معناى خم شدن (در حال نماز) است كه در اين جا نيز معناى دوم مراد است و در هيچ جاى قرآن از ما خواسته نشده كه زكات را همراه با خضوع بپردازيم.
8. واژهى «زكات» به معناى ماليات واجب اسلامى مىآيد و نيز به معناى هر گونه انفاق مستحبى، در سورههاى مكى قرآن آمده است. (نمل، 3؛ روم، 39؛ لقمان، 4؛ فصلت، 7؛ مؤمنون، 4) در آيهى فوق يكى از این دو معنا مىتواند مقصود باشد، چرا كه امام على (علیه السلام) در جنگهاى اسلامى يك سرباز فعّال بود و غنايمى به دست مىآورد و در مدينه نيز كشاورزى مىكرد و بعيد نيست كه به اموال ايشان زكات تعلق گرفته باشد. از طرف ديگر دادن انگشترى ارزان قيمت، (تفسير برهان، ج 1، ص 485) به عنوان انفاق و بخشش به فقير، در شأن امام على (علیه السلام) بود.
9. واژهى «الّذين» در آيهى فوق جمع است، ولى در مورد امام على (علیه السلام) به كار رفته است كه يك نفر است. اين نوع كاربرد واژهها در ادبيات عرب رايج است و در خود قرآن نيز در موارد مكرر ديده مىشود. (آل عمران، 172)
10. انجام كارهاى جزئى، نماز را باطل نمىكند.
سه. در سنت
در سنت پیامبر (ص) مکرر به جانشینی امام علی (علیه السلام) به جای ایشان تصریح شده است، از جمله:
ـ در جریان غدیر خم که ذیل آیه 3 مائده گذشت.
ـ در جریان «یوم الدار» که مفسران و محدثان نقل کردهاند: «وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»؛ (شعراء/ 214)؛ «و خاندان نزديكت را هشدار ده.
نکات تفسیری
1. بر اساس اسناد تاريخى، در سال سوم بعثت پيامبر اسلام (ص) مأمور شدند كه مفاد آيهى فوق را اجرا كنند؛ يعنى دعوت مخفى خود را علنى سازد و در گام اول خويشاوندانش را به اسلام دعوت كند. پيامبر (ص) غذايى آماده ساخت و همه خويشان خود را كه حدود چهل نفر بودند، به خانهى ابوطالب دعوت كرد، اما ابولهب با سخنان خود زمينهى صحبت پيامبر (ص) را از بين برد. آن حضرت فرداى آن روز دوباره آنان را دعوت كرد و پس از صرف غذا به آنان گفت: «من خير دنيا و آخرت را براى شما آوردهام و خدا به من دستور داده كه شما را به سوى آيين (اسلام) دعوت كنم. كدام يك از شما در اين كار مرا يارى مىكند تا برادر من و وصى وجانشين من باشد؟» همهى خويشاوندان سرباز زدند مگر على (علیه السلام) كه برخاست و گفت: «اى پيامبر خدا! من در اين راه يار و ياور توأم». پيامبر (ص) دست بر گردن على (علیه السلام) نهاد و فرمود: «اين برادر و وصى و جانشين من در ميان شماست؛ سخن او را بشنويد و فرمانش را اطاعت كنيد.» مردم برخاستند و با ريشخند به ابوطالب گفتند: محمّد دستور مىدهد كه به فرمان پسرت (على) گوش دهى و از او اطاعت كنى. اين حديث را كه به حديث «يَومُ الدار» مشهور است بسيارى از دانشمندان شيعه و اهل سنت حكايت كردهاند.
دعوت خويشاوندان پيامبر (ص) به اسلام دو علت مهم داشت:
الف) محبت خويشاوندى آنان باعث مىشد كه سخنان پيامبر (ص) را بهتر گوش دهند. (چنان كه بعد از لبيك گفتن على (علیه السلام) به سخنان ايشان، ابوطالب و حمزه و برخى ديگر مسلمان شدند)
ب) اين دعوت نشان داد كه دعوت پيامبر استثنا بردار نيست و او همهى مشركان را به سوى توحيد دعوت مىكند.
پس کلام دکتر سُها در مورد فقدان دلیل در قرآن و سنت برای تعیین جانشینی پیامبر (ص)، ادعای بدون دلیل بوده و حتی آیات و احادیث برعکس ادعای ایشان را اثبات میکند.